بشنو از زبان عشق،
پسرک موطلاییِ من.
لمس لب های آلبالو مانندِ تو با انگشت های یخ بسته ی من، گرمای به تاراج رفته ی روح مرا جانی دوباره میبخشد.
بوسیدن دندان های به برف نشستهی تو دل مرا زیر و رو میکند.
چشمان شبنمای تو رنگین کمانِ پس از باران سیاه وجودماست.
دستان این منِ مدهوش برای کشیده شدن بر جای جایِ پوست گندمگونت شکل گرفته،
مگر نمیخواهی روحمان هم دیگر را به آغوش ابدی بکشند؟
مگر نمیخواهی تنها زندانی جسم امنِ پسر مهتابیات شوی؟
به من بگو ،
مگر نمیخواهی قراردادت را با قلب پریشان من امضا کنی؟ نمیخواهی موسیقی پیچیده ی عشق را بشنوی؟
به من بگو عزیزِ جانم
بیا تا به بانوی تابنده ی آسمانی نگاه کنیم و بوسه بر مروارید های جاری بر چشمان هم بزنیم.
میدانی.. فریادِ دانه به دانه سلول های تنم را میشنوم، برای عبور از مرز پیراهن چارخانهات. برای تکیه گاه شدن سینه ی قدرتمند من، برای دست های ظریف تو.
برای رقص دست های بیرمق من ، بین موهای از جنس طلایِ تو.
برای تو.
پسرک موطلاییِ من.
لمس لب های آلبالو مانندِ تو با انگشت های یخ بسته ی من، گرمای به تاراج رفته ی روح مرا جانی دوباره میبخشد.
بوسیدن دندان های به برف نشستهی تو دل مرا زیر و رو میکند.
چشمان شبنمای تو رنگین کمانِ پس از باران سیاه وجودماست.
دستان این منِ مدهوش برای کشیده شدن بر جای جایِ پوست گندمگونت شکل گرفته،
مگر نمیخواهی روحمان هم دیگر را به آغوش ابدی بکشند؟
مگر نمیخواهی تنها زندانی جسم امنِ پسر مهتابیات شوی؟
به من بگو ،
مگر نمیخواهی قراردادت را با قلب پریشان من امضا کنی؟ نمیخواهی موسیقی پیچیده ی عشق را بشنوی؟
به من بگو عزیزِ جانم
بیا تا به بانوی تابنده ی آسمانی نگاه کنیم و بوسه بر مروارید های جاری بر چشمان هم بزنیم.
میدانی.. فریادِ دانه به دانه سلول های تنم را میشنوم، برای عبور از مرز پیراهن چارخانهات. برای تکیه گاه شدن سینه ی قدرتمند من، برای دست های ظریف تو.
برای رقص دست های بیرمق من ، بین موهای از جنس طلایِ تو.
برای تو.