LiberTorch


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


مشعل آزادی?

بنیان بیشتر انتقادات علیه بازار آزاد، بی‌اعتقادی به خود آزادی است.

?Insta : Instagr.am/LiberTorch?

لینک گروه: https://t.me/joinchat/EEY4JUO3FZIyKmdcE-sMPw

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


👷🏻‍♂ سوسیالیسمِ مهندسی اجتماعی و بنیان های تحلیل اقتصادی (بخش‌ دوازدهم)
✍🏻 هانس هرمان هوپ


§f معرفت زبانی باید از این نظر به عنوان معرفت پیشینی در نظر گرفته شود. هر سخنور به هر زبانی نیز باید این مسائل را پیش‌فرض خود بداند: اینکه چطور عرف‌های واقعی ساخته می‌شوند، ساخت عبارت یا جمله چطور گزاره‌ای را ایجاد می‌کند، مثلا چطور چیزی با گفتن چیز دیگر معنی می‌یابد، و چطور تعریف واقعی ایجاد و مصادیق از مفاهیم تشخیص داده می‌شود. انگار هر یک از آنها به معنای تکذیب خود است، زیرا باید در یک زبان ساخته، گزاره‌ها ایجاد و از تعاریف استفاده شود. هر تجربه‌ای تجربه ادراکی یا همان تجربه زبانی است، البته ممکن است بگویند چنین نیست و فقط نشان می‌دهد باید در قالب زبان ریخته شود.

📌 با توجه به این نکته و نیز چون زبان امری پیشینی است، باید به حقیقت پیشینی درباره واقعیت نیز واقف شویم: از مصادیقی ساخته می‌شود که خصوصیات انتزاعی دارند؛ یعنی خصوصیاتی که ممکن است در نمونه‌های دیگر یافت شود و اینکه هر ابژه خصوصیت روشنی دارد یا خیر. بنابراین واقعیت‌هایی وجود دارند که می‌توان گفت درست یا غلطند و همچنین نمی‌توانند پیشینی شناخته شوند، به استثنای اینکه آنها در واقع باید واقعیت‌هایی از نوع خصوصیات ویژه انتزاعی باشند. بار دیگر، مشخص می‌شود همه اینها را با تجربه نمی‌شناسیم، زیرا تجربه فقط به اشکالی که تشریح شد، ظاهر می‌شود.[۱۷]

📎 با توجه به مطالب یاد شده، به منظور اثبات اینکه درباره کنش‌ها و نتایج آنها دانش پیشینی و اثباتی وجود دارد، می‌توانیم به موضوع کنش بازگردیم، زیرا کنش‌ها ساخته بشرند و می‌توانند کاملا با در نظر گرفتن قواعد ساخت آنها درک شوند و اینکه تجربه‌گرایی - اثبات‌گرایی نمی‌تواند، به هزینه مغایرت، حتی به صورت جدی موضع اقتصادی علیه سوسیالیسم را به چالش بکشد، زیرا این موضع در نهایت بر بنیان‌هایی متکی است که فلسفه تجربه‌گرایی درست نقطه مقابل آن است.
§i بخش اول

📚 سوسیالیسم و سرمایه‌داری، هانس هرمان هوپ، متین پدرام، ص١٢٩-١۶١


👷🏻‍♂ سوسیالیسمِ مهندسی اجتماعی و بنیان های تحلیل اقتصادی (بخش‌ یازدهم)
✍🏻 هانس هرمان هوپ


§f زبان، چنانکه تجربه‌گرا آن را درک می‌کند، نظام عرفی پذیرفته‌شده از علایم و ترکیبی از آنها است که مجددا از طریق عرف و در نهایت با تعاریف اشاری، مفهوم مشخصی به خود گرفته است. بر اساس این دیدگاه، ممکن است به نظر برسد اگر چه زبان امری ساخته دست بشر است، ولی نمی‌توان درباره آن شناخت پیشینی داشت. در واقع، زبان‌های متفاوتی وجود دارند که همه آنها علایم مختص به خود دارند و مفهوم عبارت‌های استفاده شده می‌تواند به صورت دلبخواهی تغییر کند، زیرا هر چیزی که بخواهیم درباره زبان بیاموزیم، باید چنین به نظر برسد که از راه تجربه آموخته می‌شود. اما این دیدگاه درست نیست یا در بهترین حالت فقط نیمی از حقیقت است. درست است که هر زبانی نظام علایم عرفی خود را دارد، اما عرف چیست؟

📌بدیهی است نمی‌توان اظهار کرد «عرف» را عرف تعریف می‌کند، زیرا مصادره به مطلوب روی می‌دهد. هر چیزی را می‌توان عرف نامید (و در این موضوع زبان را)، اما به یقین هر چیزی که بتوان عرفی نامید، در واقع توافقی قراردادی نیست. گفتن اینکه «از عرف چنین و چنان استفاده می‌شود» متضمن شناخت عرف است، زیرا این حکم مستلزم آن است که از زبان به عنوان ابزار ارتباطی استفاده شود. از این رو، باید نتیجه گرفت که زبان نظام علایم عرفی است و چنین معرفتی درباره آن می‌‌تواند فقط معرفت تجربی باشد.اما برای تصدیق اینکه چنین نظامی وجود دارد، باید فرض شود هر سخنوری میداند عرف چیست و این دانستن صرفا به مفهوم آگاهی از این نیست که منظور از واژه «سگ» اشاره به سگ است، بلکه او باید از معنای حقیقی عرف آگاهی داشته باشد. بدین ترتیب، معرفت وی از اینکه زبان چیست باید به عنوان شناخت پیشینی تلقی شود.

📎این بینش می‌تواند در سطوح خاصی تکرار شود. گونه‌های خاصی از اظهارات و گفته‌ها وجود دارد که می‌تواند در یک زبان ساخته شود و به یقین تجربه در اینجا نفش دارد. با وجود این، شناخت مفهوم آن برای ایجاد گزاره نمی‌تواند صریحا به واسطه تجربه آموخته شود، بلکه باید پیش فرض هر سخنوری باشد. اینکه گزاره چیست، نمی‌تواند برای سخنور صرفا با اظهار دیگری توضیح داده شود، مگر اینکه او پیش‌تر بداند چطور آن را به عنوان گزاره تفسیر کند.

💡مترادف آن نیز درباره تعاریف درست از آب در می‌آید: نمی‌شود «تعریف» را به صورت اشاری تعریف کرد، یعنی با اشاره به کسی که فقط از برخی تعاریف شناخت دارد، زیرا درست مثل واژه سگ که با اشاره به یک سگ تعریف می‌شود درک مفهوم تعاریف اشاری باید زمانی به صورت پیش فرض در آید که به یک سگ به همراه هجای «سگ» اشاره می‌شود. بدین ترتیب واژه «سگ» یعنی سگ.

📍«تعريف» اشاری تعریف امری سراسر بی‌معنی است مگر صدای خاص ایجاد شده بر چیزی دلالت کند که تشخیص آن با کمک اشاره ممکن باشد و اینکه چطور ابژه‌هایی با خصوصیات کلی و انتزاعی شناخته می‌شوند. کوتاه سخن آنکه برای تعریف عرفی هر عبارتی باید فرض شود سخنور از مفهوم حقیقی تعریف، یا تعریف حقیقی، معرفتی پیشینی دارد.[۱۶]
§k بخش اول

📚 سوسیالیسم و سرمایه‌داری، هانس هرمان هوپ، متین پدرام، ص١٢٩-١۶١


👷🏻‍♂ سوسیالیسمِ مهندسی اجتماعی و بنیان های تحلیل اقتصادی (بخش‌ دهم)
✍🏻 هانس هرمان هوپ


💡... به نظر می‌رسد اهمیت زیادی دارد نخست این تصور را رها کنیم که معرفت پیشینی ربطی به «ایده‌های فطری» ندارد یا نیازی نیست با معرفت «شهودی» کشف یا درک شود. فطری یا غیرفطری، شهودی یا غیرشهودی، پرسش‌هایی است که با روان‌شناسی دانش سروکار دارد. در مقایسه، معرفت‌شناسی منحصرا با مسئله اعتبار دانش و اینکه چطور اعتبار آن اثبات شود و اینکه معرفت پیشینی صرفا مسئله‌ای معرفت‌شناسانه است، سروکار دارد. معرفت پیشینی می‌تواند و در واقع بسیار با دانش تجربی از نظرگاه روان‌شناسانه مشابه است به‌طوری که هر دو باید کسب، کشف و آموخته شوند.

💎 فرایند پی بردن به معرفت پیشینی ممکن است و اغلب به نظر می‌رسد که بسیار دشوارتر از کسب دانش تجربی است که اغلب بر ما تحمیل می‌شود، بدون آنکه تلاش زیادی برای آن صورت بگیرد. همچنین کسب معرفت پیشینی مستلزم آن است که پیش‌تر تاحدودی تجربه در کار باشد. اما در کنار همه اینها، باید تاکید شود این مسائل بر مسئله اعتبار دانش تاثیری نمی‌گذارد و دقیقا و منحصرا در این زمینه، معرفت تجربی و پیشینی با یکدیگر تفاوت دارند.[١٣]

⏳ در بخش اثباتی، مهم‌ترین تصور برای درک امکان‌پذیری معرفت قیاسی این است که نه تنها اشیای طبیعی وجود دارند که باید از راه تجربه درباره آنها آموخت، بلکه اشیای ساخته دست بشر نیز وجود دارند که ممکن است مستلزم وجود یا استفاده از مواد اولیه طبیعی باشند. با وجود این، آنها سازه‌هایی‌اند که نه‌تنها بر حسب ساختار و تاثیرشان درک می‌شوند، بلکه برای پاسخ به این پرسش تحلیل می‌شوند که آیا روش ساخت آنها می‌تواند تغییر کند یا خیر؟ [١۴] زبان و اندیشه، کنش‌ها و اشیای مصنوع، سه حوزه عمده ساختنند که انسان همه اینها را ایجاد کرده است. ما اینجا به اشیای مصنوع نمی‌پردازیم، بلکه فقط به عنوان نمونه و به صورت گذرا به هندسه اقلیدسی اشاره می‌کنیم.

📐 هندسه اقلیدسی مشتمل بر قواعد ایده‌آلی است که نمی‌توانیم آنها را در ساخت ابزارهای اندازه‌گیری، که اندازه‌گیری تجربی و عملی فضا را ممکن می‌کند، نادیده بگیریم؛ البته در این مورد نمی‌توان گفت نظریه نسبیت اعتبار هندسه اقلیدسی را رد کرده است و اعتبار این نظریه به علت کاربرد ابزارهای اندازه‌سنجی مسلم است.[١۵] این امر زمانی در عرصه عمل تحلیل می‌‌شود که درباره بنیان‌های پیشینی اقتصادی بحث شود. بر اساس یک تعریف، معرفت پیشینی معرفت قواعد ساخت است که تغییر آنها ممکن نیست؛ بنابراین زبان و اندیشه نمونه‌های بارز معرفت پیشینی خواهند بود. اینها به عنوان نقطه آغازین بررسی می‌شوند، زیرا زبان و اندیشه است که برای انجام آنچه اینجا صورت می‌گیرد، به کار برده می‌شود؛ همان ارتباط برقرار کردن، مباحثه و استدلال.
🔁 بخش اول

📚 سوسیالیسم و سرمایه‌داری، هانس هرمان هوپ، متین پدرام، ص١٢٩-١۶١


👷🏻‍♂ سوسیالیسمِ مهندسی اجتماعی و بنیان های تحلیل اقتصادی (بخش ‌نهم)
✍🏻 هانس هرمان هوپ


§f اکنون بدیهی است که اصل پایداری بر پایه یا نشئت گرفته از تجربه نیست. هیچ ارتباطی بین رویدادها وجود ندارد. حتی اگر چنین ارتباطی وجود داشته باشد، تجربه نمی‌تواند مشخص کند آیا زمان تاثیری دارد یا خیر. تجربه نمی‌تواند این اصل را رد کند، زیرا هر رویدادی که آن را رد کند، مانند عدم تكرار برخی تجربه‌ها، می‌تواند تعبیر شود به اینکه از همان ابتدا تجربه نشان داده بود نوعی رویداد ویژه صرفا سبب رویداد دیگر نیست و در غیر این صورت، تجربه موفقیت‌آمیز تکرار می‌شد. با وجود این، تا زمانی که تجربه نتواند احتمال پیدایش رویدادهایی که ممکن است زمان بر عملکرد آنها تاثیر نگذارد را مستثنا کند، به اعتبار اصل پایداری ممکن نیست خدشه‌ای وارد شود.

📌اصل پایداری نه از تجربه اخذ شده است و نه می‌توان به وسیله تجربه آن را نقض کرد، اما با این حال پیش‌فرضی است که برای وجود داشتن تجربه‌هایی می‌توانند همدیگر را تصدیق یا تکذیب کنند، منطقا ضروری است. از آنجا که تجربه‌گرایی - اثبات‌گرایی، از نظر منطقی وجود چنین تجربه‌های مرتبطی را فرض می‌کند، باید نتیجه گرفت به طور ضمنی وجود دانش غیر‌تجربی درباره واقعیت را فرض می‌گیرد. باید فرض شود از نظر زمانی اسباب ثابتی وجود دارند و این موضوعی است که تجربه هرگز نمی‌تواند آن را اثبات یا رد کند. بنابراین، بار دیگر محرز می‌شود که تجربه‌گرایی از نظر فلسفی، متناقض است.

📎 اکنون مشخص شده که معرفت پیشینی باید وجود داشته باشد یا دست کم تجربه‌گرایی - اثبات‌گرایی، همان فلسفه‌ای که درباره امکان آن بسیار تردید وجود دارد، باید وجود آن را فرض کند. مسلما ایده دانش به مثابه دانش درباره چیزهای واقعی که اعتبار آن می‌تواند مستقل از تجربه محرز شود، دشوار است. در غیر این صورت موفقیت بی‌ چون و چرای فلسفه اثبات‌گرایی - تجربه‌گرایی در اجتماع علمی و نزد «مردم تحصیل کرده» به دشواری می‌تواند تبیین شود. با وجود این، پیش از پرداختن به بنیان‌های پیشینی که اقتصاد بر اساس آن عليه سوسیالیسم موضع می‌گیرد، خوب است به تفاسیر نسبتا عمومی اشاره کنیم که بیان می‌کنند چیزهایی شبیه معرفت پیشینی وجود دارند.
§i بخش اول

📚 سوسیالیسم و سرمایه‌داری، هانس هرمان هوپ، متین پدرام، ص١٢٩-١۶١


👷🏻‍♂ سوسیالیسمِ مهندسی اجتماعی و بنیان های تحلیل اقتصادی (بخش‌ هشتم)
✍🏻 هانس هرمان هوپ


⏳ با وجود این، به نظر می‌رسد تجربه‌گرایی-اثبات‌گرایی باید، گزینهٔ در دسترس دیگری را برگزیند و عقیده بنیادینش باید گزاره‌ای تجربی باشد. اما پس از آن آشکارا تجربه‌گرایی-اثبات‌گرایی نمی‌تواند ابدا باری بر دوش بکشد: قضیه بنیانی تجربه‌گرایی به عنوان اصلی به خدمت گرفته می‌شود که طی آن، همه انواع قواعد نشئت گرفته از تحقیق علمی ممکن است غلط باشد و هیچ‌کس نمی‌تواند مطمئن باشد چنین می‌شود یا خیر. می‌توانیم به خوبی عکس آن را ادعا کنیم و با حد و مرز های تجربه‌گرایی هیچ راهی برای تصمیم‌گیری درباره اینکه کدام درست است یا غلط، وجود ندارد. در واقع، اگر عقیده بنیادی آن، قضیه‌ای تجربی باشد، تجربه‌گرایی نمی‌تواند به روش‌شناسی، منطقِ علم، تبدیل شود و روی‌هم‌رفته بیش از مجموعه‌ای لفظی و دلبخواهی برای نامیدن برخی روش های (دلبخواهی) سروکارداشتن با برخی گزاره‌ها (دلبخواهی) نمی‌شود. این نظرگاهی است که هر توجیهی از چرایی آن را پوچ می‌کند و در عوض، هر فردی باید آن را بپذیرد.[١١]

💎 با وجود این، حتی اگر راهکار در دسترس دومی انتخاب شود، این تمام چیزی نیست که می‌توان علیه تجربه‌گرایی ارائه کرد. به محض بازبینی دقیق‌تر، این گریزگاه به دام خودویرانگر دیگری منتهی می‌شود. حتی اگر این راهکار برگزیده می‌شد می‌توان نشان داد که نظرگاه تجربه‌گرا-اثبات‌گرا باید به طور ضمنی وجود دانش غیرتجربی به عنوان دانش «حقیقی» را فرض کند. به منظور درک این ادعا، بگذارید فرض شود رابطه علیت بین دو یا چند رویداد با نمونه‌ای خاص از تجربه چنین رویدادهایی همخوانی دارد. حال این تجربه، نسبت به نمونه دوم، به منظور انجام آزمایش تجربی جریان می‌یابد. اکنون، باید از خودمان بپرسیم پیش‌فرضی که باید برای ربط، اعم از تایید یا رد آن، نمونه دوم تجربه به نمونه اول به کار بگیریم، چیست؟ نخست ممکن است به نظر بدیهی برسد اگر در زمان تجربه نمونه دوم، مشاهدات نمونه اول تکرار شود، این به معنای تایید و در غیر این صورت رد آن است و آشکارا روش‌شناسی تجربه‌گرا فرض می‌کند این امری بدیهی است و بنابراین نیازی به توضیح ندارد. اما این درست نیست.[١٢]

💡شایان توجه است که تجربه فقط مشخص می‌کند دو یا چند مشاهده بیشتر درباره توالی دو یا چند رویداد می‌تواند حکم به «تکرار» یا «عدم تکرار» تجربه دهد. فارغ از اینکه واقعا با تجربه چه چیزی می‌تواند محرز شود. اگر فرض کنیم اسباب پایداری وجود دارند که به صورت ثابتی عمل می‌کنند، تکرار فقط تایید مثبت و عدم تکرار، مردود تلقی می‌شود. اگر برخلاف این، فرض شود اسباب در ظرف زمان ممکن است گاهی چنین و گاهی چنان باشد، بنابراین رویدادهای تکرارشدنی یا تکرارنشدنی، تجربه‌هایی مسجلند و کاملا مستقل از دیگری باقی می‌مانند و در هر صورتی از نظر منطقی با یکدیگر از نظر تایید یا رد ارتباطی ندارند. تجربه‌ای وجود دارد و بعد تجربهٔ دیگری بوجود می‌آید، آنها یا به یکدیگر مشابهند یا تفاوت دارند؛ این تمام چیزی است که وجود دارد و چیزی از آنها بر‌نمی‌آید.

💎 بنابراين شرط لازم برای «رد» یا «تایید»، اعتقاد راسخ به این است که پدیده‌هاب قابل مشاهده را اصولا اسبابی ثابت تعریف می‌کنند. این اسباب در هر زمانی عمل می‌کنند و اصولا رویداد تصادفی در اسبابی که عمل می‌کنند، هیچ نقشی ندارد (اصل پایداری). بدین ترتیب، اگر در بازتولید نتیجه شکست بخوریم، یعنی در فرضیه اصلی اشتباهی صورت گرفته است و بازتولید موفق نیز به تایید آن تعبیر می‌شود. اگر دو (یا بیشتر) رویداد، به صورت علت و معلول باشند و علت‌ها در هر زمانی عمل کنند، باید نتیجه گرفت رابطه تابعی بین دو متغیر وابسته در همه نمونه‌های واقعی باید مشابه باشد و اگر چنین نیست، باید در خصوصیات اسباب اشتباه کرده باشیم.
🔁 بخش اول

📚 سوسیالیسم و سرمایه‌داری، هانس هرمان هوپ، متین پدرام، ص١٢٩-١۶١


👷🏻‍♂ سوسیالیسمِ مهندسی اجتماعی و بنیان های تحلیل اقتصادی (بخش ‌هفتم)
✍🏻 هانس هرمان هوپ


💎 اما مهم تر از شهود، تحلیل انعکاسی است و این مسئله، خودویرانگری نظرگاه تجربه‌گرایی را اثبات خواهد کرد. اگر حقیقت داشته باشد که دانش تجربی با تجربه ابطال‌پذیر است و دانش تحلیلی از راه تجربه ابطال‌پذیر نیست و بنابراین نمی‌تواند دربرگیرنده هیچ دانش تجربی ای باشد، گزاره بنیادین خودِ تجربه‌گرایی چیست؟ این گزاره نیز باید تحلیلی یا تجربی باشد . اگر تحلیلی باشد، طبق آموزه تجربه‌گرایی، این گزاره چیزی نیست جز خط خطی‌هایی بر کاغذ، حرف پوچ، یکسر تهی از هر محتوای معنادار، زیرا اصطلاحات به کار رفته در این گزاره مانند «دانش»، «تجربه»، «ابطال‌پذیر» و نظیر اینها، تفسير معناداری شده که در ابتدا ممکن است به چشم نیاید. اما بی‌معنایی گزاره‌های تحلیلی به یقین از پس ایدئولوژی تجربه‌گرا-اثبات‌گرا می‌آید.

📌 البته اگر این حقیقت داشته باشد تجربه‌گرایی نمی‌تواند حتی سخن بگوید و این منظور را برساند که چه چیز مورد نظرش است؛ سخن تجربه‌گرایی صدای خش خش برگ در باد است. این نخستین دام خودویرانگری تجربه‌گرایی است. برای معنادادن هر چیزی، تفسير اصطلاحات استفاده شده لازم می‌شود و تفسیر اصطلاحات همیشه و مادام که عبارتی نتواند با عبارت‌های دیگر تشریح شود، امری کاربردی است. بدین ترتیب، کاربرد یک اصطلاح با مثال‌های واقعی از مفهوم متعلق به آن اصطلاح آموخته می‌شود و از این رهگذر آن اصطلاح به واقعیت گره می‌خورد.[۹]

📎 با وجود این، نمی‌توان تفسیری دلبخواهی داشت: مثلا، «ابطال‌پذیر» به معنای «قرمز» یا «سبز» نیست. بدین منظور مقتضی است زمانی که تجربه‌گرایی-اثبات‌گرایی فرضیه‌های بنیانی خود را قاعده‌مند می کند تا آنچه را که می‌خواهد توضیح دهد، برای تجربه‌گرا و نیز کسانی که تجربه‌گرا می‌خواهد آنها را درباره مناسب بودن روش‌شناسی خود متقاعد کند، عبارت‌های استفاده شده باید معنایی یکسان داشته باشد. اما در واقع اگر این گزاره به مفهوم آنچه ما می‌اندیشیدیم و در تمام مدت انجام می‌دادیم باشد، بدیهی است که اطلاعاتی درباره واقعیت با خود به همراه دارد. این امر ما را از ساختار بنیانی واقعیت آگاه می کند: هیچ چیزی در آن وجود ندارد که پیش از وقوع آینده برای ما آشکار باشد و بتواند تجربه‌ها را ابطال یا تایید کند. اگر این قضیه تحلیلی باشد، یعنی به مثابه گزاره‌ای است که اجازه ابطال نمی‌دهد، بلکه صحت آن در گرو تحلیل مفاهیم اصطلاحات به کار رفته است، بنابراین چیزی بیش از تناقض آشکار دست ما را نخواهد گرفت و بار دیگر اثبات می‌شود تجربه‌گرایی خودویرانگر است.[۱۰]
§i بخش اول

📚 سوسیالیسم و سرمایه‌داری، هانس هرمان هوپ، متین پدرام، ص١٢٩-١۶١


دولت درونت را قربانی کن!
#عید_قربان مبارک ✨


👷🏻‍§dسوسیالیسمِ مهندسی اجتماعی و بنیان های تحلیل اقتصادی (بخش ششم)
✍🏻 هانس هرمان هوپ

§f اکنون به نقطه‌ای رسیده‌ایم که من باید اعتبار این دو عقیده اثبات‌گرایی - تجربه‌گرایی را به چالش بکشم. آنها در چه چیزی اشتباه می‌کنند و چرا تجربه‌گرایی حتی نمی‌تواند به سوسیالیسم کمک کند؟ پاسخ این پرسش‌ها به ترتیب پیش‌رو است: نخست اثبات می‌کنم نظرگاه تجربه‌گرا با تحلیلی دقیق‌تر، متناقض می‌نماید، زیرا خودش دست‌کم باید تلویحا وجود دانش غیرتجربی را به عنوان دانشی درباره واقعیت فرض کند. این اساسا امری مخرب است. سپس باید به این پرسش بپردازم که چطور ممکن است دانشی درباره واقعیت داشته باشیم، اما خودش موضوعی نباشد که با تجربه تایید یا رد می‌شود. سوم، نشان می‌دهم چنین دانشی نه تنها امکان‌پذیر نیست و باید پیش‌فرض در نظر گرفته شود، بلکه نمونه‌های مثبتی از آن وجود دارد که به عنوان بنیان معرفت‌شناسانه محکمی به خدمت گرفته می‌شود و می‌تواند موردی اقتصادی علیه سوسیالیسم باشد و در واقع در امتداد آن ساخته شده است.

📌 به رغم مقبولیت ظاهری نظریه‌های عمده تجربه‌گرایی، باید گفت در سطح شهودی نیز به نظر نمی‌رسد چیزها واقعا آن طوری باشند که تجربه‌گرایی می‌خواهد. بر این اساس، مشخص نیست منطق، ریاضیات، هندسه و همچنین برخی گزاره‌های اقتصاد محض مثل قانون عرضه و تقاضا یا نظریه مقداری پول به دلیل عدم ابطالشان با تجربه یا به علت استقلال اعتبارشان از تجربه، اطلاعاتی درباره واقعیت به ما بدهند، بلکه می‌توانند صرفا محاجه‌هایی کلامی باشند. با وجود این، به نظر می‌رسد عکس آن پذیرفتنی‌تر است: گزاره‌های طرح شده در این رشته‌ها، مثلا این قضیه هندسی که اگر خط مستقیم الف و دایره ب بیش از یک نقطه مشترک داشته باشند بنابراین الف حتما دو نقطه مشترک با ب خواهد داشت ‌یا این قضیه که ارتباط بیشتری با کنش دارد: نمی‌توان کیکی را خورد و در عین حال آن را در اختیار داشت، در واقع از اقدام و یک واقعیت اطلاع می‌دهد و می‌گوید چیزی نمی‌تواند در واقعیت به صورت متناقض جلوه‌گر شود.[۸] «اگر من کیکی داشتم و آن را می‌خوردم، می‌توانیم نتیجه بگیریم من دیگر کیکی ندارم» و این دقیقا نتیجه‌ای است که درباره واقعیت اطلاع می‌دهد، بدون آنکه با تجربه ابطال‌پذیر باشد.
§h بخش اول

📚 سوسیالیسم و سرمایه‌داری، هانس هرمان هوپ، متین پدرام، ص١٢٩-١۶١


👷🏻‍♂ سوسیالیسمِ مهندسی اجتماعی و بنیان های تحلیل اقتصادی (بخش‌ پنجم)
✍🏻 هانس هرمان هوپ

⏳ بدین ترتیب، سوسیالیسم در برابر هر نقد قاطعی مصون می‌ماند، زیرا هر شکستی می‌تواند همیشه به متغیر کنترل‌‌نشده فرضی نسبت داده شود. باید اشاره شود حتی آزمون کاملا کنترل‌‌شده نیز نمی‌تواند ذره‌ای این وضع را تغییر دهد. هرگز نمی‌توان همه متغیرهایی که ممکن است تاثیر اندکی بر متغیری گذاشته باشند را کنترل کنیم، زیرا دربرگیرنده کنترل واقعی همه عالم است و اینکه هیچکس در هر لحظه از زمان، نمی‌تواند همه متغیرهای تشکیل‌دهنده عالم را بشناسد. چنانکه ما از نوشته‌های تجربه‌گرایان، به ویژه دیوید هیوم، آگاهی داریم، هیچ «ابزاری» وجود ندارد که با کمک آن بتوان متغیرهای معینی را بعنوان علت و معلول به هم وصل کرد.[۵]

💡 باید تاکید کنیم برای مستثنا کردن پیشاپیش متغیری که ممکن است تاثیر احتمالی مختل‌کننده داشته باشد، بدون کنترل آن، ابدا هیچ راهی وجود ندارد. نه تنها متغیرهای به نظر بیهوده، مانند تغییرات آب‌وهوا، را نمی‌توان پیشاپیش غیرمحتمل شمرد، بلکه هرآنچه روی دهد باز هم به تجربه دلالت می‌کند و نه چیز دیگر. اما براساس آموزه‌های تجربه‌گرا، چون این تجربه فقط به نمونه‌های پیشین ارجاع می‌دهد، باز هم به ما کمک نمی‌کند درباره موضوعی به صورت قطعی تصمیم بگیریم و ارجاع به آن فقط به پرسشی دیگر می‌انجامد.

💎 اهمیتی ندارد چه اتهام‌هایی بر سوسیالیسم وارد است، بلکه تاجایی که آنها بر شواهد تجربی مبتنی باشند، سوسیالیست تجربه‌گرا می‌تواند استدلال کند هیچ راهی جز اجرا و تجربه یک سیاست خاص، برای شناخت نتایج آن وجود ندارد. لاکاتوس، فیلسوف پوپری جدید، نظریه اصیل سوسیالیست را «هسته سخت برنامه تحقیقاتی» می‌نامد.[۶] به نظر او، در قالب این نظریه نتایج مشهود هرچه باشد، همیشه می‌تواند با اشاره به برخی غفلت‌های گذشته خلاصی یابد و با متغیرهای بیش و کم قابل اعتماد که فرض می‌شود کنترل‌نکردن آنها مسئول نتیجه منفی است، با فرض جایگزین دیگری، مجددا نیاز به تجربه نامحدود را نشان می‌دهد.[٧] تجربه فقط به ما می‌گوید تجربه سوسیالیستی خاصی به هدف تولید بیشتر ثروت نمی‌رسد، اما هرگز به ما نمی‌گوید تفاوت اندک آن، نتایج متفاوتی را ایجاد خواهد کرد یا اینکه سیاست سوسیالیستی ممکن است به هدف ارتقای تولید ثروت دست یابد.
🔁 بخش اول

📚 سوسیالیسم و سرمایه‌داری، هانس هرمان هوپ، متین پدرام، ص١٢٩-١۶١


👷🏻‍♂ سوسیالیسمِ مهندسی اجتماعی و بنیان های تحلیل اقتصادی (بخش ‌چهارم)
✍🏻 هانس هرمان هوپ


💎 اگر این موضع تجربه‌گرا-اثبات‌گرا درباره تبيين علّى درست باشد، درک اینکه چطور سوسیالیسم می‌تواند از نقدهای تجربی جان سالم به در ببرد، آسان می‌شود. البته، سوسیالیست تجربه‌گرا نمی‌تواند واقعیات را نادیده بگیرد. او نمی‌تواند استاندارد پایین‌تر زندگی در اروپای شرقی نسبت به غربی را رد و ارتباط افزایش مالیات یا سیاست محافظه‌کارانه کنترلی را با عقب افتادگی و آب‌رفتن تولید ثروت انکار کند. با توجه به خطوط قرمز روش‌شناسی یک سوسیالیست، او می‌تواند مطلقا چنین تجربه‌های اصولی عليه سوسیالیسم را انکار کند و ادعای خود، مبنی بر پیشنهاد مسیری امیدبخش‌تر برای رسیدن به شکوفایی را بپروراند. او می‌خواهد با تصادفی خواندن تجربه‌های ابطال‌کننده و هر چیز دیگری که ممکن است اتخاذ شود، آنها را ناچیز قلمداد کند و بگوید این تجربه ها که در شرایط کنترل نشده پدیدار شده اند، ارزشی ندارند [سوسیالیسم واقعی نیستند و سوسیالیسم بعلت عدم کنترل این متغیرها بوده که شکست خورده] و در واقع ابراز می‌دارند رابطه صحیح بين سوسیالیسم و افزایش تولید ثروت اجتماعی در صورتی به بار خواهد نشست که این شرایط تحت کنترل در‌آید.

📌 در این کتاب، بر تفاوت‌های برجسته استاندارد زندگی بین شرق و غرب آلمان بسیار تاکید کردیم، زیرا به آزمون جامعه کنترل‌شده بسیار شباهت دارد. اما حتی این تفاوت، می تواند این گونه توضیح داده شود: استانداردهای زندگی بالاتر در غرب نباید با شیوه تولید سرمایه‌داری تشریح شود، بلکه باید با این واقعیت توضیح داده شود که کمک مارشال به سوی آلمان غربی سرازیر شد، حال آنکه آلمان شرقی باید به اتحاد جماهیر شوروی، غرامت می‌پرداخت؛ یا اینکه از گذشته‌های دور، آلمان شرقی در مناطق کمتر توسعه یافته، روستایی و کشاورزی احاطه شده بود و بنابراین هرگز نقطه شروع یکسانی با آلمان غربی نداشت؛ یا اینکه در مناطق شرقی سنت بردگی بسیار دیرتر از مناطق غربی برانداخته شد و این نشان می‌دهد تفکرات مردم در شرق و غرب آلمان متفاوت است و مانند اینها.

📎 در واقع، هر اندازه شواهد تجربی علیه سوسیالیسم ارائه کنیم، همین که فلسفه تجربه‌گرا-اثبات گرا را بپذیریم و صورت‌بندی نمونه واقعی به نفع یا ضرر سوسیالیسم را به دست فراموشی بسپاریم، این شواهد به امری عبث تنزل می یابند و این نکته جایگزین می‌شود که ممکن است در جزئیات برخی برنامه‌های سوسیالیستی اشتباه کرد، ولی اگر این برنامه‌ها به اندازه کافی انعطاف‌پذیر باشند، در هر زمان که برآیند آن رضایت‌بخش نبود، می‌توان برخی موضوعات را اصلاح کرد.
§i بخش قبل - بخش اول

📚 سوسیالیسم و سرمایه‌داری، هانس هرمان هوپ، متین پدرام، ص١٢٩-١۶١


👷🏻‍♂ سوسیالیسمِ مهندسی اجتماعی و بنیان های تحلیل اقتصادی (بخش‌ سوم)
✍🏻 هانس هرمان هوپ

⏳ تجربه‌گرایی، ما را با این نتیجه عجین می‌کند، تا جایی که واقعیت، یعنی نتایج واقعی سوسیالیسم واقعی، در جریان است، این استدلال‌ها ‌[که با منطق قیاسی هستند] اصلا اهمیتی ندارند. در عوض، به منظور گفتن چیزی متقاعدکننده درباره سوسیالیسم، «تجربه و فقط تجربه» باید امری قاطع درنظر گرفته شود. اگر این حقیقت داشته باشد، چنانکه من اینطور فرض می‌کنم، یکباره از تمام استدلال‌های اقتصادی علیه سوسیالیسم که من ارائه کردم خلاص می‌شویم. مطلقا هیچ جزمیتی درباره واقعیت نمی‌توانست وجود داشته باشد. اما حتی با قبول آن، آیا تجربه‌گرایی-اثبات‌گرایی سودای روبه‌روشدن با تجربه‌های واقعی سوسیالیسم را ندارد؟ و آیا نتیجه این روبه‌رویی، چیزی جز قطعیت است؟ در فصل پیشین سعی کردیم داعیه‌های سوسیالیسم را رد کنیم، بیشتر با استدلال های منطقی، اصولی و محکم و در اینجا همه این واژه‌ها را مترادف بدانید؛ ادعاهایی مبنی بر اینکه سوسیالیسم در مقایسه با سرمایه‌داری، راه امیدبخشی برای شکوفایی اقتصادی بدست می‌دهد و اینکه تجربه فقط نظریه‌ای را به تصویر می‌کشد که اعتبارش می‌تواند در نهایت مستقل از تجربه هویدا شود. با وجود این آیا حتی تجربه غیرروشمند یادشده، نمونه‌ای علیه سوسیالیسم بدست نمی‌دهد؟

💎 با این فرض، پاسخ پرسش یادشده قطعا «خیر» است. دومین فرض تجربه‌گرایی-اثبات‌گرایی، چرایی آنرا توضیح می‌دهد. این فرض، نخستین فرض را بسط می‌دهد یا نسبتا استفاده از آن را در رابطه با علّیت و توضیح یا پیش‌بینی علّی، قاعده‌مند می‌کند. برای پیش‌بینی یا توصیف علّی پدیده واقعی، باید عبارت‌هایی این‌چنینی استفاده شود: «اگر الف...، آنگاه ب» یا متغیرهای سنجش کمّی اینگونه ادا شوند: «اگر الف افزایش (یا کاهش) یابد، در این صورت ب نیز افزایش (یا کاهش) می‌یابد». زمانی که عبارت، به واقعیتی (اگر الف و ب پدیده‌هایی واقعی باشند) اشاره می‌کند، اعتبار آن هرگز نمی‌تواند امری مسلم پنداشته شود؛ بدین ‌معنا که نمی‌توان این گزاره یا هر گزاره دیگرِ مرتبط با بحثی که از آن استنباط می‌شود را با آزمونِ صرف، مسلم تلقی کرد و تا وقتی برآیند تجربیات آتی را به چشم نبینیم، مفروض باقی می‌ماند. تجربه باید تبیین علّی مفروض را تصدیق کند، مثلا باید نمونه‌ای داشته باشیم که نشان دهد ب، چنانکه پیش‌بینی میشد منتج از الف است؛ البته این امر اثبات نمی‌کند که فرض درست است، زیرا الف و ب کلی و در شرایطی انتزاعی‌اند («کلی» در برابر «معین») که به رویدادها یا فرایندهایی با نمونه‌های بی‌شمار اشاره می‌کند، یا دست کم ممکن است اینگونه باشد، و تجربه‌های آتی ممکن است آنرا ابطال کند. اگر تجربه، فرضی را ابطال کند، مثلا نمونه ای از الف در اختیار داشته باشیم که منتج از ب نباشد، باز هم این امر را نباید قطعی تلقی کرد، زیرا ممکن است پدیدهٔ وابسته و مفروض، با آن علت صرفا همزمان شده باشد یا برخی شرایط کنترل‌نشده و فروگذارشده «متغیر» دیگر، مانع از مشاهده رابطه مفروض شده باشند. ابطال فقط اثبات می‌کند فرض خاصی در این تحقیقات کاملا درست از آب درنیامده، بنابراین نیازمند پالایش است؛ مثلا باید برخی ویژگی‌های متغیرهای اضافی را کنترل کرد، تا بتوان رابطه مفروض میان الف و ب را مشاهده کرد. به یقین، ابطال هرگز اثبات نمی‌کند که میان برخی پدیده‌ها به هیچ وجه رابطه‌ای وجود ندارد.
🔁 بخش قبل - بخش اول

📚 سوسیالیسم و سرمایه‌داری، هانس هرمان هوپ، متین پدرام، ص١٢٩-١۶١


👷🏻‍♂ سوسیالیسمِ مهندسی اجتماعی و بنیان های تحلیل اقتصادی (بخش ‌دوم)
✍🏻 هانس هرمان هوپ


💎 تجربه‌گرایی-اثبات‌گرایی چطور می‌توانست به حفظ سوسیالیسم کمک کند؟ پاسخ باید موجز و آشکار باشد تجربه‌گرایی-اثبات‌گرایی باید بتواند دلایل چرایی قطعی نبودن استدلال‌ها را تبیین کند؛ باید اثبات کند چطور می‌توان از نتایجی که ترسیم کرده‌ایم پرهیز کرد و همچنان ادعای عقلانی بودن داشت و بر اساس قواعد علمی عمل کرد. اما به طور جزئی تر چطور این امر می تواند انجام شود؟ در این باره، فلسفه تجربه‌گرایی و اثبات‌گرایی دو فرض ظاهرا پذیرفتنی را پیشنهاد می‌کند.

📌 نخستین و در واقع مهم‌ترین فرض عبارت است از [۴]: دانش درباره واقعیت، که به آن دانش تجربی می‌گویند، باید آزمودنی باشد یا دست کم در برابر تجربه ابطال‌پذیر باشد؛ همیشه تجربه می‌تواند شکلی داشته باشد، غیر از آنچه در عمل تحقق یافته است، چنانکه که هیچ کس نمی‌تواند از پیش بداند چه چیزی اتفاق خواهد افتاد؛ یعنی هیچ کس قبل از عملی شدن یک تجربه خاص نمی‌داند که آیا محصول بیرونی به آن شکل خواهد بود یا به شکل دیگر. بدین ترتیب، اگر دانش از راه تجربه، قابل اثبات یا ابطال نباشد، نمی‌تواند دانشی درباره واقعیت باشد، یعنی دانشی تجربی به دست دهد، بلکه دانشی درباره استفاده از عبارت‌ها، نشانه‌ها و قواعد تکامل آنها یا به عبارتی دانش ‌تحلیلی است و بسیار محل تردید است که دانش تحلیلی در زمره «دانش» قرار بگیرد.

📎 اگر این موضع را بدیهی بدانیم، چنانکه من عجالتا آن را بدیهی فرض کردم، به راحتی می‌توانیم بفهمیم که چطور استدلال‌های یادشده را می‌توان کاملا رد کرد. استدلال‌هایی مانند ویژگی ناممکن بودن محاسبه اقتصادی و افزایش هزینه‌های نظام‌های سوسیال‌دموکرات یا محافظه‌کار، که لزوما به کاهش تولید کالاها و خدمات منجر می‌شود و استانداردهای زندگی را کاهش می‌دهد. این استدلال‌ها با منطق قیاسی معنا می‌یابد، یعنی با هیچ نوع تجربه‌ای قابل ابطال نیست، بلکه مقدمتاً و بدون هیچ تجربه مؤخرى متبلور می‌شود. اگر این استدلال، حقیقت داشته باشد باید بگوییم در دام نخستین و مهمترین فرض تجربه‌گرایی-اثبات‌گرایی گرفتار می‌شویم، زیرا طبق فرض تجربه‌گرایی-اثبات گرایی هیچ اطلاعی از واقعیت به دست نمی‌دهد، بلکه فقط با کلمات بازی کرده است؛ تغییر شکل واژگانی مانند «هزینه»، «توليد» «برونداد تولید» و «مصرف».
§i بخش اول

📚 سوسیالیسم و سرمایه‌داری، هانس هرمان هوپ، متین پدرام، ص١٢٩-١۶١


👷🏻‍♂ سوسیالیسمِ مهندسی اجتماعی و بنیان های تحلیل اقتصادی (بخش اول)
✍🏻 هانس هرمان هوپ


💎 با وجود این، حتی در غرب که سوسیالیسمِ سوسیال‌دموکرات و محافظه‌کاری به عنوان ایدئولوژی‌های غالب باقی مانده‌اند، سوسیالیسم بسیار زنده و پویا است. چطور ممکن است؟ عامل مهم این است که طرفداران نظریه اصيل برتری اقتصادی، سوسیالیسم را ترک گفته‌اند و به برهان کاملا متفاوتی متوسل شده‌اند: سوسیالیسم امکان ندارد از نظر اقتصادی تفوق یابد، اما از نظر اخلاقی که ارجحیت دارد.

📌 این ادعا در فصل هفتم بررسی می‌شود. اما این همه داستان نیست. سوسیالیسم حتى قدرت خود را در زمینه اقتصاد بازیافته است. این امر زمانی ممکن شد که با تجربه‌گرایی، سوسیالیسم نیروهای خود را ادغام کرد. تجربه‌گرایی در کشورهای آنگلوساکسون طرفدار داشته است و به ویژه تحت تاثیر حلقه فیلسوفان اثبات‌گرای وین، نه تنها در زمینه علوم ‌طبیعی، بلکه در علوم ‌اجتماعی و اقتصاد نیز سوسیالیسم به روش شناسی فلسفی غالب قرن بیستم تبدیل شده است. نه تنها فیلسوفان و روش‌شناسان این علوم، تجربه‌گرایی را به کار می‌گرفتند، همان کسانی که اتفاقا خودشان را از طلسم تجربه‌گرایی و اثبات‌گرایی رهانیده بودند، بلکه به احتمال زیاد تجربه‌گرایی میان عملگرایان نیز جریان دارد، همان کسانی که هنوز متاثر از آنند. ترکیب این نیرو با تجربه‌گرایی یا اثبات‌گرایی، که به نظر ما عقل‌گرایی انتقادی پوپری و پیروان او را نیز شامل می‌شود، به توسعه سوسیالیسم انجامید و تبدیل شد به آنچه امروزه «سوسیالیسمِ‌ مهندسی ‌اجتماعی» نام گرفته است.[۱]

📎 استدلال‌های این شکل از سوسیالیسم با مارکسیسم‌ سنتی بسیار تفاوت دارد و می‌توان گفت مارکسیسم‌ سنتی بسیار عقلانی‌تر و استنتاجی‌تر بود؛ یک دلیل این است که مارکس، نوشته های دیوید ریکاردو، اقتصاددان کلاسیک، را پذیرفته و آن را به منبع مهمی برای نوشته‌هایش تبدیل کرده بود. اما به نظر می‌رسد به دلیل این تفاوت این تفاوت در سبک است که سوسیالیسمِ‌ مهندسیِ‌ اجتماعی می‌تواند حامیان بیشتری را از اردوگاه سنتی سوسیالیست‌های محافظه‌کار و سوسیال دموکرات‌ها، به خود جذب کند. پوپر عنوان «مهندسی ‌اجتماعیِ ‌تدریجی»[۲] را برای فلسفه اجتماعی خود برگزیده بود و مثلا در آلمان غربی، این ایده به چیزی شبیه زمینه مشترک اعتدال‌گرایی در احزاب سیاسی تبدیل شده است و فقط به نظر می‌رسد که اصولگرایان از هر دو طرف به آن پایبند نیستند. هلموت اشمیت، دبیر کل پیشین حزب سوسیال دموکرات آلمان، علنا اعلام کرد به فلسفه پوپر باور دارد.[۳] با وجود این، در ایالات متحده آمریکا این فلسفه احتمالا عمیقا ریشه می‌دواند، زیرا به منظور حل مشکلات عملی و ارائه راه‌حل‌های کاربردی، گویا برای قامت اندیشه آمریکایی، سفارشی دوخته شده است.
§i مقدمه

📚 سوسیالیسم و سرمایه‌داری، هانس هرمان هوپ، متین پدرام، ص١٢٩-١۶١


👷🏻‍♂ سوسیالیسمِ مهندسی اجتماعی و بنیان های تحلیل اقتصادی (مقدمه)
✍🏻 هانس هرمان هوپ

💎 با توجه به استدلال‌های روشنگرانه که در فصول قبل ارائه کردیم، مشخص شد هیچ توجیه ‌اقتصادی برای سوسیالیسم وجود ندارد. در مقایسه با سرمایه‌داری، سوسیالیسم خود را به فراهم کردن رونق اقتصادی بیشتر برای مردم متعهد می‌داند و بیشتر مقبولیت آن نیز به دلیل همین تعهد است. اما استدلال‌هایی که ارائه کردیم، خلاف این گفته را اثبات کرد. مشخص شد سبک روسی سوسیالیسم، که با ملی کردن یا سوسیالیستی کردن عوامل تولید پدیدار می‌شود، الزاما به اتلاف منابع می‌انجامد، زیرا خرید و فروش عوامل تولید ممنوع است و در نتیجه، هیچ قیمتی برای عوامل تولید وجود ندارد و از این رو هیچ محاسبه هزینه ای نمی‌تواند انجام شود؛ محاسبه هزینه‌ها ابزاری است برای تخصیص منابع کمیاب چند منظوره به خطوط تولید مولدتر. در بررسی ‌سوسیالیسمِ سوسیال‌دموکرات و محافظه‌کار اثبات شد که هر دو بر افزایش هزینه‌های تولید و کاهش هزینه‌های جایگزین آن، مانند ایجاد بازار سیاه یا عدم تولید، می‌انجامد و به کاهش نسبی در تولید ثروت منجر می‌شود، زیرا این دو نسخه سوسیالیسم، در مقایسه با نظام سرمایه‌داری، ساختاری انگیزشی ایجاد می‌کنند که نسبتا به نفع افراد غیرمولد و به ضرر تولیدکنندگان کالاها و خدمات است.

📌 برای دفاع از این مدعا به تجربه چند کشور اشاره کردیم. دیدیم که استانداردهای زندگی در کشورهای اروپای‌ شرقی، جایی که سوسیالیستی کردن عوامل تولید تحقق یافته، به طور چشمگیری پایین‌تر از اروپای غربی است. همچنین، هر کجا سطح معیارهای باز توزیعی و نسبت ثروت تولیدشده برای بازتوزیع افزایش یابد، چنانکه در آلمان غربی دهه ۷۰ تحت حکومت سوسیال دموکرات‌ها شاهد بودیم، عقب ماندگی در تولید ثروت جامعه یا حتی کاهش مطلق در استاندارد عمومی زندگی به وجود می‌آید. هر جامعه‌ای که بخواهد وضعیت فعلی توزیع ثروت و درآمد را با کنترل قیمت‌ها، وضع مقررات و کنترل رفتاری حفظ کند، چنانکه آلمان هیتلری گواهی می‌دهد یا امروزه در ایتالیا و فرانسه شاهدیم، استانداردهای زندگی پیوسته از جوامع آزادتر سرمایه‌داری عقب می‌افتد.

📚 سوسیالیسم و سرمایه‌داری، هانس هرمان هوپ، متین پدرام، ص١٢٩-١۶١


تحلیل مکتب اتریشی اقتصاد و دیدگاه آن درباره مسائل روز با ادبیات و روش علمی

🚫 استیکر، خطابه، ادبیات عامیانه، پست‌های کلی، کوتاه، بدون استدلال و واکاوی،
پست متفرقه و سیاسی و
ادبیات تند، برچسب‌زنی و حمله شخصی

https://t.me/joinchat/Ga_3WEW4gsCVWYlGZIgtVw


🚨 مسئله کالای عمومی و تامین امنیت (بخش پایانی)

✍🏻 هانس هرمان هوپ


💎 همچنین حقیقت دارد که قطع رویه فعلی تامین کالاهای ‌عمومی از سوی دولت، متضمن تغییر در ساختار اجتماعی و نحوه توزیع کنونی ثروت است. چنین تجدید ساختاری به یقین برای برخی از مردم دشواری‌هایی را رقم می‌زند. به همین دلیل است که مقاومت‌های عمومی گسترده‌ای در برابر سیاست خصوصی‌سازی کارکردهای دولت به وجود می‌آید، ولو آنکه
در درازمدت ثروت جامعه را افزایش دهد. با وجود این، واقعیت یادشده را نمی‌توان استدلالی معتبر برای اثبات شکست بازار تلقی کرد. اگر کسی اجازه داشته باشد که به دیگران آسیب بزند و بعد این اجازه را از او سلب کنند
متضرر می شود. به سختی می‌توان متضرر شدن را برای تداوم قواعد قدیمی آسیب به دیگران عذری موجه دانست. آن شخص متضرر می‌شود، اما متضرر شدن وی به معنای جایگزینی نظامی با نظام دیگر است. در نظام اخیر همه مصرف‌کنندگان برای تعیین اینکه چه چیزی تولید شود و چقدر تولید شود حق یکسانی دارند، اما در نظام پیشین فقط برخی مصرف‌کنندگان حق دارند شرایطی را معین کنند که برای باقی مصرف‌کنندگان در آن شرایط این امکان وجود نداشته باشد که با ابزاری که قانونا متعلق به آنها و در اختیار آنهاست به میل خود چیزی بخرند. به تحقیق، چنین جایگزینی از نظر تمام مصرف‌کنندگانی که مصرف‌کنندگان مختار شناخته می‌شوند، مرجح است.

📌با این برهان منطقی باید نتیجه‌گیری مولیناری را پذیرفت که بازار باید همه کالاها و خدمات را برای مصرف‌کنندگان تامین کند.[۲۰]
اشکالی ندارد که دسته‌های قابل تمییزی از کالاها وجود داشته باشند که مستلزم اصلاحات خاصی در نظریه ‌عمومی سرمایه‌داری باشند. حتی در این‌صورت هم، هیچ توجیهی نمی‌توان یافت که چرا بنگاه‌های اقتصادی ‌خصوصی نباید این کالاهای ‌عمومی فرضی را تولید کنند، زیرا در چنین نظامی، کالاهای ‌عمومی در رقابت همیشگی با کالاهای‌ خصوصی تولید می‌شوند.

📎با وجود تبلیغات نظریه‌پردازان کالاهای ‌عمومی، در مقایسه با دولت، کارایی بازار در تامین کالاهای به قول معروف عمومی بیشتر است. زندگی روزمره باعث می‌شود که نتوانیم در مقایسه با دولت به راحتی کارآمدی بیشتر بازارهای امروزی و توجه دقیق‌تر آنها به علایق مصرف‌کنندگان را انکار کنیم: در تامین خدمات ‌پستی، راه‌آهن، برق، تلفن ثابت، آموزش، خلق پول، جاده ها و نظایر آن. با وجود این، مردم عموما از پذیرش این امر در یک بخش ویژه سرباز می‌زنند: در بخش تامین امنیت. از این رو بقیه این فصل، برتری اقتصاد سرمایه‌داری در این بخش به خصوص را توضیح می‌دهد. البته ما به لحاظ منطقی، برتری سرمایه‌داری را در این مورد نشان دادیم، اما برای اینکه جنبه‌ای متقاعدکننده به آن داده شود، برخی تجربه‌ها را نیز به تحلیل می‌افزاییم و آن را همانند مسئله‌ای با ویژگی‌های خود بررسی می‌کنیم.[۲۱]
[ادامه این فصل را در سلسله پست های "تامین خصوصی امنیت" بخوانید.]

🔁 بخش قبل - بخش اول


📚 سوسیالیسم و سرمایه‌داری، هانس هرمان هوپ، متین پدرام، ص٢٣۵-٢۴٨


💵 چرا با ارز دولتی، کالای وارداتی ارزان نشد؟ (بخش پایانی)
✍🏻 کمیل دهقانی

💡 حالت بالا [در پست قبل] را می‌توان به بیشمار کالای جانشین نیز گسترش داد. نکته مهم و اساسی در این تحلیل این است که قیمت کالاها به هزینه تولید یا خرید آنها بستگی ندارد، بلکه به ترجیحات جایگزین مصرف‌کنندگان و به عبارتی به هزینه-فرصت از دست رفته مصرف‌کنندگان مرتبط است! ترجیحات مصرف‌کنندگان در اقتصاد بازار، در قالب پرداخت‌های پولی آشکار می‌شود. بنابراین در اقتصادی که نقدینگی در آن شتابان رشد می‌کند، با سوبسید برای کاهش هزینه نمی‌توان جلوی افزایش قیمت آنها را گرفت. نتیجه منطقی این حالت این است که حتی اگر بتوان به تمام کالاهای وارداتی در حالت اقتصاد تورمی سوبسید ارزی داد، باز قیمت کالاهای وارداتی را ترجیحات مصرف کنندگان تعیین می‌کند نه هزینه‌های خرید آنها! بنابراین یکی از بهترین راه مبارزه با تورم، جلوگیری از افزایش نقدینگی در اقتصاد است.

💎 حالت عمومی‌تر این است که تمام سیاست‌های حمایتی تولیدی که کاهش هزینه‌ها و قیمت تولید را با سوبسید هدف قرار داده‌اند، محکوم به شکست می‌باشند. زیرا در یک اقتصاد تورمی، تولیدکننده حداکثرکننده سود، کالایش را طبق معیارهایی که در سطور بالا توضیح داده شد خواهد فروخت و کاهش هزینه آنها فقط حاشیه سود آنها را بالا می‌برد و لاغیر. این سیاست‌ها با افزایش بار مخارج دولت و ایجاد کسری بودجه، ممکن است سبب افزایش بیشتر نقدینگی در جامعه شده و دور تورم را بیشتر تشدید نماید. به عبارتی هر چه دولت بیشتر سوبسید به هزینه‌ها دهند نه تنها قیمت‌ها کاهش نمی‌یابند، بلکه بیشتر افزایش می یابند.
@LibrT
❗در تمام حالت‌های بالا، سیاستمدار دچار بهت و حیرت می‌شود که چرا انتظارات او محقق نشده است. او آنگاه تقصیر را به گردن فروشندگان جاه طلب و سودجو می‌اندازد. آنگاه عصبانی شده و اقدام به سیاست‌های دستوری تنظیم بازار می‌کند. سقف قیمت تعیین می‌کند یا ممکن است دست به سهمیه‌بندی بزند. اما این سیاست‌ها محکوم به شکست می‌باشند و مارپیچ گرفتاری‌های سیاستمدار را افزایش می‌دهند. بازار مطابق انتظار سیاستمدار رفتار نکرد، زیرا بازار مطابق نظریه تعیین قیمت سیاستمدار رفتار نمی‌کند. نظریه قیمت سیاستمداری که چنین توصیه‌های سیاستی را می‌دهد نظریه قیمت اقتصاددانان کلاسیک است. کلاسیکها که باور داشتند قیمت‌ها در بازار توسط هزینه تولید آنها تعیین می‌شود و این هزینه ها را امری عینی خارج از ذهن عامل اقتصادی می‌دانستند. متاسفانه سیاستمداران ما و حتی اکثر اقتصاددانان ما آگاهانه یا ناآگاهانه به نظریه قیمت اقتصادانان کلاسیک باور دارند و به خاطر باور به چنین نظریه گمراه‌کننده‌ای گمان می‌کنند کاهش هزینه تولید یا خرید کالاها سبب کاهش قیمت آنها می‌شود.

🔻 بطلان این نظریه قیمت، بیش از یک قرن است که توسط نهایی‌گرایانی چون منگر به اثبات رسیده است. آنها نظریه قیمت جایگزین خود را ارائه دادند و ثابت نمودند که این هزینه‌ها نیستند که قیمت کالاهای مصرفی را تعیین می‌کنند؛ بلکه این ترجیحات مصرف‌کنندگان است که قیمت کالاهای مصرفی را تعیین می‌کنند و در نهایت خود هزینه‌ها هم توسط قیمت انتظاری کالاهای مصرفی در زمان حال تعیین می‌شوند. درک درست این نظریه سبب اجتناب از بسیاری از خطاهای سیاستگذاری از جمله پرداخت سوبسید یا گسترش نقدینگی می‌شود. و اقتباس یک نظریه قیمتی باطل سبب اتخاذ سیاست‌های مشکل‌آفرین و ناموفق برای سیاستمدار می‌شود.
§i بخش قبل (اول)


💵 چرا با ارز دولتی، کالای وارداتی ارزان نشد؟ (بخش اول)
✍🏻 کمیل دهقانی

📈 این شرایط را در نظر بگیرید: اقتصاد در حالت تورم شتابان است. نرخ ارز جهش پیدا می‌کند. دولت نرخ ارز را زیر قیمت بازار اعلام می‌کند و اعلام می‌کند برای تمام مصارف وارداتی، نرخ ارز دارد. بنابراین مردم نگران گرانی کالاهای وارداتی نباشند. اما کالاها با ارز دولتی وارد می‌شوند و به قیمت ارز آزاد یا به عبارتی به قیمت بازار بفروش می‌روند. اقتصاد امروز ایران شاهد این شرایط است. در شرایط تورم روزافزون کشور، دولت نرخ ارز را به زیر قیمت بازار آورد و اعلام کرد که برای همه واردات، ارز ۴٢٠٠ تومانی موجود است. این سیاست تقریبا به مدت سه ماه اجرا شد. به مردم اعلام کردند نگران گرانی کالاها نباشید زیرا ما به آنها دلار ۴٢٠٠ اختصاص داده‌ایم. اما با این وجود کالاها در کشور روز به ‌روز گران‌تر می‌شوند. روزنامه ها و جراید از ثروت‌های بادآورده واردکنندگانی صحبت می‌کردند که دلار ۴٢٠٠ گرفته‌اند، اما به قیمت دلار آزاد کالاهای خود را در بازار می‌فروشند! دولت در نهایت بهت‌زده و متعجب از این اتفاقات و عصبانی از واردکنندگانی که از رانت دولتی ثروتمند شده‌اند از سیاست خود پا پس می‌کشد. پرسش این است که چرا بازار مطابق انتظار سیاستمدار رفتار نکرد؟ پرسش دیگر این است که در پس ذهن سیاستگذار دولتی، چه نظریه قیمتی نهفته بود که منجر به چنین سیاست‌های مخربی شد؟

⏳ برای پاسخ به پرسش‌های بالا یک حالت فرضی ساده را در نظر بگیرید: فرض کنید دو کالای آ و ب در اقتصاد وجود دارد که کالای ب از کالای آ دارای کیفیت کمتر و در نتیجه قیمت کمتر می‌باشد. این دو کالا جانشین هم می‌باشند. باز فرض کنید اقتصاد دچار تورم شده است؛ انتظار این است که قیمت کالای آ و ب بالا رود. سیاستمدار برای جلوگیری از افزایش قیمت کالای آ، به واردکننده کالای آ بصورت ارز زیر قیمت بازار، سوبسید می‌دهد. آنگاه سیاستمدار از واردکننده کالای آ می‌خواهد که مقدار واردات آ را بدلیل محدودیت ذخیره دلار ثابت نگه دارد. آنگاه سیاستمدار بطور عمومی اعلام میکند که مصرف‌کنندگان کالای آ نگران نباشند. زیرا بدلیل اینکه ما به تولید کالای آ سوبسید داده‌ایم کالای آ گران نخواهد شد. آیا چنین سوبسیدی با فرض اینکه مقدار موجودی کالای آ ثابت باشد، قیمت کالای آ را کاهش می‌دهد؟
@LibrT

💎 پاسخ چنین است: قیمت کالای آ برخلاف تصور سیاستمدار، ارزان نخواهد شد. بلکه دوباره به نسبت قبلی(حالت قبل از افزایش تورم) قیمت کالای آ بر ب بر می‌گردد. دلیل چنین پدیده‌ای این است که فروشنده کالا می‌خواهد حداکثر سود خود را از فروش خود بدست آورد و در فروش کالای خود به مصرف‌کننده، به هزینه‌هایش نگاه نمی‌کند بلکه به ترجیحات مصرف‌کنندگان کالایش نگاه می‌کند. فروشنده می‌بیند حال که مصرف‌کننده برای کالای کم‌کیفیت‌تر ب، قیمت بالاتر از قیمت قبل از تورم می‌پردازد، پس چرا کالای دارای کیفیت بالاتر آ را به قیمت بالاتر از قیمت ب نفروشد؟ بنابراین حداقل قیمت کالای آ در چنین حالتی، قیمت کالای ب است که برای آن سوبسیدی پرداخت نشده است. مسلما فروشنده کالایش را می تواند بالاتر از قیمت کالای ب بفروشد. فروشنده کالای آ ممکن بود در حالت عدم دخالت دولت از فروش کالای آ بخاطر افزایش قیمت آن سود کمتری نسیبش شود یا حتی ضرر کند. اما حالا به یاری سوبسید دولتی می‌تواند با خیال راحت کالایش را به قیمت کالای ب یا حتی بالاتر به فروش رساند.

❓حال فرض کنید دولت به واردات کالای کم‌کیفیت سوبسید ارزی دهد. آیا کالای کم‌کیفیت قیمتش ثابت می‌ماند؟ باز پاسخ خیر است! زیرا فروشنده می‌بیند حال که مصرف‌کننده کالای بهتر آ، قیمت بسیار بالاتر از حالت قبل از تورم می‌پردازد، پس چرا کالای ب را به قیمت قبل از تورم بفروش رساند؟ زیرا او می‌تواند قیمت کالای ب را با کمی تخفیف بخاطر کیفیت، به قیمتی بالاتر از قیمت قبل از تورم به فروش رساند. در نتیجه قیمت کالای آ در این حالت سقف قیمت فروش برای کالای ب می‌شود که از آن سقف با تخفیف کالایش را به مصرف‌کننده می‌فروشد. باز در حالتی که چنین سوبسیدی وجود نداشت، امکان داشت به دلیل افزایش قیمت کالای ب، سود فروشنده کاهش یابد یا حتی ضرر کند. اما حالا به یاری سوبسید دولتی می‌تواند با خیال راحت کالایش را کمی پایین‌تر از قیمت کالای آ بفروش رساند.


🚨 مسئله کالای عمومی و تامین امنیت(بخش هفتم)
✍🏻 هانس هرمان هوپ

💎 برای رسیدن به نتیجه‌ای متفاوت می‌شود به کمتر از یک انقلاب معنایی از نوع اُروِلی رضایت داد. فقط اگر بخواهیم که پاسخ «خیر» دیگری را به معنای «بله» بگیریم، تمایل به «نخریدن» کالایی را به مفهوم ترجیح بر آن کالا بدانیم، «اجبار» را به معنی واقعی کلمه «آزادی و اختيار» تلقی کنیم، «قرارداد نبستن» را «قرارداد بستن» بخوانیم و غيره، می‌توان گفت که نظریه نظریه‌پردازان کالاهای عمومی اثبات می‌شود.[۱۷]
@LibrT
📌 چطور می‌توانیم اطمینان حاصل کنیم وقتی آنها چیزی را بر زبان می‌آورند واقعا آن قصدی را ابراز می‌کنند که در ذهن داشته‌اند یا برعکس، مفهوم مخالف این جملات را در نظر دارند یا اصلا به چیزی با حجم و محتویات مشخص اشاره نمی‌کنند، بلکه صرفا یاوه گویی می‌کنند؟ ما نمی‌توانیم! مورای روتبارد، دقیقا به هدف می‌زند وقتی درباره تلاش ایدئولوژیست‌های کالای‌عمومی برای اثبات وجود به اصطلاح شکست‌های بازار به علت تولیدنکردن، یا از نظر کمی و کیفی تولید «ناکارآمد» کالاهای عمومی، سخن می‌راند:

... چنین دیدگاهی کاملا راهی را به باد استهزاء می‌گیرد که طی آن، علم اقتصاد اظهار می‌کند کنش بازار آزاد همیشه بهینه است. این کنش، بهینه است نه از نظرگاه اخلاقیات شخصی اقتصاددان، بلکه از نظرگاه کنش‌های آزادانه و مختارانه مشارکت‌کنندگان و اقناع نیازهای آزادانه ابراز شده مصرف‌کنندگان. مداخله دولت الزاما و همیشه از چنین سطح بهینه‌ای فرسنگها فاصله دار
د.[۱۸]

📎 در واقع، استدلال‌هایی که فرضا شکست‌های بازار را اثبات می‌کنند، چیزی جز حماقت محض نیستند. به زبان اهل فن تمام چیزی که آنها اثبات می‌کنند این است: بازار کامل نیست، زیرا به اصل عدم تجاوز، حتی در شرایط کمبود، ملبس است و بنابراین برخی کالاها یا خدمات که تنها با وجود تجاوز و اجبار تولید و تامین می‌شوند، تولید نخواهند شد. تا همین جا کافی است. هیچ نظریه‌پرداز بازاری، دیگر یارای انکار این را ندارد. با وجود این، قطعی است که می‌توان از نظر اخلاقی و اقتصادی از ناکامل بودن بازار دفاع کرد، حال آنکه کمالات فرضی بازارها، که نظریه‌پردازان کالاهای عمومی مروج آنند، قابل دفاع نیست.[۱۹]
🔁 بخش قبل -بخش اول

📚 سوسیالیسم و سرمایه‌داری، هانس هرمان هوپ، متین پدرام، ص٢٣۵-٢۴٨


🚨 مسئله کالای عمومی و تامین امنیت (بخش ششم)

✍🏻 هانس هرمان هوپ


💎 ساختار نظریه کالاهای عمومی نه تنها بدلیل ناقص‌بودن برهان ‌اخلاقی مستتر در آن، بلکه بدلیل برهان اقتصادی فایده‌گرایانه خود فرو می‌ریزد. چنانکه نظریه کالاهای ‌عمومی اشعار می‌دارد، داشتن کالاهای ‌عمومی بهتر از نداشتن آنها است. با وجود این، نباید فراموش کرد که هیچ دلیل پیشینی وجود ندارد تا بدین‌سان ضرورت کالاهای ‌عمومی را اثبات کند. اینجا برهان نظریه‌پردازان کالاهای ‌عمومی باطل می‌شود. بدین دلیل، چنان‌که در واقعیت می‌بینیم، کاملا ممکن است آنارشی‌هایی را داشته باشیم که چنان از اقدامات دولتی متنفرند که ترجیح می‌دهند کالاهای به اصطلاح عمومی وجود نداشته باشد تا اینکه دولت بخواهد آنها را تامین کند![۱۵]

📌 به هر حال، حتی اگر تا اینجا استدلال آنها را پذیرفته باشیم، باز هم رسیدن از عبارت کالاهای ‌عمومی مطلوب افراد است، بنابراین باید دولت آنها را تامین کند، قطعی است و به هیچ‌وجه، انتخابی نیست که با آن روبه‌رو می‌شویم. از آنجا که پول یا منابع دیگر باید از استفاده‌های جایگزین به تامین مالی تولید کالاهای عمومی تخصیص داده شود، یگانه پرسش مرتبط و مقتضی این می‌شود که آیا این استفاده‌های جایگزین ارزشمندتر و ضرورری‌تر از کالاهای عمومی است یا خیر؟ در این پرسش، منظور کالاهای خصوصی است که میتوانست به تملک ما در‌آید، اما اکنون دیگر ممکن نیست، زیرا پول خرید آنها صرف تولید کالاهای عمومی شده است. پاسخ به این پرسش کاملا روشن است. براساس ارزیابی‌های مصرف‌کننده، ارزش کالاهای عمومی، ولو آنکه سطح‌ مطلق آنها بالا باشد، باز هم نسبتا پایین‌تر از کالاهای ‌خصوصی رقیب است، زیرا اگر انتخاب با مصرف‌کنندگان باشد و انتخاب راه جایگزین تحمیل نشود، به تحقيق، آنها ترجیح می‌دهند پول خود را به صورت دیگری خرج کنند، زیرا در غیر این‌صورت هیچ اجباری ضرورت نداشت. این امر بی‌تردید اثبات می‌شود که منابع استفاده شده برای تامین کالاهای‌ عمومی تلف شده‌اند، زیرا کالاها یا خدماتی را برای مصرف‌کنندگان فراهم می‌آورند که در بهترین حالت در درجه‌دوم اهمیت است.

📎 کوتاه سخن آنکه حتی اگر فرض شود کالاهایی عمومی وجود دارند که می‌توانند آشکارا از کالاهای ‌خصوصی موجود تفکیک شوند و حتی اگر این امتیاز را برای کالاهای‌ عمومی قائل شویم که آنها مفیدند، باز هم نمی‌توان کالاهای عمومی را از رقابت با کالاهای خصوصی معاف دانست. فقط یک روش برای درک این نکته وجود دارد که آیا تولید کالاهای‌ عمومی ضرورت دارد؟ اگر ضرورت دارد تا چه اندازه تولیدشان باید به هزینه تولید نکردن یا کاهش تولید کالاهای خصوصی بسیار ضروری باشد؟ با تامین هر چیز به کمک رقابت آزادانه بنگاه‌های اقتصادی خصوصی.

🔮 از این‌رو، بر‌خلاف نتیجه مد‌نظر نظریه‌پردازان کالاهای‌ عمومی، منطق ما را مجبور می‌کند این نتیجه را با آغوش باز بپذیریم که فقط نظام بازار ناب است می‌تواند از عقلانیت پاسداری کند و از نظر‌گاه مصرف‌کنندگان تصمیم ‌به تولید کالای ‌عمومی بگیرد. فقط نظم سرمایه‌داری ناب است که تضمین می‌کند تصمیم درباره اینکه چه مقدار از کالای عمومی باید تولید شود تا با عقل جور درآید؛مشروط بر اینکه تولید آن حتمی شود.[۱۶]
🔁 بخش قبل - بخش اول

📚 سوسیالیسم و سرمایه‌داری، هانس هرمان هوپ، متین پدرام، ص٢٣۵-٢۴٨

Показано 20 последних публикаций.

233

подписчиков
Статистика канала