روزی بود روزه گاری
یه روز یه پسره با مامانش تو جنگل یه خونه میخرن
پسره از خونه میره بیرون از خونه یه درخت میبینه که خونیه
میره سمتش پشتش یه کلاغ پیدا میکنم که یه کفتر تو دهنشه که داره گاز میزنه
پسره میترسه داد میزنه مامانش میاد پیش بچه اه
وقتی میاد پسره کلاغ رو نشون میده به مامانش
بد ید دفعه کله کفتر می افته رو سر بچه اه
مامانش جیق میزنه
بد میرن تو خونه یه دفعه اون درختی که خونی بود شروع به لرزیدن میکنه چراغ ها قطع میشه پسره یه دفعه از مامانه جدا میشه بد مادره دیگه پسرش رو نمیبینه
بد روز 3 مادره یه خواب میبینه
خواب میبینه که پسره بهش یه کمک میکنه که پیداش کنه
4 تا علامت
قبلا مادره با پسره یه بازی میکردن که دونبال وسایلی که قائم کردن بگرده
پسره 4 تا علامت میده میگه باید این 4 تارو پیدا کنی
1یکدکلید کوچک در حیاط خانه
2یه سنگ باستانی در دیوار های خانه
3 یک عصا که در وسایل قدیمیه
4 پارچه خورد شده
مادره شروع میکنه ب گشتن
ولی پسره میگه مادر مراقب باش که جن ها از این ها محافظت میکنن
خب مادر ب حرف پسر گوش نمیده همین جوری برای گشتن اولین نشونه یعنی کلید
تلاش میکنه
کلید داخل اون درخت خونی هست
ولی تو درخت نیس
بلکه داخل زمینه
مادر علامت کلید رو که روی درخت میبینه
میفهمه کلید اونجاس
و شروع میکنه به گشتن
یک دفعه یه راه پیدا میکنه
یک جای گردنبند
مادر گردنبند خود را داخل درخت میزاره
و یک دفعه پرت میشه پایین
یعنی به عماق عماق در اونجا کلی صدای اه ناله به گوش میرسع اما صدای انسان نه صدای جن ها
مادر از بین اون ها عبور میکنه
و به جای کلید میرسه
شاه جن ها مادر رو میبینه
و به داخل بدن اون میره
و تسخیر میشه
توی خواب پسر به مادرش گفته بود که تسخیر میشه
و گفتع بود چکار کنه
مادر هم قرآن را از جیب خود در آورد و روی قلب خود گذاشت ناگهان جن ها بر خواستن
شروع کردن به اه ناله آنقدر صدای اه ناله زیاد
بود که حتی زمین لرزید
ناگهان جن از بدن مادر خارج شد و دوباره برگشت روی زمین و درخت خونی دیگه نبود
و فقط سر کفتر اونجا بود
فردا به دونبال 2 نشونه رفت یعنی سنگ باستانی
خانه اون ها بزرگ بود
در دیوار هم زیاد داشت
مادر تمام خانه را داغون کرد ناگهان یک در مخفی خیلی کوچک در انباری پیدا کرد دید جای نا خون اونجاس فهمید یه چیزی قبلا اونجا بوده
رفت تو درست یه دفع در بسته شد مادر هم با سرعت نور به یک جای خیلی گرم تاریک
داغ
حیوانات عجیب
رفت
مادر اول گیج شده بود که اینجا کجاس
چه ربطی به سنگ باستانی داره
ناگهان یک جن گفت تو دونبال چی هستی
مادر گفت دونبال یک سنگ باستانی
جن نرعه کشید و مادر را به آتش کشید و یک علامت شیطان رو بدنش کشید
ناگهان تا آمد یه علامت دیگر بکشه
که به جن تبدیل شود
یک آیه قرآن دید و به سنگ تبدیل شد
مادر یه دفعه یه سنگ ریز روی سر جن دید که میدرخشد
وقتی بهش دست زد به دنیای خود برگشت
نشانه 3 یعنی عصا
فردا شب مادر یه کابوس میبیند و از خواب میپرد
ناگهان در رو میبینه باز میشه
و یک دفع پسرش رو دید که داره راه میره
از رو تخت بلند میشه و دنبال پسر میره
پسر که یه جن بود که قیافه پسر رو داشت مادر رو به یک انباری قدیمی میبره وقتی مادر وارد انباری میشه
در پشتش بسه میشه از روی پله ها می افته
بیهوش میشه
بد 10 دقیقه که مادر به هوش اومد دید تو یه انباری قدیمیه
که توش پره وسایل قدیمیه
مادر پا میشه
دونبال سنگ میگرده
اثری پیدا نمیکنه
ناگهان میبینه در یه کمد که آخر انباری بود باز میشه
و صدای پسرش رو از توش میشنوه
میدود
تا به کمد برسه
ناگهان در کمد بسه شد
یک چیزی از پشت روی مادر افتاد
وقتی احساس درد کرد دید که یه عصا در دست یک نفر است مادر که فهمیده بود
این همون ع صاس
میخواهد بلند شه و اعصا رو بگیره بره
وقتی بلند میشع میبینه دستش بسس
داد میزنه تا یکی داخل میشه
و کمی مادر را میرساند
ولی مادر نمیرسد
و داستان حضرت مریم را برای جن تعریف میکند و جن از بین میرود و دست های مادر باز میشه
میره که عصا رو بر داره
پسرش رو میبینه که میگه مادر این کارو کنن
اگر این کارو کنی من دیگه نمیتونم بگردم
یک لحظه مادر به فکر فرو میرود
میفهمد
که این پسرش نیس
و یک جن هست
ناگهان که عصا رو بر داشت
یک جن قدرت مند بلند قامت جلویش میاد
و مادر را بلند میکنه
و دار میزنه
ناگهان یک دفعه از دست جن میافتد
میبینه جن نا پدید شده
یک دفعه میبیند
یک آقای مهربان که دست راستش یه آهو بود به اون نزدیک میشود
مادر ترسیده بود
ناگهان که به مادر رسید
با مادر حرف زد
و مادر آروم شد
وقتی اون مرد به سر مادر دستی کشید
مادر به خانه برگشت
چرا خودت به اینجا آمدی
وقتی که مانده بود چی بگه پارچه های خورده ای را در دست شیطان میبینه
از شیطان میپرسه این پارچه های چیست
شیطان میگوید پارچه های پاره شدن لباس های حضرت زهرا
مادر ناگهان گریش میگیره
و کنترل خود را از دست میدهد پارچه هارو از دست شیطان میگیرد
یه روز یه پسره با مامانش تو جنگل یه خونه میخرن
پسره از خونه میره بیرون از خونه یه درخت میبینه که خونیه
میره سمتش پشتش یه کلاغ پیدا میکنم که یه کفتر تو دهنشه که داره گاز میزنه
پسره میترسه داد میزنه مامانش میاد پیش بچه اه
وقتی میاد پسره کلاغ رو نشون میده به مامانش
بد ید دفعه کله کفتر می افته رو سر بچه اه
مامانش جیق میزنه
بد میرن تو خونه یه دفعه اون درختی که خونی بود شروع به لرزیدن میکنه چراغ ها قطع میشه پسره یه دفعه از مامانه جدا میشه بد مادره دیگه پسرش رو نمیبینه
بد روز 3 مادره یه خواب میبینه
خواب میبینه که پسره بهش یه کمک میکنه که پیداش کنه
4 تا علامت
قبلا مادره با پسره یه بازی میکردن که دونبال وسایلی که قائم کردن بگرده
پسره 4 تا علامت میده میگه باید این 4 تارو پیدا کنی
1یکدکلید کوچک در حیاط خانه
2یه سنگ باستانی در دیوار های خانه
3 یک عصا که در وسایل قدیمیه
4 پارچه خورد شده
مادره شروع میکنه ب گشتن
ولی پسره میگه مادر مراقب باش که جن ها از این ها محافظت میکنن
خب مادر ب حرف پسر گوش نمیده همین جوری برای گشتن اولین نشونه یعنی کلید
تلاش میکنه
کلید داخل اون درخت خونی هست
ولی تو درخت نیس
بلکه داخل زمینه
مادر علامت کلید رو که روی درخت میبینه
میفهمه کلید اونجاس
و شروع میکنه به گشتن
یک دفعه یه راه پیدا میکنه
یک جای گردنبند
مادر گردنبند خود را داخل درخت میزاره
و یک دفعه پرت میشه پایین
یعنی به عماق عماق در اونجا کلی صدای اه ناله به گوش میرسع اما صدای انسان نه صدای جن ها
مادر از بین اون ها عبور میکنه
و به جای کلید میرسه
شاه جن ها مادر رو میبینه
و به داخل بدن اون میره
و تسخیر میشه
توی خواب پسر به مادرش گفته بود که تسخیر میشه
و گفتع بود چکار کنه
مادر هم قرآن را از جیب خود در آورد و روی قلب خود گذاشت ناگهان جن ها بر خواستن
شروع کردن به اه ناله آنقدر صدای اه ناله زیاد
بود که حتی زمین لرزید
ناگهان جن از بدن مادر خارج شد و دوباره برگشت روی زمین و درخت خونی دیگه نبود
و فقط سر کفتر اونجا بود
فردا به دونبال 2 نشونه رفت یعنی سنگ باستانی
خانه اون ها بزرگ بود
در دیوار هم زیاد داشت
مادر تمام خانه را داغون کرد ناگهان یک در مخفی خیلی کوچک در انباری پیدا کرد دید جای نا خون اونجاس فهمید یه چیزی قبلا اونجا بوده
رفت تو درست یه دفع در بسته شد مادر هم با سرعت نور به یک جای خیلی گرم تاریک
داغ
حیوانات عجیب
رفت
مادر اول گیج شده بود که اینجا کجاس
چه ربطی به سنگ باستانی داره
ناگهان یک جن گفت تو دونبال چی هستی
مادر گفت دونبال یک سنگ باستانی
جن نرعه کشید و مادر را به آتش کشید و یک علامت شیطان رو بدنش کشید
ناگهان تا آمد یه علامت دیگر بکشه
که به جن تبدیل شود
یک آیه قرآن دید و به سنگ تبدیل شد
مادر یه دفعه یه سنگ ریز روی سر جن دید که میدرخشد
وقتی بهش دست زد به دنیای خود برگشت
نشانه 3 یعنی عصا
فردا شب مادر یه کابوس میبیند و از خواب میپرد
ناگهان در رو میبینه باز میشه
و یک دفع پسرش رو دید که داره راه میره
از رو تخت بلند میشه و دنبال پسر میره
پسر که یه جن بود که قیافه پسر رو داشت مادر رو به یک انباری قدیمی میبره وقتی مادر وارد انباری میشه
در پشتش بسه میشه از روی پله ها می افته
بیهوش میشه
بد 10 دقیقه که مادر به هوش اومد دید تو یه انباری قدیمیه
که توش پره وسایل قدیمیه
مادر پا میشه
دونبال سنگ میگرده
اثری پیدا نمیکنه
ناگهان میبینه در یه کمد که آخر انباری بود باز میشه
و صدای پسرش رو از توش میشنوه
میدود
تا به کمد برسه
ناگهان در کمد بسه شد
یک چیزی از پشت روی مادر افتاد
وقتی احساس درد کرد دید که یه عصا در دست یک نفر است مادر که فهمیده بود
این همون ع صاس
میخواهد بلند شه و اعصا رو بگیره بره
وقتی بلند میشع میبینه دستش بسس
داد میزنه تا یکی داخل میشه
و کمی مادر را میرساند
ولی مادر نمیرسد
و داستان حضرت مریم را برای جن تعریف میکند و جن از بین میرود و دست های مادر باز میشه
میره که عصا رو بر داره
پسرش رو میبینه که میگه مادر این کارو کنن
اگر این کارو کنی من دیگه نمیتونم بگردم
یک لحظه مادر به فکر فرو میرود
میفهمد
که این پسرش نیس
و یک جن هست
ناگهان که عصا رو بر داشت
یک جن قدرت مند بلند قامت جلویش میاد
و مادر را بلند میکنه
و دار میزنه
ناگهان یک دفعه از دست جن میافتد
میبینه جن نا پدید شده
یک دفعه میبیند
یک آقای مهربان که دست راستش یه آهو بود به اون نزدیک میشود
مادر ترسیده بود
ناگهان که به مادر رسید
با مادر حرف زد
و مادر آروم شد
وقتی اون مرد به سر مادر دستی کشید
مادر به خانه برگشت
چرا خودت به اینجا آمدی
وقتی که مانده بود چی بگه پارچه های خورده ای را در دست شیطان میبینه
از شیطان میپرسه این پارچه های چیست
شیطان میگوید پارچه های پاره شدن لباس های حضرت زهرا
مادر ناگهان گریش میگیره
و کنترل خود را از دست میدهد پارچه هارو از دست شیطان میگیرد