خودت آرومم کن...
از من برای تویی که همیشه هستی... :
خدا جونم...
تو که میدونی دخترکت چقدر کم طاقت و تحمله...
جانان میگفت خدا تو قلبمه... اما... واقعا جای خوبیه؟!... کاش بغلم میکردی... تا یکم آروم بشم و جون بگیرم برای ادامه راه... آخه اونوقت شاید اینقدر ضعیف نبودم... شاید اونوقت اینقدر نمیترسیدم...
بهم گفت چه صبوری... گفتم نه اما تو ادامش نگفتم که صبوری نیست فقط زورم به این همه اتفاق و خستگی و حال بد و خنجر زدن هاشون نمیرسه...
خدا جون... تو که هر لحظه هستی و هیچ وقت هیچ جا تنهام نذاشتی... هر موقع حتی در بدترین حالمم دیدی که چشام کور شده از دیدنت و یکیو واسطه کردی تا حالمو خوب کنی...
از خودت آرامش میخوام... به دلم آرامش بده...
از من برای تویی که همیشه هستی... :
خدا جونم...
تو که میدونی دخترکت چقدر کم طاقت و تحمله...
جانان میگفت خدا تو قلبمه... اما... واقعا جای خوبیه؟!... کاش بغلم میکردی... تا یکم آروم بشم و جون بگیرم برای ادامه راه... آخه اونوقت شاید اینقدر ضعیف نبودم... شاید اونوقت اینقدر نمیترسیدم...
بهم گفت چه صبوری... گفتم نه اما تو ادامش نگفتم که صبوری نیست فقط زورم به این همه اتفاق و خستگی و حال بد و خنجر زدن هاشون نمیرسه...
خدا جون... تو که هر لحظه هستی و هیچ وقت هیچ جا تنهام نذاشتی... هر موقع حتی در بدترین حالمم دیدی که چشام کور شده از دیدنت و یکیو واسطه کردی تا حالمو خوب کنی...
از خودت آرامش میخوام... به دلم آرامش بده...