MAGI


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана



Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


ریسمان به دندانا
موشکان را گرفت و زد بزمین
که شدندی به خاک یکسانا
لشگر از یکطرف فراری شد
شاه از یک جهت گریزانا
از میان رفت فیل و فیل سوار
مخزن تاج و تخت و ایوانا
هست این قصهٔ عجیب و غریب
یادگار عبید زاکانا
جان من پند گیر از این قصه
که شوی در زمانه شادانا
غرض از موش و گربه برخواندن
مدعا فهم کن پسر جانا


❊ موش و گربه - عبید زاکانی
ای خردمند عاقل ودانا
قصهٔ موش و گربه برخوانا
قصهٔ موش و گربهٔ منظوم
گوش کن همچو در غلطانا
از قضای فلک یکی گربه
بود چون اژدها به کرمانا
شکمش طبل و سینه‌اش چو سپر
شیر دم و پلنگ چنگانا
از غریوش به وقت غریدن
شیر درنده شد هراسانا
سر هر سفره چون نهادی پای
شیر از وی شدی گریزانا
روزی اندر شرابخانه شدی
از برای شکار موشانا
در پس خم می‌نمود کمین
همچو دزدی که در بیابانا
ناگهان موشکی ز دیواری
جست بر خم می خروشانا
سر به خم برنهاد و می نوشید
مست شد همچو شیر غرانا
گفت کو گربه تا سرش بکنم
پوستش پر کنم ز کاهانا
گربه در پیش من چو سگ باشد
که شود روبرو بمیدانا
گربه این را شنید و دم نزدی
چنگ و دندان زدی بسوهانا
ناگهان جست و موش را بگرفت
چون پلنگی شکار کوهانا
موش گفتا که من غلام توام
عفو کن بر من این گناهانا
مست بودم اگر گهی خوردم
گه فراوان خورند مستانا
گربه گفتا دروغ کمتر گوی
نخورم من فریب و مکرانا
میشنیدم هرآنچه میگفتی
آروادین قحبهٔ مسلمانا
گربه آنموش را بکشت و بخورد
سوی مسجد شدی خرامانا
دست و رو را بشست و مسح کشید
ورد میخواند همچو ملانا
بار الها که توبه کردم من
ندرم موش را بدندانا
بهر این خون ناحق ای خلاق
من تصدق دهم دو من نانا
آنقدر لابه کرد و زاری کردی
تا بحدی که گشت گریانا
موشکی بود در پس منبر
زود برد این خبر بموشانا
مژدگانی که گربه تائب شد
زاهد و عابد و مسلمانا
بود در مسجد آن ستوده خصال
در نماز و نیاز و افغانا
این خبر چون رسید بر موشان
همه گشتند شاد و خندانا
هفت موش گزیده برجستند
هر یکی کدخدا و دهقانا
برگرفتند بهر گربه ز مهر
هر یکی تحفه‌های الوانا
آن یکی شیشهٔ شراب به کف
وان دگر بره‌های بریانا
آن یکی طشتکی پر از کشمش
وان دگر یک طبق ز خرمانا
آن یکی ظرفی از پنیر به دست
وان دگر ماست با کره نانا
آن یکی خوانچه پلو بر سر
افشره آب لیمو عمانا
نزد گربه شدند آن موشان
با سلام و درود و احسانا
عرض کردند با هزار ادب
کای فدای رهت همه جانا
لایق خدمت تو پیشکشی
کرده‌ایم ما قبول فرمانا
گربه چون موشکان بدید بخواند
رزقکم فی السماء حقانا
من گرسنه بسی بسر بردم
رزقم امروز شد فراوانا
روزه بودم به روزهای دگر
از برای رضای رحمانا
هرکه کار خدا کند بیقین
روزیش میشود فراوانا
بعد از آن گفت پیش فرمائید
قدمی چند ای رفیقانا
موشکان جمله پیش میرفتند
تنشان همچو بید لرزانا
ناگهان گربه جست بر موشان
چون مبارز به روز میدانا
پنج موش گزیده را بگرفت
هر یکی کدخدا و ایلخانا
دو بدین چنگ و دو بدانچنگال
یک به دندان چو شیر غرانا
آندو موش دگر که جان بردند
زود بردند خبر به موشانا
که چه بنشسته‌اید ای موشان
خاکتان بر سر ای جوانانا
پنج موش رئیس را بدرید
گربه با چنگها و دندانا
موشکانرا از این مصیبت و غم
شد لباس همه سیاهانا
خاک بر سر کنان همی گفتند
ای دریغا رئیس موشانا
بعد از آن متفق شدند که ما
می‌رویم پای تخت سلطانا
تا بشه عرض حال خویش کنیم
از ستم‌های خیل گربانا
شاه موشان نشسته بود به تخت
دید از دور خیل موشانا
همه یکباره کردنش تعظیم
کای تو شاهنشهی بدورانا
گربه کرده است ظلم بر ماها
ای شهنشه اولم به قربانا
سالی یکدانه میگرفت از ما
حال حرصش شده فراوانا
این زمان پنج پنج میگیرد
چون شده تائب و مسلمانا
درد دل چون به شاه خود گفتند
شاه فرمود کای عزیزانا
من تلافی به گربه خواهم کرد
که شود داستان به دورانا
بعد یکهفته لشگری آراست
سیصد و سی هزار موشانا
همه با نیزه‌ها و تیر و کمان
همه با سیف‌های برانا
فوج‌های پیاده از یکسو
تیغ‌ها در میانه جولانا
چونکه جمع آوری لشگر شد
از خراسان و رشت و گیلانا
یکه موشی وزیر لشگر بود
هوشمند و دلیر و فطانا
گفت باید یکی ز ما برود
نزد گربه به شهر کرمانا
یا بیا پای تخت در خدمت
یا که آماده باش جنگانا
موشکی بود ایلچی ز قدیم
شد روانه به شهر کرمانا
نرم نرمک به گربه حالی کرد
که منم ایلچی ز شاهانا
خبر آورده‌ام برای شما
عزم جنگ کرده شاه موشانا
یا برو پای تخت در خدمت
یا که آماده باش جنگانا
گربه گفتا که موش گه خورده
من نیایم برون ز کرمانا
لیکن اندر خفا تدارک کرد
لشگر معظمی ز گربانا
گربه‌های براق شیر شکار
از صفاهان و یزد و کرمانا
لشگر گربه چون مهیا شد
داد فرمان به سوی میدانا
لشگر موشها ز راه کویر
لشگر گربه از کهستانا
در بیابان فارس هر دو سپاه
رزم دادند چون دلیرانا
جنگ مغلوبه شد در آن وادی
هر طرف رستمانه جنگانا
آنقدر موش و گربه کشته شدند
که نیاید حساب آسانا
حملهٔ سخت کرد گربه چو شیر
بعد از آن زد به قلب موشانا
موشکی اسب گربه را پی کرد
گربه شد سرنگون ز زینانا
الله الله فتاد در موشان
که بگیرید پهلوانانا
موشکان طبل شادیانه زدند
بهر فتح و ظفر فراوانا
شاه موشان بشد به فیل سوار
لشگر از پیش و پس خروشانا
گربه را هر دو دست بسته بهم
با کلاف و طناب و ریسمانا
شاه گفتا بدار آویزند
این سگ روسیاه نادانا
گربه چون دید شاه موشانرا
غیرتش شد چو دیگ جوشانا
همچو شیری نشست بر زانو
کند آن


فردوسی بزرگ سراینده ی مزداپرستی بود که کیش و کشور خویش را به تازیان نفروخت تا ما هم-میهنانش بدانیم که خوشبختی ایران و ایرانیان
در گرو بازگشت به مرز مزدایی است.


راستی، آنچنان مردم را یاری میدهد که گویا هزار هنگ سپاه یاری میکنند.
{زرتشت}




امشاسپند شهریور به زرتشت گفت: ای نیک پاکیزه رای؛ شب و روز، خدای را آفرین ببر. چون از این بلند آسمان به زیر رفتی، از من پیامی به سوی مردمان ببر و بگو: هرکس که سلاح دارد، مانند شمشیر و تیر و گرز و نیزه، سراسر سال پیراسته و زدوده کند (صیقل دهد) تا کارش آراسته باشد. جان بداندیشان در پیشگاه این جنگ افزارها میباشد و دشمن با دیدن آنها، انگار که از اندوه، پوستش دریده میشود. آمادگی پیکار از سلاح صیقل یافته ای است که در رزم، مانند خورشید پیداست و برق میزند. هرگز دشمن نباید جنگ افزارت را بگیرد و تو را ناکار کند.
{گزارشهای پهلوی}






در📚 کتاب کهن ( بگ وت گیتا) آمده است: دوزخ سه در دارد که از آن نفس تباه می شود.یکی کام یا خواهش های نفسانی؛ دوم خشم و سوم آز.
در شاه نامه می خوانیم که #انوشیروان_دادگر از وزیر خردمندش #بزرگمهر می پرسد که ده دیو چیست؟
چنین داد پاسخ که: آز و نیاز
دو دیوند با زور و گردنفراز
دگر خشم و رشک است و ننگ است و کین
چو نمام و دوروی و ناپاک دین
دهم آن که از کس ندارد سپاس
به نیکی همو نیست یزدان شناس

کتاب #عرفان_آریایی


آنگاه که خیم و خرد پست میگردد و از سرزمینهای ایرانی میرود، خطر و قحطی، ایران را در هم می نوردد. کالاها نایاب میشوند. زمستانهایی دیوآسا با برف سنگین و بارش اندک باران، مرگ و میر با آسیب و رویه ای نهانی و فریفتارانه، بیشتر میشود. دروغکارانی که از خرد برگشته اند و دین سازانی که نااهل و ناپارسا هستند، همه با هم میتازند و میدرند. همچون یک دوست به دهبدان و فرمانداران فتوا میدهند: ای دهبد؛ بخور و بزن. آتش را بکش و خاموش کن و بر روی آن، خوراک نپز و نخور.* همچنین دشمنان میزنند و تباه میکنند هرکس که پناهبخش سروش ورز (موبد) و راهنمای درویشان اهل و دادخواه باشد. به ناحق مال و خواسته هایشان را میبرند و مصادره میکنند؛ و این دستبردها غیرقانونی و حرامخواری است. ای سپیتمان پاک و اهل پارسایی؛ آن هنگام به کام من و تو نیست. به گرایش (مزداپرستی) نمی آیند و وخش و رخشندگی از میان میرود. گفتار مهرآمیز را نباید آورد و برد (نمیشود گفت و شنید). کردار ضد دینی ایشان، سرایه و سخن تو یعنی اوستا و زند را گزند میرساند. خود را زار و ناتوان میکنند و از برای ناارامی و حرص در گردآوردن مال و خواسته، روان خویش را می آزارند. >


❊ پرسش از آستان مغان: سرانجام درباره خوئتودثه (خویدوده) که زناشویی با محارم معنا شده، چه داوری میشود کرد؟ آیا در دین زرتشت چنین چیزی بود؟
** پاسخ: فهرست وار چنین میتوان گفت که:
۱- در اصطلاح فقهی، محارم با اقارب متفاوت است. تعریف محارم در مذاهب، یکسان نیست.
۲- در ماقبل تاریخ و دوران کمونیسم، به سبب پراکندگی و کم شماری هسته های اولیه، همخوابگی خانگی بسیار رخ میداد در سراسر جهان.
۳- در تورات در داستانهای لوط و ابرام نیز این رخداد را میبینیم. و نیز در مصر...
۴- اشتباهات نویسندگان و مترجمان: ميرجلال الدین كزازي در كتاب «خشم در چشم»، با نگاهی نادرست و سطحی از همخوابگی اسفندیار با مادرش کتایون سخن رانده است!! و یا ع.شاپور شهبازی درفش همای را با خواهر اسفندیار به نام همای اشتباه گرفته و از زناشویی ایشان گفته است؛ اگرچه در زمینه های دیگر، زناشویی با محارم را رد کرده است. از دیگر اشتباهات این است که چون همسر را خواهر نیز میخواندند، چنین گمانهایی کرده اند.
۵- در شاهنامه زناشویی بهمن با دخترش همای، برپایه کیش پهلوی بود و نه دین زرتشتی: پدر درپزیرفتش از نیکویی- بدان دین که خوانی ورا پهلوی
در بهمن نامه (ایرانشاه)، همای دختر فرمانروای مصر است نه دختر بهمن.
۶- به همین گونه فرقه ها و مذاهبی زرتشتی نما بودند که در اندازه ای بس اندک، و بیشتر پس از اسلام، از خویدوده پشتیبانی کرده اند بخصوص که نمیخواستند با مسلمانان و تازیان درآمیزند.
۷- اگر چنین چیزی به راستی در سطحی گسترده رواج داشت ایرانیان باستان دچار اختلال ژنتیکی میشدند و آن مردم پهلوان و خوش سیما و باهوش در میان نبودند.
۸- از همه ی اینها مهمتر: در کجای گاتها و اوستا از زناشویی زرتشت با مادر یا خواهر یا دخترش سخن رفته است؟؟؟؟!!!!


❊ پرسش از آستان مغان: آیا زرتشت با میخواری و شراب هوم، مخالف بوده است؟
** پاسخ: این برداشت مترجمان گاتها نادرست است زیرا هیچ اشاره ای به هوم نشده است. انچه که به ترجمه شده، کلمه ای است که در اصل، معنای پلیدی و شاش داشته است: اوستایی muthra -سنسکریت mutra
با نگرش به کتابهای دبستان مذاهب، زراتشت نامه، زادسپرم، در می یابیم که جادوگران منی و شاش خود را برای شفا ! و همسرشتی مردمان با خود، به خورد آنها میدادند. پس انچه که در یسنا ۴۸:۱۰ میخانیم درباره ی برانداختن این پلیدی و دیوانگی است.


یڪی از روشنگری های بزرگ شاهنامه برای شناخت نمادها را می توان در داستان( زال) یافت. وی برای دستیابی به رودابه می بایست به معماها و چیستان هایی پاسخ می داد. یڪی از موبدان از زال پرسید:
دوازده درخت ڪه هر ڪدام سی شاخ دارند، چه هستند؟
زال پاسخ داد: دوازده ماه سال کهستندڪه هر ڪدام سی روز دارند.
دیگری پرسید: دو سَرو از میان دریا سر برآوردند.مرغی بامداد روی این سرو و شامگاه روی آن سَرو می نشیند.زال در پاسخ گفت:
دو سَرو، آن دو بازوی چرخ بلند
ڪزوییم شادان و زو با گزند
براو مرغ پران، تو خورشید دان
جهان را از او بیم و امید دان
این سروده ها می تواند رهیافتی باشد ڪه چرا در نگاره های ڪهن، ایزد مهر (نمودگار روشنایی) با درخت سرو در پیوند است و به ویژه از دل این درخت زاده می شود. روی هم رفته، چشم داشت بسیاری از داستان های بنیادین، به باشندگان آسمانی و دگردیسی آن ها به پدیده زمینی بوده است. درادب اوستایی_پهلوی،خورشید: دیده اهورامزدا، چشم جهان و شهریار روشنان نام می یابد و بر آمدنش چون جام می، انگاریده می شود. پادشاهان باستان گاهی خود را با لقب خورشید می خواندند.فرمانروا نماد زمینی خورشید، به شمار می رفت. در شاهنامه آمده:
بدانگه ڪه خورشید بنمود تاج
بر آمد نشست از بر تخت عاج
در وداها ڪه همچون اوستا در شمار ڪهن ترین مڪتوبات هستند، آسمان به سان پدر و زمین مانند مادر، نمودار شده است.
💢 ڪتاب: مرز مزدایے 💢


❊ پرسش از آستان مغان: تثلیث در مسیحیت، از کجا سرچشمه گرفته است؟
** پاسخ: از آیین و استوره های مغانی؛ برای نمونه:
ایزد میترا و دو مهر-بان او
اهورا - میترا - اناهیتا (سنگنامه های هخامنشی)
اهورا - اشا - وهومن یا سپندمینو (اوستا)
ایشوع یا عیسا کاملن برابر با اشا در اوستاست. هر دو نمایه های نور و راستی هستند. ایشوع ریشه در اشا دارد. اهورا پدر آسمانی اشا میباشد و روح القدس (مینوی مقدس) همتراز وهومن و یا سپندمینو میباشد. سنجش میان انجیل با اوستا نشان میدهد که به فراوانی نمادهای اوستایی در انجیل روبرداری شده است.
https://www.facebook.com/groups/IRANMAGI/


از بر گرفته هاي فراوان عيسويت از مهر پرستي، اینها را میتوان نام برد:
1- شب زايش عيسا برابر با شب يلدا (كريسمس) است. در اين شب، ايزد مهر زاده شده بود.
2- برافراختن درخت كاج و سرو ،و آراستن آن؛ زيرا ايزد مهر از سرو زاده شد.
3- تثليث عيسوي برگرفته از سه گانه گرايي ايزد مهر و دو يار او مي باشد.
4- رواج ويژه نام هاي ميترايي در عيسويت مانند: پاپ papa(پيشواي كاتوليكهاي جهان)، پدرpadre (عنواني از كشيشان كاتوليك)، برادرfrate (عنوان راهب دين عيسوي)، تيارtiara (نام تاج پادشاهان ماد و پارس، و نام تاجي كه پاپ هنگام تشريفات ديني بر سر مي گذارد)، ميتراmitra (سرپوش بلندي كه كاردينال ها آن را بر سر مي گذارند) و...
5- عشاي رباني با خوردن نان و شراب.
6- آيين تشرف و غسل تعميد.
7- سرود خواني و نواختن ناقوس.


{} داروی خرسندی:
برای چیزهایی است که چاره ای نه بخشیده اند و چاره ی آنها نیز از درمانی آسان میجهد؛ این دارو روی هم، به سنگینی و وزن یک دِرم سنگ ترازو (برابر شش دانگ) میباشد:
- آمیختن منش با دانشی که خرسندی را بشناسد: یک دانگ سنگ ترازو.
- اگر این را نکنم، چه باید کنم؟ : یک دانگ.
- از امروز تا فردا شاید بهتر باشد: یک دانگ.
- ممکن بود از این هم بدتر شود: یک دانگ.
- به این که آمده است، خرسند بودن من آسانتر است: یک دانگ.
- اگر خرسند نباشم به کاری که برایم بهتر نیست و دشوارتر است: یک دانگ.
این داروها را در هاونِ شکیبایی باید کرد؛ با دسته ی هاونِ یعنی نیایش باید کوبید و به پرویزن (الک) بیداری باید ریخت. هر روز بامداد، دو کفچه (قاشق) در پناه یزدان به دهان باید افکند. و پس از خوردن، آب (خرد) نیز شایسته ی نوشیدن است . پس بی گمان خورسند خواهد شد چراکه داروی خورسندی برای تن و روان بسی سودمندتر می باشد.


یکی از پژوهندگان به نام #ویتنی در گزارش و اشاره‌ای شگرف به کیش کهن #زرتشت می گوید: مذهبی كه در #اوستای زرتشت بيان شده است، #عيسا (خواه انسان و خواه خدا) آن را پيروی و همان را موعظه می كرد و در سر آن ايستادگی نمود تا اينكه بالای #دار جان سپرد. با آن كه اين شرف بزرگي ست از برای كسی كه در سر عقيده خود جانش را فدا كند، ولی از برای #عيسا چگونه ممكن بود آيينی را كه #زرتشت در قالب انديشه و گفتار و كردار نيك تكرار كرده است، بهتر و پاكتر از او بيان نمايد؟ آيا اين سه اصل، دارای همه چيز نيست و اساس كليه مذاهب شمرده نمي شود؟ آيا ممكن است كسی از مرسلين پارسا، چيزی به آن بيفزايد؟


https://www.facebook.com/groups/IRANMAGI/
.👆👆👆👆👆👆👆
(برگه ی رسمی آستان مغان در رخنامه (فیس بوک




با درود و آفرین و سپاس بسیار از همه ی کسانی که زادروز فردوسی بزرگ را در ۲۷ آذرماه پاس داشتند. جاوید شاه نامه. 💢

Показано 20 последних публикаций.

63

подписчиков
Статистика канала