تَلخی نکند شیرین ذقنم
خالی نکند از می دهنم
عُریان کُندم هر صبحدمی
گوید که بیا من جامه کنم
در خانه جَهد مُهلت ندهد
او بَس نکند پس من چه کنم
از ساغر او گیج است سَرم
از دیدن او جان است تنم
تنگ است بر او هر هفت فَلک
چون می رود او در پیرهنم
از شیره او من شیردلم
در عَربدهاش شیرین سُخنم
می گفت که تو در چنگ منی
من ساختمت چونت نزنم
من چَنگ توام بر هر رگ من
تو زخمه زنی من تن تننم
حاصل تو ز من دل برنکنی
دل نیست مرا من خود چه کنم؟
#مولانا
خالی نکند از می دهنم
عُریان کُندم هر صبحدمی
گوید که بیا من جامه کنم
در خانه جَهد مُهلت ندهد
او بَس نکند پس من چه کنم
از ساغر او گیج است سَرم
از دیدن او جان است تنم
تنگ است بر او هر هفت فَلک
چون می رود او در پیرهنم
از شیره او من شیردلم
در عَربدهاش شیرین سُخنم
می گفت که تو در چنگ منی
من ساختمت چونت نزنم
من چَنگ توام بر هر رگ من
تو زخمه زنی من تن تننم
حاصل تو ز من دل برنکنی
دل نیست مرا من خود چه کنم؟
#مولانا