یه کافهی کوچیک و دنج، صدای پیانو، بوی عودی که تمامِ فضای کافه رو در بر گرفته، دو تا عکاس؛ به عنوانِ اولین ملاقات، خیلی جالب میتونه باشه نه؟ یه عکاسِ حواسپرت و خوش ذوق با یه لبخندِ مستطیلی که خودش رو با چند تا کتاب و یه قهوه سرگرم کرده، و در مقابل، یه عکاسِ دیگه که دوربینش رو برای ثبتِ یه عکسِ پرتره تنظیم میکنه. نیازی نیست به مدل بگه لبخند بزن، چون اون همین الانش هم لبخندِ پررنگی رو روی لبهاش داره. یکم نزدیکتر؟ واضحتر؟ نه.. فکر میکنم همین فاصله خوبه، مزاحم نمیشم. شاید بمونه برای یه دفعهی دیگه؟ شاید هم نه، شاید بتونیم در آینده آشنا بشیم و شاید هم نتونیم، شاید بتونیم هم رو باز هم توی این کافه ملاقات کنیم و شاید هم نتونیم؛ به هرحال، من چند تا عکس از چهرهات، ازت قرض گرفتم.
یادداشتِ دهم، موکا ؛
یادداشتِ دهم، موکا ؛