#پارتصدوشانزدهم
آرشاویر
ی مشت اب ب صورتم زدم
تو آیینه ب خودم نگاه کردم
چقد توی این هفته ها فرق کرده بودم
یاد آرشاویری افتادم ک با خط اتو شلوارش هندونه قاچ میشد
چ دم و دستگاهی بود
ولی زندگیم خیلی یکنواخت بود
بی احساس بود
از صبح تا شب سرهم یک جمله بیشتر حرف نمیزدم
همش کار کار غر زدن سر این و اون .
ولی ندا منو عوض کرد
با شیطونیاش
گند کاریاش تو شرکت
حاضر جوابیش
با اینکه هیچی نداشت تو زندگیش ولی همیشه شاد بود
همرو خوشحال میکرد
آخرش باز منه خر همه ی اون خوشحالی هاشو ازش گرفتم
زندگیش و سراسر غم و غصه کردم
توی این دوره از زندگیش باعث شدم ی چیزایه تلخی و تجربه کنه
مث تنهایی زندگی تو غربت اونهمه گریه سختیای بزرگ کردن ی بچه
هرچی میخاستم ازش محافظت کنم بیشتر بهش آسیب میرسوندم
در باز شد و چندتا سرباز اومدن
فک کنم روز انتقال رسیده بود
وختی سوار ماشین شدم آترینا هم بود
_بالاخره داریم ازاد میشیم
_اره میریم یجای بدتر
_تورو نمیدونم ولی ایران واسم ینی ازادی
_اره معلوم نیست بابات چ غلطی میکنه و چقد ب کی پول میده تا درت یاره ؛ خب ک چی؟! اونهمه نقشه کشیدی زندگی من و خراب کردی خودتم بدبخت کردی تهش من باید تو زندون بپوسم و ندام تنهایی بچه رو بزرگ کنه
چی بهت رسید ؟ ها؟
_ی خورده حسابهایی داشتم باش ؛ الانم خیالم راحته ک تونستم باهاش صاف کنم
_ندا ب ی مورچه اسیب نمیزنه.چه خورده حسابی میتونین باهم داشته باشین؟
_کهنه اس ب وختش میفهمین همتون
هیچی ب ذهنم نمیرسید
چ گذشته تو زندگی اینا
چیزی ک تا اینهمه بی وجدان شده و زندگی همرو ب هم ریخته
واقن ندا بدی در حق آترینا کردع؟
آرشاویر
ی مشت اب ب صورتم زدم
تو آیینه ب خودم نگاه کردم
چقد توی این هفته ها فرق کرده بودم
یاد آرشاویری افتادم ک با خط اتو شلوارش هندونه قاچ میشد
چ دم و دستگاهی بود
ولی زندگیم خیلی یکنواخت بود
بی احساس بود
از صبح تا شب سرهم یک جمله بیشتر حرف نمیزدم
همش کار کار غر زدن سر این و اون .
ولی ندا منو عوض کرد
با شیطونیاش
گند کاریاش تو شرکت
حاضر جوابیش
با اینکه هیچی نداشت تو زندگیش ولی همیشه شاد بود
همرو خوشحال میکرد
آخرش باز منه خر همه ی اون خوشحالی هاشو ازش گرفتم
زندگیش و سراسر غم و غصه کردم
توی این دوره از زندگیش باعث شدم ی چیزایه تلخی و تجربه کنه
مث تنهایی زندگی تو غربت اونهمه گریه سختیای بزرگ کردن ی بچه
هرچی میخاستم ازش محافظت کنم بیشتر بهش آسیب میرسوندم
در باز شد و چندتا سرباز اومدن
فک کنم روز انتقال رسیده بود
وختی سوار ماشین شدم آترینا هم بود
_بالاخره داریم ازاد میشیم
_اره میریم یجای بدتر
_تورو نمیدونم ولی ایران واسم ینی ازادی
_اره معلوم نیست بابات چ غلطی میکنه و چقد ب کی پول میده تا درت یاره ؛ خب ک چی؟! اونهمه نقشه کشیدی زندگی من و خراب کردی خودتم بدبخت کردی تهش من باید تو زندون بپوسم و ندام تنهایی بچه رو بزرگ کنه
چی بهت رسید ؟ ها؟
_ی خورده حسابهایی داشتم باش ؛ الانم خیالم راحته ک تونستم باهاش صاف کنم
_ندا ب ی مورچه اسیب نمیزنه.چه خورده حسابی میتونین باهم داشته باشین؟
_کهنه اس ب وختش میفهمین همتون
هیچی ب ذهنم نمیرسید
چ گذشته تو زندگی اینا
چیزی ک تا اینهمه بی وجدان شده و زندگی همرو ب هم ریخته
واقن ندا بدی در حق آترینا کردع؟