جانِ تو جانِ من است!
اوضاع بهتر نمیشود! بیخود دلمان را خوش نکنیم و به هم وعده بیهوده ندهیم. ما برای روزهایی چنین سخت آمادگی نداریم، چرا که همواره خود را به وعدههای باطل فریفتهایم.
پوستکنده بگویم: «اوضاع بدتر میشود!» چارهای نداریم جز آنکه خود را قویتر کنیم. زنده ماندنِ تو در این «جغرافیایِ رنج» من را هم زنده نگه میدارد، پس جان تو جان من است! جامعه باید قدردان کسانی باشد که در این طوفان رنج و بلا لبخند بر لب دارند و زندگی را ارج مینهند. آنها قهرمان جنگاند. جنگی که مرگ و همپیمانانش بر زندگی تحمیل کردهاند.
خواستم از مرگ «داریوش مهرجویی» بنویسم، دیدم اینجا در شهر آبدانان و در بناگوشم تنها در دو هفتهی اخیر چندین نفر به زندگیشان پایان دادند و به دلخوشیهای کوچک اطرافیانشان نیز خط کشیدند.
برای آنها که رفتهاند حرفی ندارم. حرفم با توست که زیر بار «رنج تحمیلی» ای بسا سودای رفتن کرده باشی! وقتی دست بر گلوی خودت میگذاری، پیشتر از «خودکشی» مرتکب قتل شدهای. قتل انبوهی از اطرافیان که رفتن تو روح زندگی را در کالبدشان قبضه میکند.
مرگ خود فاصله است و مرگی چنین پایان راه نیست! آغاز مردن شهر است که زیر انبوهِ رنج و نکبت نایی برای ادامه دادن ندارد.
ما درین بزنگاه تنهایِ تنهاییم. ما تنهاییم و تنها خودمان را داریم. کدخدا و ناخدا دستشان در دست شیطان است و عزرائیل از خدا فرمان نمیگیرد. چارهای نیست جز آنکه قوی و سختجان باشیم!
مرتضی نعمتی
https://t.me/MortezaNemati1
اوضاع بهتر نمیشود! بیخود دلمان را خوش نکنیم و به هم وعده بیهوده ندهیم. ما برای روزهایی چنین سخت آمادگی نداریم، چرا که همواره خود را به وعدههای باطل فریفتهایم.
پوستکنده بگویم: «اوضاع بدتر میشود!» چارهای نداریم جز آنکه خود را قویتر کنیم. زنده ماندنِ تو در این «جغرافیایِ رنج» من را هم زنده نگه میدارد، پس جان تو جان من است! جامعه باید قدردان کسانی باشد که در این طوفان رنج و بلا لبخند بر لب دارند و زندگی را ارج مینهند. آنها قهرمان جنگاند. جنگی که مرگ و همپیمانانش بر زندگی تحمیل کردهاند.
خواستم از مرگ «داریوش مهرجویی» بنویسم، دیدم اینجا در شهر آبدانان و در بناگوشم تنها در دو هفتهی اخیر چندین نفر به زندگیشان پایان دادند و به دلخوشیهای کوچک اطرافیانشان نیز خط کشیدند.
برای آنها که رفتهاند حرفی ندارم. حرفم با توست که زیر بار «رنج تحمیلی» ای بسا سودای رفتن کرده باشی! وقتی دست بر گلوی خودت میگذاری، پیشتر از «خودکشی» مرتکب قتل شدهای. قتل انبوهی از اطرافیان که رفتن تو روح زندگی را در کالبدشان قبضه میکند.
مرگ خود فاصله است و مرگی چنین پایان راه نیست! آغاز مردن شهر است که زیر انبوهِ رنج و نکبت نایی برای ادامه دادن ندارد.
ما درین بزنگاه تنهایِ تنهاییم. ما تنهاییم و تنها خودمان را داریم. کدخدا و ناخدا دستشان در دست شیطان است و عزرائیل از خدا فرمان نمیگیرد. چارهای نیست جز آنکه قوی و سختجان باشیم!
مرتضی نعمتی
https://t.me/MortezaNemati1