Репост из: Flow
حس کسی رو دارم که سخت در تلاش بود تا خلاف جریان آب شنا کنه اما الان تبدیل به یه آدم فلج شده که فقط چشماش قادر به حرکته. خودش رو تسلیم رودخونه کرده و تو سطحش شناوره و با هر جریانی که میاد از این ور به اون ور میره. دردی رو حس نمیکنه. نه از صخرههای پیش رو میترسه، نه از رسیدن به آبشار.
در رهاترین حالت ممکن خواسته یا ناخواسته خودم رو سپردم به جریان. هر طرف میخواد بره، بره. برام مهم نیست. حتی نمیدونم انتخاب کردم که برام مهم نباشه یا خودش اتفاق افتاده.
من، به یه بیحسی بزرگ تو زندگیم رسیدم. نگران چیزی نیستم. درست و غلط رو نمیتونم تشخیص بدم. کلی حرف میخوام به این متن اضافه کنم ولی حتی حوصله نوشتن ندارم.
همهی اینا بخاطر اینه که از فکر کردن خسته شدم.
مرحله آخر فکر کردن، فکر نکردنه.
در رهاترین حالت ممکن خواسته یا ناخواسته خودم رو سپردم به جریان. هر طرف میخواد بره، بره. برام مهم نیست. حتی نمیدونم انتخاب کردم که برام مهم نباشه یا خودش اتفاق افتاده.
من، به یه بیحسی بزرگ تو زندگیم رسیدم. نگران چیزی نیستم. درست و غلط رو نمیتونم تشخیص بدم. کلی حرف میخوام به این متن اضافه کنم ولی حتی حوصله نوشتن ندارم.
همهی اینا بخاطر اینه که از فکر کردن خسته شدم.
مرحله آخر فکر کردن، فکر نکردنه.