🔹#حکایت🔹
«پدرى در کربلا بچههاى بسیار داشت، و در نهایت #فقر و پریشانى زیست مىنمودند. در اطاقشان یک حصیر خرمایى بود و بس؛ نه لحافى، نه تشکى و نه متکایى. پیوسته ایشان در عسرت و تنگدستى و گرسنگى روزگار میگذراندند، و هر چند ماه یکبار هم نمىتوانستند آبگوشتى بخورند.
بارى، یک شب که پدر به منزل آمد و اطفال را گرسنه یافت، شروع کرد به نوید دادن که: اى بچههاى من غصه نخورید، صبر کنید تابستان که بشود من سر کار میروم و پول فراوانى بهدست مىآورم، آنوقت شما را سوار عَرَبانَه (درشکه) میکنم و براى مادرتان با بقیۀ اهل منزل یک عَرَبانۀ علىٰحِده (جداگانه) میگیرم و همه را سوار میکنم. اول مىبرم به زیارت سیدالشهداء علیهالسّلام، بعد با همان عربانه مىبرم به زیارت اباالفضلالعباس علیهالسّلام. بعد سوار عَرَبانه مىشویم و مىآییم در فُندق (هتل)؛ براى هریک از شما جداگانه یک بشقاب چلوکباب میخرم و میگویم براى شما هریک، یک کاسۀ ترشى هم بیاورد. بعد از اینکه اینها را صرف کردید، باز با عَرَبانه مىبرم شما را به محلّ (مغازۀ) پرتقالفروشى و هرچه بخواهید پرتقال میخرم، و سپس پرتقالها را در عَرَبانه گذارده با شما به منزل برمیگردیم.
به اینجا که رسید، زن به او هِى زد که: "چه خبرت است؟! تمام پولها را که تمام کردى! چقدر خرج میکنى؟!"
مرد گفت: "چهکار دارى تو؟! بگذار بچههایم بخورند!"
قضیۀ ما و انفاق ما، عیناً مانند انفاق همان مرد است که در اصلش و مغزش چیزى نیست، پوک است و خالى؛ اما آن زن به این انفاقِ وعدهاى هم #بخل مىورزد، ولى مرد با همین وعدهها بچهها را شاد و دلگرم نگه میدارد.
هیچکس را از رحمت خدا نباید محروم کرد، چراکه کار بهدست ما نیست؛ بهدست اوست سبحانهوتعالى. اگر کسى به شما التماس دعا گفت، بگو: دعا میکنم؛ اگر گفت: "آیا خدا گناه مرا مىآمرزد؟" بگو: مىآمرزد... . وقتى کار بهدست اوست، چرا انسان از دعا کردن بخل بورزد؟! چرا زبان به خیر و سعه نگشاید؟! چرا مردم را از رحمت خدا نومید کند؟!
همیشه باید انسان مثل آن پدر باشد که به اطفال گرسنه و پریشان خود نوید میداد، نه مثل آن مادر که بر وعده و نوید هم بخل مىورزید.»
ــــــــــــــــــــــــــــ
📚 روح مجرد، ص 558. (بهنقل از مرحوم #سید_هاشم_حداد؛ با اندکی جابهجایی و تصرف)
#توحید #رجا #امید
☑️ @Mosawwadeh
«پدرى در کربلا بچههاى بسیار داشت، و در نهایت #فقر و پریشانى زیست مىنمودند. در اطاقشان یک حصیر خرمایى بود و بس؛ نه لحافى، نه تشکى و نه متکایى. پیوسته ایشان در عسرت و تنگدستى و گرسنگى روزگار میگذراندند، و هر چند ماه یکبار هم نمىتوانستند آبگوشتى بخورند.
بارى، یک شب که پدر به منزل آمد و اطفال را گرسنه یافت، شروع کرد به نوید دادن که: اى بچههاى من غصه نخورید، صبر کنید تابستان که بشود من سر کار میروم و پول فراوانى بهدست مىآورم، آنوقت شما را سوار عَرَبانَه (درشکه) میکنم و براى مادرتان با بقیۀ اهل منزل یک عَرَبانۀ علىٰحِده (جداگانه) میگیرم و همه را سوار میکنم. اول مىبرم به زیارت سیدالشهداء علیهالسّلام، بعد با همان عربانه مىبرم به زیارت اباالفضلالعباس علیهالسّلام. بعد سوار عَرَبانه مىشویم و مىآییم در فُندق (هتل)؛ براى هریک از شما جداگانه یک بشقاب چلوکباب میخرم و میگویم براى شما هریک، یک کاسۀ ترشى هم بیاورد. بعد از اینکه اینها را صرف کردید، باز با عَرَبانه مىبرم شما را به محلّ (مغازۀ) پرتقالفروشى و هرچه بخواهید پرتقال میخرم، و سپس پرتقالها را در عَرَبانه گذارده با شما به منزل برمیگردیم.
به اینجا که رسید، زن به او هِى زد که: "چه خبرت است؟! تمام پولها را که تمام کردى! چقدر خرج میکنى؟!"
مرد گفت: "چهکار دارى تو؟! بگذار بچههایم بخورند!"
قضیۀ ما و انفاق ما، عیناً مانند انفاق همان مرد است که در اصلش و مغزش چیزى نیست، پوک است و خالى؛ اما آن زن به این انفاقِ وعدهاى هم #بخل مىورزد، ولى مرد با همین وعدهها بچهها را شاد و دلگرم نگه میدارد.
هیچکس را از رحمت خدا نباید محروم کرد، چراکه کار بهدست ما نیست؛ بهدست اوست سبحانهوتعالى. اگر کسى به شما التماس دعا گفت، بگو: دعا میکنم؛ اگر گفت: "آیا خدا گناه مرا مىآمرزد؟" بگو: مىآمرزد... . وقتى کار بهدست اوست، چرا انسان از دعا کردن بخل بورزد؟! چرا زبان به خیر و سعه نگشاید؟! چرا مردم را از رحمت خدا نومید کند؟!
همیشه باید انسان مثل آن پدر باشد که به اطفال گرسنه و پریشان خود نوید میداد، نه مثل آن مادر که بر وعده و نوید هم بخل مىورزید.»
ــــــــــــــــــــــــــــ
📚 روح مجرد، ص 558. (بهنقل از مرحوم #سید_هاشم_حداد؛ با اندکی جابهجایی و تصرف)
#توحید #رجا #امید
☑️ @Mosawwadeh