پارت اینده:
. وارد خونه شدم دیدم باران نیست اما صدای آب میاد من هم گفتم بذار هیچی نگم!
بهتره همینجا بشینم تا از حموم اومد منو ببینه من جایی بودم که در حموم رو میدیم چند دقیقه ای گذشت که باران در حمومو باز کرد منو دید گفت: ببخشید میشه برین تو آشپزخونه تا من با حوله برم تو اتاقم من هم گفتم چشم رفتم تو آشپزخونه یهو صدای جیغ اومد من دویدم طرف صدا
دیدم باران روی سرامیکای خونه سر خورده و لخت افتاده زمین من رفتم طرفش و بلندش کردم خوشبختانه طوریش نشده بود و فقط ترسیده بود اما اصلا حواسش نبود که لخته من کمکش کردم بردمش تو اتاقش حولشو درست کردم و روی تخت خوابوندمش و رفتم براش آب قند بیارم همش پیش خودم هیکل ظریف و سفید باران تجسم میکردم .
اب قند و درست کردم بردم تو اتاق دیدم به خودش اومده و داره خودشو جمع و جور میکنه و نشسته و میگه ببخشید من هم گفتم خواهش میکنم وظیفس!
ازش پرسیدم جاییتون درد نمیکنه گفتش یه ذره پشتم من آب قند رو دادم بخوره و کنارش نشستم و به عنوان معاینه از رو حوله به کمرش دست میزدم تا اینکه کمکم با حالت مالش شروع کردم پشت باران و مالیدن اون هیچی نمی گفت من هم داشتم پشتشو میمالیدم یهو دیدم زل زده به چشمام و داره منو نگاه میکنه من هم از خدا خواسته بهش گفتم میخوای پشتتو بهتر بمالم بخواب اون جوری بهره اون گفت نه مرسی اما من گفتم این جوری دردش کم میشه و..
پر از صحنات +18👅🔞🔞❌❌
حتما جوین شو
https://t.me/joinchat/AAAAAESjJQ0fRFP-rx5pSg
. وارد خونه شدم دیدم باران نیست اما صدای آب میاد من هم گفتم بذار هیچی نگم!
بهتره همینجا بشینم تا از حموم اومد منو ببینه من جایی بودم که در حموم رو میدیم چند دقیقه ای گذشت که باران در حمومو باز کرد منو دید گفت: ببخشید میشه برین تو آشپزخونه تا من با حوله برم تو اتاقم من هم گفتم چشم رفتم تو آشپزخونه یهو صدای جیغ اومد من دویدم طرف صدا
دیدم باران روی سرامیکای خونه سر خورده و لخت افتاده زمین من رفتم طرفش و بلندش کردم خوشبختانه طوریش نشده بود و فقط ترسیده بود اما اصلا حواسش نبود که لخته من کمکش کردم بردمش تو اتاقش حولشو درست کردم و روی تخت خوابوندمش و رفتم براش آب قند بیارم همش پیش خودم هیکل ظریف و سفید باران تجسم میکردم .
اب قند و درست کردم بردم تو اتاق دیدم به خودش اومده و داره خودشو جمع و جور میکنه و نشسته و میگه ببخشید من هم گفتم خواهش میکنم وظیفس!
ازش پرسیدم جاییتون درد نمیکنه گفتش یه ذره پشتم من آب قند رو دادم بخوره و کنارش نشستم و به عنوان معاینه از رو حوله به کمرش دست میزدم تا اینکه کمکم با حالت مالش شروع کردم پشت باران و مالیدن اون هیچی نمی گفت من هم داشتم پشتشو میمالیدم یهو دیدم زل زده به چشمام و داره منو نگاه میکنه من هم از خدا خواسته بهش گفتم میخوای پشتتو بهتر بمالم بخواب اون جوری بهره اون گفت نه مرسی اما من گفتم این جوری دردش کم میشه و..
پر از صحنات +18👅🔞🔞❌❌
حتما جوین شو
https://t.me/joinchat/AAAAAESjJQ0fRFP-rx5pSg