Репост из: Неизвестно
با یه حرکت رو دستاش بلندم کرد که جیغی کشیدم.
لبی ازم گرفت و گفت:
_جووون امشب باید #تپلت رو #جر بده #ارباب.
به اتاق که رسیدیم روی تخت گذاشتم واومد سمتم.
بند #سو_تینمو باز کرد.
با دیدن هلوی تازه در اومدم با #ش_هوت جونی گفت و بهحون #هل_وهام افتاد.
مثل بچه ها می خورد.
تند تند آه می کشیدم که دستش رفت سمت #ت_پلم و.....
#حرم_سرای_ارباب💋🔞💦
#اربابیکهعاشقسکسبادختربچههاس😋😋😋💦💦💦💦
شرایط سنی رعایت شود❌
https://t.me/joinchat/AAAAAFVCqnDEWlDxc5iH-Q
لبی ازم گرفت و گفت:
_جووون امشب باید #تپلت رو #جر بده #ارباب.
به اتاق که رسیدیم روی تخت گذاشتم واومد سمتم.
بند #سو_تینمو باز کرد.
با دیدن هلوی تازه در اومدم با #ش_هوت جونی گفت و بهحون #هل_وهام افتاد.
مثل بچه ها می خورد.
تند تند آه می کشیدم که دستش رفت سمت #ت_پلم و.....
#حرم_سرای_ارباب💋🔞💦
#اربابیکهعاشقسکسبادختربچههاس😋😋😋💦💦💦💦
شرایط سنی رعایت شود❌
https://t.me/joinchat/AAAAAFVCqnDEWlDxc5iH-Q