وقتی بچه بودم پنجره ی اتاقم رو باز میکردم، روی صندلی کنار پنجرم مینشستم و زانوهام رو بغل میکردم.
منتظر میموندم...
منتظر فضاییایی که باور داشتم میخوان بیان تا من رو برگردونن به سیارهای که گمش کردم.
میخوان بیان و باهام وقت بگذرونن...
اینجا، گاها، بهواقع نیاز دارم برگردم به بچگیام.⭒🌥 ࣪₊‧