🔴توی چالش چهارماهه طلسمهای روانی ازدواجم رو دیدم و رابطه من و پارتنرم جدیتر شد و داریم به سمت ازدواج پیش میریم.. کار خودم رو استارت زدم کارگاهم رو زدم و هر روز گرههای مالیم باز میشه و پیشرفت میکنم.. خونهای که توی چالش چهارماهه میخواستم رو تونستیم بگیریم.. دستاوردهای مالی زیادی داشتیم و الان در رفاه کامل هستیم
🔺وقتی با زندگی سالم آشنا شدم توی نقطه صفر مالی و خانوادگی بودم.. خواهرم جدا شد و همین منجربه جدایی پدر و مادرم هم شد و پدرم ما و تحت فشار میذاشت و حمایت مالی نمیکرد.. اون موقع کاری نداشتم..
🔺به شدت روی دورهها کار میکردم.. به لطف خدا تونستیم یک خونهای رو اجاره کنیم و سه تایی زندگیمونو شروع کنیم.. پارتنرم هم دچار ورشکستگی مالی شد.. ما رابطه خوبی داشتیم ولی خوب با خودشناسی با خوبِ بدونخودشناسی خیلی فرق میکنه..
🔺کارم رو تازه استارت زده بودم و از هدفم کوتاه نمیومدم.. به لطف خدا کارگاهم رو زدم.. کارگاه صنایع دستی دارم.. رابطه عجیب و غریبی با خدا داشتم.. روز به روز شرایط ما بهتر شد و خونه خیلی بهتری تونستیم بگیریم با شرایطی که دوست داشتیم.. خیلی از لحاظ کاری پیشرفت کردم..
🔺اصلا توی چالش به فکر ازدواج نبودم ولی با کار کردن روی خودم و دیدن طلسمهام فهمیدم من این طلسم رو داشتم ازمادرم که ازدواج پایان خطه و مثل مادرم دوران عقد خیلی خوب میشه و وقتی بری زیر یک سقف خراب میشه و این در من نهادینه شده بود..
🔺وقتی خیلی فوکوس کردم روی دورهها و چالش رو جدی پیش رفتم ترسای ازدواجمو دیدم و دیدم ترس پارتنرم هم ریخته و اتفاقات مالی خیلی خوبی برای ما افتاد در نهایت ما در مورد ازدواج صحبت کردیم و قراره ازدواج کنیم و عکسهانو براتون میفرستم..
🔺گرههای مالی من یکی پس از دیگری باز شد.. رابطم با پارتنرم خیلی جدیتر شده.. حال مادرم خیلی خوب شده.. الان کاملا در رفاهیم.. با کارهایی که روی خودم کردم حال من و خانوادم خیلی خوبه..
🔺وقتی با زندگی سالم آشنا شدم توی نقطه صفر مالی و خانوادگی بودم.. خواهرم جدا شد و همین منجربه جدایی پدر و مادرم هم شد و پدرم ما و تحت فشار میذاشت و حمایت مالی نمیکرد.. اون موقع کاری نداشتم..
🔺به شدت روی دورهها کار میکردم.. به لطف خدا تونستیم یک خونهای رو اجاره کنیم و سه تایی زندگیمونو شروع کنیم.. پارتنرم هم دچار ورشکستگی مالی شد.. ما رابطه خوبی داشتیم ولی خوب با خودشناسی با خوبِ بدونخودشناسی خیلی فرق میکنه..
🔺کارم رو تازه استارت زده بودم و از هدفم کوتاه نمیومدم.. به لطف خدا کارگاهم رو زدم.. کارگاه صنایع دستی دارم.. رابطه عجیب و غریبی با خدا داشتم.. روز به روز شرایط ما بهتر شد و خونه خیلی بهتری تونستیم بگیریم با شرایطی که دوست داشتیم.. خیلی از لحاظ کاری پیشرفت کردم..
🔺اصلا توی چالش به فکر ازدواج نبودم ولی با کار کردن روی خودم و دیدن طلسمهام فهمیدم من این طلسم رو داشتم ازمادرم که ازدواج پایان خطه و مثل مادرم دوران عقد خیلی خوب میشه و وقتی بری زیر یک سقف خراب میشه و این در من نهادینه شده بود..
🔺وقتی خیلی فوکوس کردم روی دورهها و چالش رو جدی پیش رفتم ترسای ازدواجمو دیدم و دیدم ترس پارتنرم هم ریخته و اتفاقات مالی خیلی خوبی برای ما افتاد در نهایت ما در مورد ازدواج صحبت کردیم و قراره ازدواج کنیم و عکسهانو براتون میفرستم..
🔺گرههای مالی من یکی پس از دیگری باز شد.. رابطم با پارتنرم خیلی جدیتر شده.. حال مادرم خیلی خوب شده.. الان کاملا در رفاهیم.. با کارهایی که روی خودم کردم حال من و خانوادم خیلی خوبه..