Desireé


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


عشقِ او در کلمات،گم شده بود.
"あなたと一緒にいる限り、私は私の顔に笑顔を持っています"
https://t.me/TeleCommentsBot?start=sc-377060-zRrfG9c

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Репост из: بَرچاو"
فور کنین بیام به پروف چنلتون سلیقه‌ای نمره بدم .


-


Репост из: repet,
این‌پیامو‌فور‌کن‌عکستو‌ریپ‌بزن‌‌‌بگم‌وایب‌(گرگینه،خون‌اشام)کدوم‌رو‌میدید
کسایی‌‌که‌پرایوته‌دیلیشون‌یا‌دیلی‌ندارن(t.me/HidenChat_Bot?start=5894906845)
دیلی : https://t.me/istxinarepet


Репост из: ʾ ִֶָ 🍧🥢⊹
این پیامو فور‌ کنید چنلتون اگرم نمی‌خواید فور‌ کنید اینجا لینک بدید تا طبق شناختی که ازتون دارم مودبورد درست کنم.


U are purple of my life.


-فکر نمی‌کنم مشکل تو ترس از صحنه بود یا ترس از عروسی.فکر می‌کنم مشکل تو ترس از زندگی بود.
این حرف او را رنجاند.این کلمات تمام انرژی اورا گرفتند.
نورا با صدایی که به وضوح می‌لرزید مقابله به مثل کرد و گفت: و فکر می‌کنم مشکل تو،سرزنش کردن دیگران بخاطر زندگی گند خودته.
راوی طوری سرش را تکان داد که انگار سیلی خورده باشد. چیز عجیبی نبود هر دو واقعیت هارا بیان کرده بودند.


Empty words




سال گذشته خاطرات زیبا و مزخرفی به همراه داشت.با آدمای زیادی آشنا شدم و خیلیا و فراموش کردم.ولی در کل آدمای قشنگی و به دست آوردم. تایو،عسل،پرنیا،فائزه،فاطی،امیر،کیمیا متشکرم ازتون بخاطر تمام روزای سختی که کنارم بودین.خوشحالم که باهاتون وارد امسال شدم. ممنون که دنیارو واسم قابل تحمل کردید.
دوستون دارم.


عیدتون مبارک.


I need u more than 5 second ago.


این حسی است سرد و آتش زننده.خالی از درک و پر از معنی.می‌دانی مقصودم چیست؟
از همان حسی می‌گویم که فریادش میزنی ولی صدایی از گلویت خارج نمی‌شود. همان حسی که چشم هایت برای بیانش بلندترین آوا را دارد.
آنکه دستانت را با التماس ملودی روی تنه‌ی ساز میرقصانی و آوای قلبت نواخته می‌شود.همان حسی که موضوع اول قلبت برای نوشتن است.
آری همان حس مبهم را می‌گویم.




Power?! yeah power is u prince.




Here the meaning of power is different.






روز ها می‌گذشت.گریه؟شاید عادتی جدانشدنی از چشمانش بود.عاشق بود.دیوانه بود.می‌ترسید.از دوباره ترک شدن می‌ترسید.از لحظه نفس نکشیدن بعد اون هراس داشت.از آن لحظه‌ای که همه چیز تمام شود و او نداشته باشدش وحشت داشت.
دلیل گریه هایش؟گویی همین بود،گویی این نیز برایش درد داشت.افکارش آکنده از لحظه جدایی بود.بارها ترک شده بود ولی چرا این‌بار دردناک تر بود.ژولیتی بود در التماس قلب رومئو؟ اوژنی ای بود غرق شده از سفیدی در سیاهی ظلم ناپلئون.
تنها چیزی که می‌دانست این بود.او قلبش دیگر مال او نبود.


-People?!
+People are stupid.
-Oh wait.why u say that?
+first they met u behave like angels,then they understand u feel " u can't do anything without them" leave u.I hate them.
- ...

Показано 20 последних публикаций.

206

подписчиков
Статистика канала