😈🐳 #رمـــان_فیلتر_شده_تلگرام_قوی_برگشت 🐳😈
آروم توی ساحل قدم می زدم و دستم رو روی شکم #برامده ام حرکت می دادم که یک دفعه دستم از پشت کشیده شد و توی آغوش مهراد فرو رفتم! ضربان قلبم رفت روی 1000 و نفس هام به شمار افتاد. با قرار گرفتن لب هاش روی لب هام انگار برق شهر رو بهم وصل کردن! سریع ازش جدا شدم و گفتم: مهراد داری چیکار می کنی؟من #زن_داداشــتم!
مهراد کلافه بهم خیره شد و گفت: هیس سارن خفه شو خودت می دونی حس من نسبت بهت چیه یا باهام همکاری می کنی یا #فیلمی که داخل #حمام ازت گرفتم رو پخش می کنم!
(مهراد برادر آرسام،که 1 سال هم ازش بزرگ تره)
آروم گفتم: مهراد من از برادرت #حامله ام بچه #برادرت توی شکمم...باقرار گرفتن #لب_هاش روی #لب_هام و حرکت دستش به سمت #زیر_شکمم لال شدم...
مهراد داشت کار خودش رو می کرد که با صدای داد مادر شوهرم هول شده مهراد رو پس زدم و...
😹داره با برادر شوهرش حال می کنه که مادر شوهرش میاد و...😹
#جــــوین_بده_ببین_مادرشوهرش_چیکار_میکنه👇🏻👿👀💦
https://t.me/joinchat/AAAAAEvA-bqdcPAnCqIGMQ