☝️☝️☝️شرح دفتر نخست مثنوی از سوی دکتر #عبدالکریم_سروش‐
🌱جلسه ۴۵ ؛ابیات۷۰۳ تا ۷۴۵ دفتر نخست مثنوی
- بر اساس مثنوی تصحیح دکتر #محمدعلی_موحد
🌱منازعت امرا در ولی عهدی
یک امیری زآن امیران پیش رفت پیش آن قومِ وفااندیش رفت
گفت: اینک نایبِ آن مردْ من نایبِ عیسی منم اندر زَمَن
اینک این طومار برهانِ من است کین نیابت بعد از او، آنِ من است
🌱آن امیر دیگر آمد از کمین دعویِ او در خلافت بُد همین
از بغل او نیز طوماری نمود تا برآمد هر دو را خشمِ جهود
🌱آن امیران دگر یکیک قطار برکشیده تیغهای آبدار
هر یکی را تیغ و طوماری به دست درهم افتادند چون پیلان مست
صد هزاران مرد ترسا کشته شد تا ز سرهای بریده پشته شد
خون روان شد همچو سیل از چپ و راست
کوه کوه اندر هوا زین گرد خاست
تخمهای فتنهها کو کشته بود آفت سرهای ایشان گشته بود
🌱
جوزها بشکست و آن کآن مغز داشت بعد کشتن روحِ پاکِ نغز داشت
کشتن و مردن که بر نقشِ تن است چون انار و سیب را بشکستن است
آنچ شیرین است او شد ناردانگ وانک پوسیدهست نبوَد غیرِ بانگ
آنچ با معنیست خود پیدا شود وانچ پوسیدهست او رسوا شود
رَو به معنی کوش ای صورتپرست زآن که معنی بر تن صورت پرَ است
همنشین اهل معنی باش، تا هم عطا یابی و هم باشی فتی
جان بیمعنی درین تن، بیخلاف هست همچون تیغ چوبین در غلاف
تا غلاف اندر بوَد باقیمت است چون برون شد سوختن را آلت است
تیغ چوبین را مبر در کارزار بنگر اول، تا نگردد کار، زار
گر بود چوبین برو دیگر طلب ور بود الماس پیش آ با طرب
🌱
تیغ در زرّادخانهی اولیاست دیدن ایشان شما را کیمیاست
جمله دانایان همین گفته، همین هست دانا رحمة لِلْعالَمین
گر اناری میخری خندان بخر
تا دهد خنده ز دانهٔ او خبر
ای مبارک خندهاش کو از دهان مینماید دل چو دُرّ از دُرج ِجان
نامبارک خندهٔ آن لاله بود کز دهان او سیاهی دل نمود
نار ِخندان باغ را خندان کند صحبتِ مردانت از مردان کند
گر تو سنگِ صخره و مرمر شوی چون به صاحب دل رسی گوهر شوی
مهر پاکان درمیان جان نشان
دل مده الاّ به مهر دلخوشان
کوی نومیدی مرو،اومیدهاست سوی تاریکی مرو، خورشیدهاست
دل ترا در کوی اهل دل کشد
تن ترا در حبس آب و گِل کَشد
هین، غذای دل بده از همدلی رَو بجو اقبال را از مقبلی
🌱تعظیم نعت مصطفی صلی الله و علیه و سلم که مذکور بود در انجیل
بود در انجیل نام مصطفی آن سر پیغامبران، بحر صفا
بود ذکر حِلیهها و شکل او بود ذکر غزو و صَوم و اَکلِ او
طایفهیْ نصرانیان بهر ثواب
چون رسیدندی بدان نام و خطاب
بوسه دادندی بر آن نام شریف
رو نهادندی بر آن وصف لطیف
اندرین فتنه که گفتیم، آن گروه ایمن از فتنه بدند و از شکوه
ایمن از شَرّ امیران و وزیر در پناه نام احمد مُستَجیر
نسل ایشان نیز هم بسیار شد نور احمد ناصر آمد یار شد
وان گروه دیگر از نصرانیان نام احمد داشتندی مُستهان
مستهان و خوار گشتند از فتن از وزیر شومرای شومفن
🌱
هم مُخَبَّط دینشان و حکمشان از پی طومارهای کژ بیان
نام احمد این چنین یاری کند
تا که نورش چون نگهداری کند!
نام احمد چون حصاری شد حصین تا چه باشد ذات آن روحالامین!
https://t.me/Iccnc
🌱جلسه ۴۵ ؛ابیات۷۰۳ تا ۷۴۵ دفتر نخست مثنوی
- بر اساس مثنوی تصحیح دکتر #محمدعلی_موحد
🌱منازعت امرا در ولی عهدی
یک امیری زآن امیران پیش رفت پیش آن قومِ وفااندیش رفت
گفت: اینک نایبِ آن مردْ من نایبِ عیسی منم اندر زَمَن
اینک این طومار برهانِ من است کین نیابت بعد از او، آنِ من است
🌱آن امیر دیگر آمد از کمین دعویِ او در خلافت بُد همین
از بغل او نیز طوماری نمود تا برآمد هر دو را خشمِ جهود
🌱آن امیران دگر یکیک قطار برکشیده تیغهای آبدار
هر یکی را تیغ و طوماری به دست درهم افتادند چون پیلان مست
صد هزاران مرد ترسا کشته شد تا ز سرهای بریده پشته شد
خون روان شد همچو سیل از چپ و راست
کوه کوه اندر هوا زین گرد خاست
تخمهای فتنهها کو کشته بود آفت سرهای ایشان گشته بود
🌱
جوزها بشکست و آن کآن مغز داشت بعد کشتن روحِ پاکِ نغز داشت
کشتن و مردن که بر نقشِ تن است چون انار و سیب را بشکستن است
آنچ شیرین است او شد ناردانگ وانک پوسیدهست نبوَد غیرِ بانگ
آنچ با معنیست خود پیدا شود وانچ پوسیدهست او رسوا شود
رَو به معنی کوش ای صورتپرست زآن که معنی بر تن صورت پرَ است
همنشین اهل معنی باش، تا هم عطا یابی و هم باشی فتی
جان بیمعنی درین تن، بیخلاف هست همچون تیغ چوبین در غلاف
تا غلاف اندر بوَد باقیمت است چون برون شد سوختن را آلت است
تیغ چوبین را مبر در کارزار بنگر اول، تا نگردد کار، زار
گر بود چوبین برو دیگر طلب ور بود الماس پیش آ با طرب
🌱
تیغ در زرّادخانهی اولیاست دیدن ایشان شما را کیمیاست
جمله دانایان همین گفته، همین هست دانا رحمة لِلْعالَمین
گر اناری میخری خندان بخر
تا دهد خنده ز دانهٔ او خبر
ای مبارک خندهاش کو از دهان مینماید دل چو دُرّ از دُرج ِجان
نامبارک خندهٔ آن لاله بود کز دهان او سیاهی دل نمود
نار ِخندان باغ را خندان کند صحبتِ مردانت از مردان کند
گر تو سنگِ صخره و مرمر شوی چون به صاحب دل رسی گوهر شوی
مهر پاکان درمیان جان نشان
دل مده الاّ به مهر دلخوشان
کوی نومیدی مرو،اومیدهاست سوی تاریکی مرو، خورشیدهاست
دل ترا در کوی اهل دل کشد
تن ترا در حبس آب و گِل کَشد
هین، غذای دل بده از همدلی رَو بجو اقبال را از مقبلی
🌱تعظیم نعت مصطفی صلی الله و علیه و سلم که مذکور بود در انجیل
بود در انجیل نام مصطفی آن سر پیغامبران، بحر صفا
بود ذکر حِلیهها و شکل او بود ذکر غزو و صَوم و اَکلِ او
طایفهیْ نصرانیان بهر ثواب
چون رسیدندی بدان نام و خطاب
بوسه دادندی بر آن نام شریف
رو نهادندی بر آن وصف لطیف
اندرین فتنه که گفتیم، آن گروه ایمن از فتنه بدند و از شکوه
ایمن از شَرّ امیران و وزیر در پناه نام احمد مُستَجیر
نسل ایشان نیز هم بسیار شد نور احمد ناصر آمد یار شد
وان گروه دیگر از نصرانیان نام احمد داشتندی مُستهان
مستهان و خوار گشتند از فتن از وزیر شومرای شومفن
🌱
هم مُخَبَّط دینشان و حکمشان از پی طومارهای کژ بیان
نام احمد این چنین یاری کند
تا که نورش چون نگهداری کند!
نام احمد چون حصاری شد حصین تا چه باشد ذات آن روحالامین!
https://t.me/Iccnc