پس پدر و عموش اونو به پاریس فرستادن
اونجا بود که ونسان از اینکه با هنر مثل یه کالای مصرفی برخورد میکرد پشیمون شد و این روحیه رو به مشتریانش منتقل کرد تا اینکه از کار اخراج شد
وقتی که جوون بود دوست داشت مثل پدرش کشیش بشه و اعتقاداتش هر روز بیشتر میشد
پس توی یه مدرسه به صورت داوطلبانه شروع به تدریس کرد اون تصور میکرد در مسیر درست زندگی قرار گرفته اما بعدها از اون زمان و به عنوان وحشتناکترین سالهای زندگیش نام برد
مدتی بعد که جای مدرسه عوض شد اونم به خونه اومد شیش ماه توی کتابفروشی کار کرد و پشت کتابخونه انجیل و به زبانهای مختلف ترجمه میکرد اما این کار اون و راضی نکرد و دوباره به دین برگشت
تصمیم گرفت روحانی بشه و تحصیل الهیات رو در دانشگاه ادامه بده پس به آمستردام و پیش عموی دیگه اش رفت ولی از تحصیل الهیات ناکام موند و اونجا رو ترک کرد
سال 1879 به عنوان مبلغ دینی بین کارگران زغالسنگ در بلژیک فعالیت کرد
اونجا بود که ونسان از اینکه با هنر مثل یه کالای مصرفی برخورد میکرد پشیمون شد و این روحیه رو به مشتریانش منتقل کرد تا اینکه از کار اخراج شد
وقتی که جوون بود دوست داشت مثل پدرش کشیش بشه و اعتقاداتش هر روز بیشتر میشد
پس توی یه مدرسه به صورت داوطلبانه شروع به تدریس کرد اون تصور میکرد در مسیر درست زندگی قرار گرفته اما بعدها از اون زمان و به عنوان وحشتناکترین سالهای زندگیش نام برد
مدتی بعد که جای مدرسه عوض شد اونم به خونه اومد شیش ماه توی کتابفروشی کار کرد و پشت کتابخونه انجیل و به زبانهای مختلف ترجمه میکرد اما این کار اون و راضی نکرد و دوباره به دین برگشت
تصمیم گرفت روحانی بشه و تحصیل الهیات رو در دانشگاه ادامه بده پس به آمستردام و پیش عموی دیگه اش رفت ولی از تحصیل الهیات ناکام موند و اونجا رو ترک کرد
سال 1879 به عنوان مبلغ دینی بین کارگران زغالسنگ در بلژیک فعالیت کرد