زمانهايي پيش ميآد كه دوستهاي دردسر سازت با هم قهر ميكنن! و وقتي كه اين اتفاق ميافته، تو واقعاً كلافه ميشي. چون هميشهي خدا اونا -جدا از هم- به خونهي تو ميآن و تا مدت طولانياي غر ميزنن. درست مثل چند روزِ پيشتر؛ كيونگسو با بكهيون قهر كرده بود، چون پسرِ بزرگتر يكي از آلبومهاي مورد علاقهي سو رو گم کرده بود. تو تمام مدت نشستي و به صحبتهاي كيونگسو گوش کردي. هر چند كه روز بعد خبردار شدي بكهيون يه آلبومِ جديد براي كيونگسو خریده تا پسر کوچولوش باهاش آشتي كنه.