هیچوقت نگفتم دوسِت دارم؛ هر وقت از خیابون رد میشدیم سمت ماشینا وایمیسادم؛
همیشه خودم واست در تاکسی رو باز میکردم؛
کنارت مینشستم و کیفمو بینمون میزاشتم؛
آستینهامو پایین میزدم و مشت میکردم دستامو پشتت میگرفتم جوری که بهت نخوره مبادا کسی بهت تنه بزنه..!
دم دستشویی کیفتو نگه میداشتم تا بیای؛
برای ریملِ پخش شدهات دستمال میاوردم..
به چروک و خاکی بودن مانتوت دقت میکردم؛
رد نگاهتو دنبال میکردم کجا میخوای بری و روت نمیشه!
وقتی میخواستی از جدول بالا بیای دستتو با ساعدم میگرفتم؛
آره،
من هیچ وقت نگفتم دوسِت دارم..!
#عرش