من قبلا خیلی از رفتن آدما میترسیدم، همیشه حاضر بودم هر کاری کنم تا راضیشون کنم کنارم بمونن، اصلا هم فرقی نمیکرد حق با من بوده یا اونا، فقط میخواستم بمونن، از تنهایی میترسیدم، اما بعدا فهمیدم، یه سری آدما فقط تنهاییمو بیشتر میکردن، آدمایی که ترس از دست دادنشونو میندازن تو جونت، و بلدن کاری کنن که انگار محتاجشونی، یاد گرفتم باید راه و برای بعضی آدما باز گذاشت حتی اگه به قیمت تنها موندنت تموم شه.