اگر میتوانستم چشمانم را ببندم
و رویاها دستانم را میگرفتند،
برمیخاستم و در آسمان جدیدی پرواز میکردم
و آنگاه درد خود را فراموش میکردم.
اگر میتوانستم در خیال خود سفر کنم
کاخها و شبهایی پرعشق خلق میکردم،
تا در آنجا عشق و امیدهایم رشد کنند و آنوقت دردهایمان را فراموش میکردیم...
دنیایی که مردمان امروز را در آن میبینیم،
سیمایی انباشته از ظلم و بی عدالتی و رنج دارد.
همراه با واقعیتی تلخ که همۀ خواستههایمان را درو میکند.
دنیایی با دیوارهای بلند استبداد،
همۀ خیالات و رویاهایمان را خرد میکند
و سیاهی (تاریکی) و خودخواهی را در همه قلبها مینشاند.
و رویاها دستانم را میگرفتند،
برمیخاستم و در آسمان جدیدی پرواز میکردم
و آنگاه درد خود را فراموش میکردم.
اگر میتوانستم در خیال خود سفر کنم
کاخها و شبهایی پرعشق خلق میکردم،
تا در آنجا عشق و امیدهایم رشد کنند و آنوقت دردهایمان را فراموش میکردیم...
دنیایی که مردمان امروز را در آن میبینیم،
سیمایی انباشته از ظلم و بی عدالتی و رنج دارد.
همراه با واقعیتی تلخ که همۀ خواستههایمان را درو میکند.
دنیایی با دیوارهای بلند استبداد،
همۀ خیالات و رویاهایمان را خرد میکند
و سیاهی (تاریکی) و خودخواهی را در همه قلبها مینشاند.