𝗘𝗑𝗎𝗹𝖺𝗎𝗻𝗌𝗶𝘀


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


𝐄𝐱𝐮𝐥𝐚𝐧𝐬𝐢𝐬. 𝗍𝗁𝖾 𝗍𝖾𝗇𝖽𝖾𝖼𝗒 𝗍𝗈 𝗀𝗂𝗏𝖾 𝗎𝗉 𝗍𝗋𝗒𝗂𝗇𝗀 𝗍𝗈 𝗍𝖺𝗅𝗄 𝖺𝖻𝗈𝗎𝗍 𝖺𝗇 𝖾𝗑𝗉𝖾𝗋𝗂𝖺𝗇𝖼𝖾 𝖻𝖾𝖼𝗈𝗎𝗌𝖾 𝗉𝖾𝗈𝗉𝗅𝖾 𝖺𝗋𝖾 𝗎𝗇𝖺𝖻𝗅𝖾 𝗍𝗈 𝗋𝖾𝗅𝖺𝗍𝖾 𝗍𝗈 𝗂𝗍.
https://telegram.me/BChatBot?start=sc-650721-6NcOAcy

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций




Репост из: 𝖺𝗆𝗎𝗌𝖾𝗆𝖾𝗇𝗍 𝗉𝖺𝗋𝗄
‌‌★ % 𝖢𝗁𝖺𝗅𝗅𝖺𝗇𝗀𝖾 🥯‌‌‌‌ !
این پیام رو فور کنید توی دیلیتون تا براتون ادیت اینطوری بزنم و شخصیتتون رو به عنوان دانش‌آموز توصیف کنم !!






فشار‌بقولیم‌خصگلا.


Репост из: Baiser de la mort,,
روی تخت‌ نرمت‌‌ دراز کشیدی،باد پنکه مستقیم بهت میخوره،،گربت‌ با کیوت ترین حالت رویه
سینت خوابیده و تو همزمان با نوازش کردنش درحال چت کردن با ‌دوست دخترتی‌‌ و هر ازگاهی‌‌
برش کوچیکی از چیز کیک‌ـتو با ایس ماکیاتو میخوری.
this is what I call “happiness”.




تو چه میدانی درد یعنی چه؟
درد کشیدن یعنی چه؟
عصیان یعنی چه؟
تو فکر می‌کنی خیره شدن طولانی به دیواری سفید از خراب کردن آن راحت تر است؟

`𝖲𝖾𝗅𝗂𝗆 𝖻𝖺𝖻𝖺𝗅𝗅𝖺𝗁 𝗈𝗀𝗅𝗎




کسانی که احساس تنهایی می‌کنند بیشتر خودشان دلشان میخواهد تنها باشند چون حاضر نیستند هزینه‌های روحی و روانی آمیختن با بقیه آدم ها را بپردازند. آنها نوعی حساسیت به افراد دیگر دارند و بیش از اندازه از دیگران متاثر می‌شوند.
`𝖣𝖺𝗏𝗂𝖽 𝖿𝗈𝗌𝗍𝖾𝗋 𝗐𝖺𝗅𝗅𝖺𝖼𝖾




مثل‌راننده‌ای که تو جاده‌ی پر‌دست‌انداز رانندگی می‌کنه و کنترل فرمون رو از دست می‌ده و شما رو از جاده بیرون می‌اندازه. چرخ‌ها خاک بلند می‌کنن، ولی بعد موفق می‌شین ماشین رو به جاده برگردونین؛ ولی هرقدر هم که دو دستی فرمون رو بگیرین، هرقدر هم که مستقیم برونین، باز هم یه چیزی راه‌تون رو کج می‌کنه و به گوشه می‌کشه. دیگه کنترل هیچی دست‌تون نیست. و یه وقتی می‌رسه که تلاش کردن هم‌فایده‌ای نداره-خسته‌کننده‌س- و به این فکر ‌می‌کنین که همه‌چی رو رها کنین. بذارین تراژدی.. یا‌هرچیزی که شما بگین.. اتفاق بیفته.

-13 𝖱𝖾𝖺𝗌𝗈𝗇𝗌 𝗐𝗁𝗒


Репост из: ﹕🐻 ៸៸
من در تنهایی، آدمِ بهتریم.
همون‌جور که درخت در تنهایی درخت‌تره، آدم در تنهایی آدم‌تره.


آنسه>>>>>>>>>>>>>>>>




یک‌روز یه‌کافه ی کوچیک افتتاح‌می‌کنم، تک‌‌به‌تک دیوار‌هاش رو با دیالوگ های کتاب‌های مورد علاقم دیزاین می‌کنم؛ یه لایبری درست میکنم که متشکل از کتاب‌های قدیمی که دیگه چاپ‌نمیشه و تو اون کافه، سایدی از خودم رو به نمایش میگذارم که همیشه از مقابله باهاش گریختم؛ به تمامی افرادی که وارد کافه‌ی کوچکم می‌شن لبخند میزنم و تلاش می‌کنم که حضورشون تو کافه بخشی از خاطرات خوبی که تجربه کردن رو در بر بگیره، تلاش می‌کنم برای یک‌روز از عمرم هم که شده کمتر از مردم متنفر باشم، کمتر فکر کنم، کمتر برای اهمیت ندادن تلاش کنم، دوست‌داشته‌بشم‌، دوست‌داشته باشم؛؛ برای یک روز هم که شده زندگی کنم.




هرگز نمی‌توان آنطور که باید و شاید به کلمات اعتماد کرد. ظاهری بی‌آزار دارند. ابدا به نظر نمی‌رسد که ممکن است خطرناک باشند.
بیشتر به باد هوا شباهت دارند، به صداهای کوچک دهان، نه شورند و نه بی‌نمک، و به محض اینکه از دهان خارج می‌شوند از راه گوش به وسیله توده نرم و خاکستری مخ، درک می‌شوند.
هیچ‌کس به کلمات خویش شک ندارد و مصیبت از همین جا شروع می‌شود.


`𝖩𝗈𝗎𝗋𝗇𝖾𝗒 𝗍𝗈 𝗍𝗁𝖾 𝖾𝗇𝖽 𝗈𝖿 𝗍𝗁𝖾 𝗇𝗂𝗀𝗁𝗍




از میانِ همه ی باد ها تنها یکی مرا با خود میبرد..
"از هزاران نجات دهنده تنها یکی مرا لمس میکند.."
فرشته ی من..
آنگاه که خود را بسیار نزدیک به مرگ میبینم.
ریه هایم می گرید، اما قلبم آزاد است.

Показано 20 последних публикаций.

27

подписчиков
Статистика канала