سومین برگهی سیاه شده رو توی سطل زباله پرت کرد. فایدهای نداشت نمیتونست بنوازه، دستهاش میلرزیدن و چشمهاش مکان کلاویهها رو گم میکردن. موتزارت، بتهوون، شوپن، باخ؛ هیچکدوم کمکی نمیکردن و به صورت گروهی گوشه از اتاق جمع شده بودن و پچ پچ میکردن. دومین شیشهی الکل رو هم خالی کرده بود، بدون وجود اتانول توی رگهاش همنقدر تمرکز رو هم از دست میداد. اگه هیچوقت سمت سازهای دیگه نمیرفت ممکن بود که پیانو هنوز هم زیر دستهاش به زیبایی نواخته بشه؟ تعریف دراماتیکی بود ولی حس میکرد از سمت معشوقهاش طرد شده، حق هم داشت. اون پیانیستهای مرده الان نگاهشون مستقیم روی اون بود، شاید باید به اونها ملحق میشد. بطری شیشهای رو به زمین کوبید و بزرگترین بخش رو برداشت. روی رگهای دستهاش کشید و سرش رو روی کلاویهها گذاشت. صدای سمفونی مونلایت رو از خیلی دورتر از اینجا میشنید.
◜悲劇的な死 ✦ @no4no4no4◞
◜悲劇的な死 ✦ @no4no4no4◞