سال ها پیش پنج فرشته بودن که قانون بهشت رو زیر پا گذاشتن و عاشق انسان ها شدن.
بخاطر همین زندانیشون کردن و بهشون گفتن که تا جوونه ی عشق قلبشون از بین نره و پروانه های توی دلشون نمیرن، آزادشون نمی کنن.
اونجا فرشته ی کهنسال رو دیدن، بهشون گفت 'اگه فرشته ای لب های معشوق انسانی خودش رو ببوسه تبدیل به آدم می شه'.
یه روز تصمیم گرفتن فرار کنن و برن پیش معشوق هاشون، فرشته ها مسیری طولانی رو پرواز کردن و زمانی که رسیدن، شب بودو اونها خواب بودن.
اکثر فرشته ها وقتی که معشوق هاشون رو دیدن، حرف های فرشته ی کهنسال رو فراموش کردن.
فرشته ی اول گونه های معشوقش رو بوسید و اینطوری شد که چال گونه ایجاد شد.
فرشته ی دوم چشم های معشوقش رو بوسید، زیر چشم هاش گود شد و رگ هایی که روی گودی و اطراف پلک هاش وجود داشتن، مثل کهکشان ها مشخص شدن.
فرشته ی سوم موفق شدو لب های معشوقش رو بوسید.
فرشته ی چهارم زخم های معشوقش روبوسید، گریش گرفت و چند قطره اشک فرشته ای روی صورت معشوقش ریخت؛ زمانی که میخواست زخم هاش رو با غبار ماه مایع شده درمان کنه، اشتباهی مقداری از اون روی صورت معشوقش ریخت و ماه گرفتگی ایجاد شد.
وقتی نوبت فرشته ی پنجم شد، صدایی شنید، ترسید و فرار کرد.
فرشته ی آخر نتونست معشوقش رو ببوسه، زمانی که داشت فرار می کرد کمی گرد و خاک بهشتی از لباس هاش روی صورت و بدن معشوقش پاشیده شد و خال و کک و مک ایجاد شد.
همه ی فرشته ها از آتش عشق سوختن و تبدیل به خاکستر شدن، تنها فرشته ی سوم بود که تونست تبدیل به آدم بشه و بخاطر این بال هاش رو قطع کردن.
افسانه ها میگن؛ ما از نسل اون انسان ها و فرشته ای که آدم شد هستیم، بخاطر همین استخوان های شانه ی ما شبیه بال های قطع شده ی فرشته هاست، بعضی هامون چال گونه داریم، زیر چشم بعضی هامون گوده و رگ های اطرافش مشخصه، روی صورت و بدن های بعضی ها ماه گرفتگی، خال و کک و مک وجود داره.
بخاطر همین زندانیشون کردن و بهشون گفتن که تا جوونه ی عشق قلبشون از بین نره و پروانه های توی دلشون نمیرن، آزادشون نمی کنن.
اونجا فرشته ی کهنسال رو دیدن، بهشون گفت 'اگه فرشته ای لب های معشوق انسانی خودش رو ببوسه تبدیل به آدم می شه'.
یه روز تصمیم گرفتن فرار کنن و برن پیش معشوق هاشون، فرشته ها مسیری طولانی رو پرواز کردن و زمانی که رسیدن، شب بودو اونها خواب بودن.
اکثر فرشته ها وقتی که معشوق هاشون رو دیدن، حرف های فرشته ی کهنسال رو فراموش کردن.
فرشته ی اول گونه های معشوقش رو بوسید و اینطوری شد که چال گونه ایجاد شد.
فرشته ی دوم چشم های معشوقش رو بوسید، زیر چشم هاش گود شد و رگ هایی که روی گودی و اطراف پلک هاش وجود داشتن، مثل کهکشان ها مشخص شدن.
فرشته ی سوم موفق شدو لب های معشوقش رو بوسید.
فرشته ی چهارم زخم های معشوقش روبوسید، گریش گرفت و چند قطره اشک فرشته ای روی صورت معشوقش ریخت؛ زمانی که میخواست زخم هاش رو با غبار ماه مایع شده درمان کنه، اشتباهی مقداری از اون روی صورت معشوقش ریخت و ماه گرفتگی ایجاد شد.
وقتی نوبت فرشته ی پنجم شد، صدایی شنید، ترسید و فرار کرد.
فرشته ی آخر نتونست معشوقش رو ببوسه، زمانی که داشت فرار می کرد کمی گرد و خاک بهشتی از لباس هاش روی صورت و بدن معشوقش پاشیده شد و خال و کک و مک ایجاد شد.
همه ی فرشته ها از آتش عشق سوختن و تبدیل به خاکستر شدن، تنها فرشته ی سوم بود که تونست تبدیل به آدم بشه و بخاطر این بال هاش رو قطع کردن.
افسانه ها میگن؛ ما از نسل اون انسان ها و فرشته ای که آدم شد هستیم، بخاطر همین استخوان های شانه ی ما شبیه بال های قطع شده ی فرشته هاست، بعضی هامون چال گونه داریم، زیر چشم بعضی هامون گوده و رگ های اطرافش مشخصه، روی صورت و بدن های بعضی ها ماه گرفتگی، خال و کک و مک وجود داره.