I was dying in the moss
در خزهها در حال مرگ بودم
I was sick and I was lost
بیمار و گمگشته بودم
In the forests of black rain
در جنگلهای باران سیاه
I had almost gone insane
نسبتأ به جنون رسیده بودم
Someone heard my desperate cries
کسی صدای گریههای ناامیدانه مرا شنید
A spirit in a wolf's disguise
روحی در لباس یک گرگ
He took me through the forest deep
مرا تا عمق جنگل با خود برد
As my body fell asleep
در حالی که بدنم در خواب فرو رفته بود...
[I was sinking in the sea
Until darkness swallowed me
And the water filled my chest
As the pressure crushed me
I was taken by the streams
Away from my lonely dreams
Then on the bottom of the ocean
I was freed from all emotion]
[در دریا غرق میشدم
تا جایی که تاریکی مرا بلعید
و آب سینهام را پر کرد
و فشار مرا در هم شکست
جریانات مرا در بر گرفتند
به دور از رویاهای تنهاییام
سپس قعر دریا
از تمام احساسات رها شده بودم...]
I was running from a fire
از آتشی میگریختم
I ran through woods and over mire
از میان درختها و روی لجنها میدویدم
Through thick smoke and dark terrain
در بین دود غلیظ و تاریکی زمین
I just couldn't embrace the pain
نمیتوانستم درد را بپذیرم
As I ran the fire spread
در حالیکه میدویدم آتش زبانه کشید و پخش شد
Until all was burnt and dead
تا جایی که سوختم و مُردم
Then in the ashes of my shell
سپس از خاکسترهای پیکرم
Something new began to dwell
چیز تازهای شروع به سکونت کرد...
In my shade no flowers bloomed
در سایهام هیچ گُلی نشکفت
I was cursed and I was doomed
نفرین شده و محکوم به فنا بودم
But what falls will also land
اما چیزی که سقوط میکنند در عین حال فرود خواهد آمد
Mother nature took my hand
مادر طبیعت دستم را گرفت
Pain to strength and tears to gold
از درد تا قدرت و از اشک تا زَر
I grew wiser as I grew old
دانا تر شدم و در همان حال پیر تر
And out of any dead remains
و از بقایای هر مُردهای
Flowers grow and new life reigns
گلها رشد میکنند و حیاتی تازه حکمفرما میشود...
Channel: @NottiBianche
در خزهها در حال مرگ بودم
I was sick and I was lost
بیمار و گمگشته بودم
In the forests of black rain
در جنگلهای باران سیاه
I had almost gone insane
نسبتأ به جنون رسیده بودم
Someone heard my desperate cries
کسی صدای گریههای ناامیدانه مرا شنید
A spirit in a wolf's disguise
روحی در لباس یک گرگ
He took me through the forest deep
مرا تا عمق جنگل با خود برد
As my body fell asleep
در حالی که بدنم در خواب فرو رفته بود...
[I was sinking in the sea
Until darkness swallowed me
And the water filled my chest
As the pressure crushed me
I was taken by the streams
Away from my lonely dreams
Then on the bottom of the ocean
I was freed from all emotion]
[در دریا غرق میشدم
تا جایی که تاریکی مرا بلعید
و آب سینهام را پر کرد
و فشار مرا در هم شکست
جریانات مرا در بر گرفتند
به دور از رویاهای تنهاییام
سپس قعر دریا
از تمام احساسات رها شده بودم...]
I was running from a fire
از آتشی میگریختم
I ran through woods and over mire
از میان درختها و روی لجنها میدویدم
Through thick smoke and dark terrain
در بین دود غلیظ و تاریکی زمین
I just couldn't embrace the pain
نمیتوانستم درد را بپذیرم
As I ran the fire spread
در حالیکه میدویدم آتش زبانه کشید و پخش شد
Until all was burnt and dead
تا جایی که سوختم و مُردم
Then in the ashes of my shell
سپس از خاکسترهای پیکرم
Something new began to dwell
چیز تازهای شروع به سکونت کرد...
In my shade no flowers bloomed
در سایهام هیچ گُلی نشکفت
I was cursed and I was doomed
نفرین شده و محکوم به فنا بودم
But what falls will also land
اما چیزی که سقوط میکنند در عین حال فرود خواهد آمد
Mother nature took my hand
مادر طبیعت دستم را گرفت
Pain to strength and tears to gold
از درد تا قدرت و از اشک تا زَر
I grew wiser as I grew old
دانا تر شدم و در همان حال پیر تر
And out of any dead remains
و از بقایای هر مُردهای
Flowers grow and new life reigns
گلها رشد میکنند و حیاتی تازه حکمفرما میشود...
Channel: @NottiBianche