فلسفهی دین (۲)- الوهیت مسیح
♦️احتمالاً بسیاری از شما فیلم سینمایی سرگذشتِ نارنیا: شیر، جادوگر و جالباسی با بازی تیلدا سویینتن در نقش ژادیس، جادوگر سپید را دیدهاید. این فیلم اقتباسی سینمایی از رُمان مشهور و خواندنی شیر، جادوگر و جالباسی به قلم نویسندهی ایرلندی معاصر، سی. اس لوئیس است. لوئیس برای سالیان متمادی از دوستان جی.آر.آر تالکین، نویسندهی رُمان ماندگار ارباب حلقهها، بود و مانند تالکین در بسط ادبیات خیالپردازانه (فانتزی) نقشی به سزا ایفا کرد. در آغاز خوب است خاطرنشان کنیم که هرگز نباید آثار تالکین و لوئیس را چونان داستانهای کودکانهی جن و پری تلقی کرد زیرا قصههای آن دو از عناصر تمثیلی و استعاری سرشار هستند؛ عناصری که فهمشان برای بسیاری از بزرگسالان نیز آسان نیست چه رسد به کودکان! البته با توجه به فضای خیالانگیز و افسانهای داستانهای آن دو نویسندهی بزرگ و نیز با توجه به کشش روایی نوشتههای ایشان، طبیعیست که قاطبهی مردمان از خُرد و کلان و پیر و بُرنا شیفتهی قصههایشان باشند و هریک از ظن خود یار آنان بشوند. در این یادداشت کوشش میکنیم تا یکی از مهمترین مضامین استعاری موجود در آثار لوئیس را رمزگشایی کرده و از نگاه فلسفهی دین معاصر مورد واکاوی قرار دهیم. ماجرای شیر، جادوگر و جالباسی از جایی شروع میشود که پدر و مادری تصمیم میگیرند تا چهار کودک خود را، جهت در امان ماندن از آتش جنگ هوایی میان رایش سوم آلمان و امپراتوری بریتانیا، به بیرون لندن بفرستند تا نزد پروفسوری سالخورده در روستایی دورافتاده، روزگار به خوشی بگذرانند. کودکان مشغول بازیگوشی و کنجکاوی در منزل قدیمی میشوند و درنهایت کوچکترین دختر که لوسی نام دارد بهواسطهی ورود به یک جالباسیِ پُر از کتهای خز سر از دنیای دیگری درمیآورد؛ دنیایی پوشیده از برف و یخ! به زبان دیگر، لوسی با قدم نهادن در جالباسی اسرارآمیز وارد دنیایی موازی به اسم نارنیا میشود! او پس از حشر و نشر با یکی از موجودات این دنیای موازی، درمییابد که جادوگر سپید، خود را ملکهی نارنیا خوانده، مخالفان خویش را به سنگ مبدل ساخته و زمستانی همیشگی را بر آن جهان مسلط کرده است (لوئیس، ۱۳۷۷، ص۵۴). دختر کوچولوی داستانِ ما پس از بازگشت از نارنیا، ماوقع را برای خواهر و برادرهای خود تعریف میکند و با موج حیرت و ناباوری آنان مواجه میشود؛ پس از کش و قوسهای فراوان، پروفسوری که مسئول نگهداری از کودکان است مداخله کرده و چنین میگوید: «منطق! چرا در این مدرسهها منطق یاد نمیدهند؟ ما فقط با سه امکان روبهرو هستیم: یا خواهرتان دروغ میگوید، یا دیوانه است یا راست میگوید. شما میدانید که او دروغ نمیگوید و آشکار است که او دیوانه نیست. پس درحال حاضر و در صورتیکه دلیل دیگری پیدا نشود، باید فرض کنیم که او راست میگوید» (همان، ص۶۲).
از سوی دیگر میدانیم که قول به الوهیت عیسی مسیح کانونیترین آموزهی مسیحیت است: «چراکه تمام کمال الوهیت، به صورت جسمانی در مسیح ساکن است» (رساله به کولوسیان، باب ۲، آیه ۹). لوئیس نیز که دل در گرو مسیحیت داشت، در کتابِ مسیحیتِ صِرف با تکیه بر قالب استدلال پروفسور در مورد لوسی، دلیل مهمی مطرح کرد که بحثهای فراوانی را در مسیحشناسی پدید آورد. وی برآن است که در قبال طرح ادعای الوهیت از جانب عیسی مسیح، سه راه بیشتر در پیش نداریم؛ یا باید او را شخصی شریر و شیطانصفت و دروغگو بینگاریم یا باید حکم بر دیوانگی او کنیم یا باید بپذیریم که او خدای مجسم است و شق اخیر از نگاه لوئیس صحیحترین شق است، خداوند به هیئت انسان درآمد و پای در این دنیای وانفسا گذاشت (Lewis, 2001, pp.52 & 53). بیایید استدلال لوئیس را از نزدیک بررسی کنیم. منطقدانان به چنین استدلالهایی، سهحدی (trilemma) میگویند. برای فهم آسانتر استدلال سهحدی به مثال لوسی بازمیگردیم:
۱. اگر لوسی در مورد سفر به نارنیا دروغ گفته باشد آنگاه دختری دروغگوست.
۲. اگر لوسی در مورد سفر به نارنیا دچار هذیانگویی شده باشد آنگاه دختری دیوانه است.
۳. اگر لوسی در مورد سفر به نارنیا راست بگوید آنگاه واقعاً چنین دنیایی وجود دارد.
۴. لوسی یا دروغ میگوید یا دچار هذیان است یا راست میگوید.
۵. پس لوسی یا دختری دروغگوست یا دختری دیوانه است یا نارنیا واقعاً وجود دارد (از ۱، ۲، ۳ و ۴).
۶. اما خواهر و برادراناش از لوسی دروغی نشنیدهاند پس او دروغگو نیست.
۷. اما خواهر و برادراناش آثاری از دیوانگی در وی ندیدهاند پس او دیوانه نیست.
۸. درنتیجه نارنیا واقعاً وجود دارد (از ۵، ۶ و ۷).
♦️احتمالاً بسیاری از شما فیلم سینمایی سرگذشتِ نارنیا: شیر، جادوگر و جالباسی با بازی تیلدا سویینتن در نقش ژادیس، جادوگر سپید را دیدهاید. این فیلم اقتباسی سینمایی از رُمان مشهور و خواندنی شیر، جادوگر و جالباسی به قلم نویسندهی ایرلندی معاصر، سی. اس لوئیس است. لوئیس برای سالیان متمادی از دوستان جی.آر.آر تالکین، نویسندهی رُمان ماندگار ارباب حلقهها، بود و مانند تالکین در بسط ادبیات خیالپردازانه (فانتزی) نقشی به سزا ایفا کرد. در آغاز خوب است خاطرنشان کنیم که هرگز نباید آثار تالکین و لوئیس را چونان داستانهای کودکانهی جن و پری تلقی کرد زیرا قصههای آن دو از عناصر تمثیلی و استعاری سرشار هستند؛ عناصری که فهمشان برای بسیاری از بزرگسالان نیز آسان نیست چه رسد به کودکان! البته با توجه به فضای خیالانگیز و افسانهای داستانهای آن دو نویسندهی بزرگ و نیز با توجه به کشش روایی نوشتههای ایشان، طبیعیست که قاطبهی مردمان از خُرد و کلان و پیر و بُرنا شیفتهی قصههایشان باشند و هریک از ظن خود یار آنان بشوند. در این یادداشت کوشش میکنیم تا یکی از مهمترین مضامین استعاری موجود در آثار لوئیس را رمزگشایی کرده و از نگاه فلسفهی دین معاصر مورد واکاوی قرار دهیم. ماجرای شیر، جادوگر و جالباسی از جایی شروع میشود که پدر و مادری تصمیم میگیرند تا چهار کودک خود را، جهت در امان ماندن از آتش جنگ هوایی میان رایش سوم آلمان و امپراتوری بریتانیا، به بیرون لندن بفرستند تا نزد پروفسوری سالخورده در روستایی دورافتاده، روزگار به خوشی بگذرانند. کودکان مشغول بازیگوشی و کنجکاوی در منزل قدیمی میشوند و درنهایت کوچکترین دختر که لوسی نام دارد بهواسطهی ورود به یک جالباسیِ پُر از کتهای خز سر از دنیای دیگری درمیآورد؛ دنیایی پوشیده از برف و یخ! به زبان دیگر، لوسی با قدم نهادن در جالباسی اسرارآمیز وارد دنیایی موازی به اسم نارنیا میشود! او پس از حشر و نشر با یکی از موجودات این دنیای موازی، درمییابد که جادوگر سپید، خود را ملکهی نارنیا خوانده، مخالفان خویش را به سنگ مبدل ساخته و زمستانی همیشگی را بر آن جهان مسلط کرده است (لوئیس، ۱۳۷۷، ص۵۴). دختر کوچولوی داستانِ ما پس از بازگشت از نارنیا، ماوقع را برای خواهر و برادرهای خود تعریف میکند و با موج حیرت و ناباوری آنان مواجه میشود؛ پس از کش و قوسهای فراوان، پروفسوری که مسئول نگهداری از کودکان است مداخله کرده و چنین میگوید: «منطق! چرا در این مدرسهها منطق یاد نمیدهند؟ ما فقط با سه امکان روبهرو هستیم: یا خواهرتان دروغ میگوید، یا دیوانه است یا راست میگوید. شما میدانید که او دروغ نمیگوید و آشکار است که او دیوانه نیست. پس درحال حاضر و در صورتیکه دلیل دیگری پیدا نشود، باید فرض کنیم که او راست میگوید» (همان، ص۶۲).
از سوی دیگر میدانیم که قول به الوهیت عیسی مسیح کانونیترین آموزهی مسیحیت است: «چراکه تمام کمال الوهیت، به صورت جسمانی در مسیح ساکن است» (رساله به کولوسیان، باب ۲، آیه ۹). لوئیس نیز که دل در گرو مسیحیت داشت، در کتابِ مسیحیتِ صِرف با تکیه بر قالب استدلال پروفسور در مورد لوسی، دلیل مهمی مطرح کرد که بحثهای فراوانی را در مسیحشناسی پدید آورد. وی برآن است که در قبال طرح ادعای الوهیت از جانب عیسی مسیح، سه راه بیشتر در پیش نداریم؛ یا باید او را شخصی شریر و شیطانصفت و دروغگو بینگاریم یا باید حکم بر دیوانگی او کنیم یا باید بپذیریم که او خدای مجسم است و شق اخیر از نگاه لوئیس صحیحترین شق است، خداوند به هیئت انسان درآمد و پای در این دنیای وانفسا گذاشت (Lewis, 2001, pp.52 & 53). بیایید استدلال لوئیس را از نزدیک بررسی کنیم. منطقدانان به چنین استدلالهایی، سهحدی (trilemma) میگویند. برای فهم آسانتر استدلال سهحدی به مثال لوسی بازمیگردیم:
۱. اگر لوسی در مورد سفر به نارنیا دروغ گفته باشد آنگاه دختری دروغگوست.
۲. اگر لوسی در مورد سفر به نارنیا دچار هذیانگویی شده باشد آنگاه دختری دیوانه است.
۳. اگر لوسی در مورد سفر به نارنیا راست بگوید آنگاه واقعاً چنین دنیایی وجود دارد.
۴. لوسی یا دروغ میگوید یا دچار هذیان است یا راست میگوید.
۵. پس لوسی یا دختری دروغگوست یا دختری دیوانه است یا نارنیا واقعاً وجود دارد (از ۱، ۲، ۳ و ۴).
۶. اما خواهر و برادراناش از لوسی دروغی نشنیدهاند پس او دروغگو نیست.
۷. اما خواهر و برادراناش آثاری از دیوانگی در وی ندیدهاند پس او دیوانه نیست.
۸. درنتیجه نارنیا واقعاً وجود دارد (از ۵، ۶ و ۷).