یه روزِ دیگه اون رو دیدم. دستاش اطراف دختر دیگهای بود، چشمایی که منو دیده بود به آرومی کس دیگهای رو میدیدن. کنجکاوم بدونم چیزی که یبار بهش گفتم رو یادش هست؟
—تا ابد دوستت خواهم داشت—
اون قبل اینکه جواب بده با ناراحتی بهم لبخند زد:
—ولی میترسم یک روز متوقفش کنی—
حالا بعد از اینهمه سال، من اون کسیام که میترسه. چون دوسش داره و هنوز هم همینطوره. من تمومش نکردم. فکر نمیکنم بتونم. فکر نمیکنم هیچوقت این کارو بکنم.
—تا ابد دوستت خواهم داشت—
اون قبل اینکه جواب بده با ناراحتی بهم لبخند زد:
—ولی میترسم یک روز متوقفش کنی—
حالا بعد از اینهمه سال، من اون کسیام که میترسه. چون دوسش داره و هنوز هم همینطوره. من تمومش نکردم. فکر نمیکنم بتونم. فکر نمیکنم هیچوقت این کارو بکنم.