*💠آمـوزنـده و زیـبـا💠*
*✍🏻توبه قبل ازگناه*
♥🌸در ميان بنى اسرائيل زن آلوده و زانيه و ناپاك و به قدرى هم زيبا روى بود كه هركس او را میديد فريفته ی او میشد.
♥🌸درِ خانه اش هميشه باز بود و خودش بر روى تختى روبروى در خانه مى نشست تا آلودگان را دَورِ خود جلب كند،هركس كه مى خواست بر او وارد شود مى بايست قبلاً ده دينار بپردازد.
♥🌸روزى عابدِ وارسته ، از كنار درِخانه ی او عبور میکرد و چشمش به جمال دل آراى آن زنِ آلوده مى افتد، شيفته ی او شده و بى اختيار وارد آن خانه میگردد، پول نداشت ، قماش داشت ، آن را فروخت و ده دينار را پرداخت و روى تخت كنار آن زن نشست .
♥🌸همين كه دست به سوى زن دراز كرد، در همين لحظه با خودگفت : بدبخت، خداى بزرگ تو را در اين حال مینگرد، درحالیكه غرق در كامِ حرامى،
♥🌸اگر هم اكنون عزرائيل بيايد و جانت را بگيرد جواب حق را چه خواهى داد و فكر كرد كه با انجام يك زنا همه عباداتش حَبط و پوچ مى گردد. ناراحت شد و رنگش تغيير كرد و رنگ به رنگ شد و در خود فرو رفت .
♥🌸زن آلوده به او گفت :چه شده ؟ چرا رنگت پريده ؟!عابد گفت : من ازخدا میترسم ، اجازه بده از خانه ات بيرون روم .
♥🌸 زن گفت:واى بر تو مردم حسرت میبرند كه كنار اين تخت با من بنشينند و به اين آرزو برسند تو كه به اين آرزو رسيده اى میخواهى از وسط راه ، آن را رها كنى ؟
♥🌸عابد گفت : من از خدا میترسم پولى را كه به تو داده ام حلال تو باشد اجازه بده از خانه بيرون روم ، او سر انجام اجازه داد.عابد با حالِ پريشان در حالیكه از خوف خدا فرياد واى بر من خاك بر سرم شد او بلند بود از خانه خارج گرديد.
♥🌸همين حالت عابد، باعث شد كه خوف و وحشتى در دل آن زن آلوده افتد. و با خود گفت : اين مرد عابد اولين گناه را خواست انجام دهد، ولى آنچنان از خدا ترسيد كه پريشان گرديد، ولى من سالهاست كه دامنم آلوده است و غرق در گناهم ، همان خدائى كه عابد از او ترسيد خداى من هم هست و من بايد بيش از او از خدايم بترسم .
♥🌸همان دم توبه ی حقيقى كرد و درِ خانه را بروى خودبست و لباس كهنه پوشيد و مشغول عبادت خدا گرديد و بعد از مدتى با خود گفت :اگر من بسراغ آن مرد عابد بروم و حال خود را بگويم شايد با من ازدواج كند و در حضور او آموزش دينى ببينم و او ياور خوبى در عبادت و پاكسازى من گردد و جبران گذشته ام را بنمايم.
♥🌸اموال و خادمان و اثاثيه ی خود را برداشت، وارد روستائى شد كه عابد مذكور در آنجا بود و از محل آن عابد جويا گرديد.
♥🌸به عابد خبر دادند كه زنى در جستجوى تو است ، عابد از خانه اش بيرون آمد تاچشمش به زن افتاد دريافت كه همان زن آلوده است. به ياد آن گناهش افتاد و از خوف خدا نعره اى كشيد و افتاد و جان سپرد.
*✍🏻عزیزان گرانقدر! مسلمان بایستی آنقدر از خالقش خوف داشته باشد که قبل از گناه، وجدانش وی را محکمه و سرزنش کند.*
*✍🏻 وای به حال آنانیکه بارها به گناهان نزدیک شده، گناه کرده اند، و آنقدرضمیرشانمرده است که از الله تعالی نمیترسند و توبه را به تأخیر می اندازند!*
*✍🏻عابد با دیدن آن زن در شهر خودش، جان به جان آفرین سپرد، ما چه بدبختیم که با نزدیکی به گناه،جان به شیطان میسپاریم و تن به گناه!*
*این است عاقبت کارما!*
*✍🏻بهترین ها، کسانی اند که قبل از گناه توبه میکنند!*
*اللهم اجعلنا من التوابین و اجعلنا من الصالحین و اجعلنا من الصابرین و اجعلنا
من المحسنین یا ارحم الراحمین!*
*✍🏻توبه قبل ازگناه*
♥🌸در ميان بنى اسرائيل زن آلوده و زانيه و ناپاك و به قدرى هم زيبا روى بود كه هركس او را میديد فريفته ی او میشد.
♥🌸درِ خانه اش هميشه باز بود و خودش بر روى تختى روبروى در خانه مى نشست تا آلودگان را دَورِ خود جلب كند،هركس كه مى خواست بر او وارد شود مى بايست قبلاً ده دينار بپردازد.
♥🌸روزى عابدِ وارسته ، از كنار درِخانه ی او عبور میکرد و چشمش به جمال دل آراى آن زنِ آلوده مى افتد، شيفته ی او شده و بى اختيار وارد آن خانه میگردد، پول نداشت ، قماش داشت ، آن را فروخت و ده دينار را پرداخت و روى تخت كنار آن زن نشست .
♥🌸همين كه دست به سوى زن دراز كرد، در همين لحظه با خودگفت : بدبخت، خداى بزرگ تو را در اين حال مینگرد، درحالیكه غرق در كامِ حرامى،
♥🌸اگر هم اكنون عزرائيل بيايد و جانت را بگيرد جواب حق را چه خواهى داد و فكر كرد كه با انجام يك زنا همه عباداتش حَبط و پوچ مى گردد. ناراحت شد و رنگش تغيير كرد و رنگ به رنگ شد و در خود فرو رفت .
♥🌸زن آلوده به او گفت :چه شده ؟ چرا رنگت پريده ؟!عابد گفت : من ازخدا میترسم ، اجازه بده از خانه ات بيرون روم .
♥🌸 زن گفت:واى بر تو مردم حسرت میبرند كه كنار اين تخت با من بنشينند و به اين آرزو برسند تو كه به اين آرزو رسيده اى میخواهى از وسط راه ، آن را رها كنى ؟
♥🌸عابد گفت : من از خدا میترسم پولى را كه به تو داده ام حلال تو باشد اجازه بده از خانه بيرون روم ، او سر انجام اجازه داد.عابد با حالِ پريشان در حالیكه از خوف خدا فرياد واى بر من خاك بر سرم شد او بلند بود از خانه خارج گرديد.
♥🌸همين حالت عابد، باعث شد كه خوف و وحشتى در دل آن زن آلوده افتد. و با خود گفت : اين مرد عابد اولين گناه را خواست انجام دهد، ولى آنچنان از خدا ترسيد كه پريشان گرديد، ولى من سالهاست كه دامنم آلوده است و غرق در گناهم ، همان خدائى كه عابد از او ترسيد خداى من هم هست و من بايد بيش از او از خدايم بترسم .
♥🌸همان دم توبه ی حقيقى كرد و درِ خانه را بروى خودبست و لباس كهنه پوشيد و مشغول عبادت خدا گرديد و بعد از مدتى با خود گفت :اگر من بسراغ آن مرد عابد بروم و حال خود را بگويم شايد با من ازدواج كند و در حضور او آموزش دينى ببينم و او ياور خوبى در عبادت و پاكسازى من گردد و جبران گذشته ام را بنمايم.
♥🌸اموال و خادمان و اثاثيه ی خود را برداشت، وارد روستائى شد كه عابد مذكور در آنجا بود و از محل آن عابد جويا گرديد.
♥🌸به عابد خبر دادند كه زنى در جستجوى تو است ، عابد از خانه اش بيرون آمد تاچشمش به زن افتاد دريافت كه همان زن آلوده است. به ياد آن گناهش افتاد و از خوف خدا نعره اى كشيد و افتاد و جان سپرد.
*✍🏻عزیزان گرانقدر! مسلمان بایستی آنقدر از خالقش خوف داشته باشد که قبل از گناه، وجدانش وی را محکمه و سرزنش کند.*
*✍🏻 وای به حال آنانیکه بارها به گناهان نزدیک شده، گناه کرده اند، و آنقدرضمیرشانمرده است که از الله تعالی نمیترسند و توبه را به تأخیر می اندازند!*
*✍🏻عابد با دیدن آن زن در شهر خودش، جان به جان آفرین سپرد، ما چه بدبختیم که با نزدیکی به گناه،جان به شیطان میسپاریم و تن به گناه!*
*این است عاقبت کارما!*
*✍🏻بهترین ها، کسانی اند که قبل از گناه توبه میکنند!*
*اللهم اجعلنا من التوابین و اجعلنا من الصالحین و اجعلنا من الصابرین و اجعلنا
من المحسنین یا ارحم الراحمین!*