❌بهترین رمان ماورائی و تخیلی در تلگرام، پر از صحنههای هات ❌
یه دفعه نمیدونم چی شد که به صورت خوابیده توی #بغلش پرت شدم.
مچهام رو گرفت و گفت:
-میخوای من هم بدجنس بشم؟
پاش که زیر سرم بود رو کمی بالا آورد و توی #صورتم خم شد.
اخمهام رو توی هم کشیدم و جدی گفتم:
-ولم کن.
تا خواست حرفی بزنه #یقهی کمی باز لباسم توجهش رو جلب کرد.
-یقهی لباست خیلی بازه.
با تعجب گفتم:
-به این میگی باز؟
پس اونهایی که #دخترهای دیگه میپوشند چیه؟
-اونها پسر عمویی مثل من ندارند که روشون غیرت داشته باشه.
خندیدم و گفتم:
-تو و غیرت؟
اصلا تو مگه #غیرت رو هم میشناسی؟
-بیرون از خونه آره اما توی خونه نه.
یه دفعه سرش رو توی #گودی گردنم فرو کرد و عمیق بو کشید.
-موهات بوی خوبی میده.
مچهام که توی دستش بود رو تکون دادم و گفتم:
-برو #عقب دین.
نزدیک به لبهام گفت:
-چند دقیقه پیش رو یادته که چیکار کردی؟ میخوام #تلافیش رو سرت دربیارم.
تا خواستم حرفی بزنم سریع گردنم رو گاز گرفت که صدای آخم بلند شد.
با درد گفتم:
-میکشمت دین.
#لبش رو به دندون گرفت و گفت:
-اوف، دردت اومد؟
چشمهام رو ریز کردم.
-یه دردی نشونت بدم.
تو یه حرکت لبش رو محکم گاز گرفتم که چشمهاش رو از روی #درد بست و گفت:
-میخوای بازی کنی؟ باشه.
دستش به سمت #لباسم رفت و تو یه حرکت...❌
http://t.me/radepayesheitan
http://t.me/radepayesheitan
یه دفعه نمیدونم چی شد که به صورت خوابیده توی #بغلش پرت شدم.
مچهام رو گرفت و گفت:
-میخوای من هم بدجنس بشم؟
پاش که زیر سرم بود رو کمی بالا آورد و توی #صورتم خم شد.
اخمهام رو توی هم کشیدم و جدی گفتم:
-ولم کن.
تا خواست حرفی بزنه #یقهی کمی باز لباسم توجهش رو جلب کرد.
-یقهی لباست خیلی بازه.
با تعجب گفتم:
-به این میگی باز؟
پس اونهایی که #دخترهای دیگه میپوشند چیه؟
-اونها پسر عمویی مثل من ندارند که روشون غیرت داشته باشه.
خندیدم و گفتم:
-تو و غیرت؟
اصلا تو مگه #غیرت رو هم میشناسی؟
-بیرون از خونه آره اما توی خونه نه.
یه دفعه سرش رو توی #گودی گردنم فرو کرد و عمیق بو کشید.
-موهات بوی خوبی میده.
مچهام که توی دستش بود رو تکون دادم و گفتم:
-برو #عقب دین.
نزدیک به لبهام گفت:
-چند دقیقه پیش رو یادته که چیکار کردی؟ میخوام #تلافیش رو سرت دربیارم.
تا خواستم حرفی بزنم سریع گردنم رو گاز گرفت که صدای آخم بلند شد.
با درد گفتم:
-میکشمت دین.
#لبش رو به دندون گرفت و گفت:
-اوف، دردت اومد؟
چشمهام رو ریز کردم.
-یه دردی نشونت بدم.
تو یه حرکت لبش رو محکم گاز گرفتم که چشمهاش رو از روی #درد بست و گفت:
-میخوای بازی کنی؟ باشه.
دستش به سمت #لباسم رفت و تو یه حرکت...❌
http://t.me/radepayesheitan
http://t.me/radepayesheitan