همیشه از پشتِ این پنجرهی کوچیک پیانو زدنت رو تماشا میکردم، خیلی دلم میخواست علاوه بر تماشا بتونم صدای قطعاتی که مینوازی رو هم بشنوم. الان اینجام، درست توی چهارچوبِ درِ این اتاق ایستادم، تمامِ اتاق رو کاغذ دیواریِ مشکی بلعیده، یه فضای تاریک و آروم، درست مثلِ پیانیستی که پیانوش رو توی مرکزِ اتاق قرار داده و با چشمهای بسته و صورتی بیحس قطعهای غمگین رو مینوازه. چیزی به جز یه پنجرهی کوچیک و چند تا طرحِ عجیب که روی بوم کشیده شدن روی در و دیوارِ اتاق دیده نمیشه؛ میترسم صدای قدم برداشتنم روی پارکت سکوتِ این اتاق رو به هم بزنه. با وجودِ تاریکی، اینجا پر از آرامشه.. بوی خنکِ نعناع رو میتونم حس کنم، قطعهای که مینوازی رو میشنوم و چشمهام از این نورِ کم استقبال میکنن، اینجا خیلی آرامشبخشه...
یادداشتِ چهارم، کلیدِ پیانو ؛
یادداشتِ چهارم، کلیدِ پیانو ؛