مابعدالطبیعه (۱)- ذهن و تن
♦️ یکی از کهنترین معضلات مابعدالطبیعی که ذهن کثیری از اندیشمندان را در درازنای تاریخ و در پهنهی جغرافیا به خود مشغول داشته همانا مسئلهی نسبت میان نفس و بدن است. این مسئله، نیای فلسفی پرسش معاصر فلسفهی ذهن درباب نسبت ذهن و تن است. یکی از گرایشهای موجود در فلسفهی ذهن فیزیکباوری (Physicalism) است. فیزیکباوران که عمدتاً قدم در دانش تجربی استوار کردهاند مدعی هستند که با تکیه بر دستاوردهای عظیم این دانشها قادر خواهیم بود تا پرده از چهرهی ذهن و ذهنیت برداریم. مراد ایشان آن است که کافیست فعل و انفعالات الکتروشیمیایی مغز را تحلیل کنیم و از متخصصان علوم اعصاب بخواهیم تا کارکرد مغز را برایمان شرح دهند و مشخص سازند که نواحی گوناگون مغز چه وظایفی برعهده دارند تا قادر شویم به تبیینی خردپسند درباب سرشت ذهنیت دست یابیم. بهدیگرسخن آنان معتقدند که با توسل به روشی فروکاستگرایانه (reductionist) خواهیم توانست سر از کار ذهن دربیاوریم. روزگاری سرشت آب بر ما پوشیده بود اما امروز میدانیم آب چیزی نیست مگر ترکیبی از اتمهای دو عنصر هیدروژن و اکسیژن؛ روزگاری آدمیان از وقوع رعد و برق به وحشت میافتادند و انگشت حیرت به دندان میگزیدند و چهبسا آن را ناشی از خشم خدایان قلمداد میکردند اما امروزه روز میدانیم که این پدیدهی طبیعی چیزی نیست مگر تخلیهی بار الکتریکی ابرها. فیزیکباوران با تکیه بر این رویکرد «هیچ نیست مگر!» تلاش دارند تا بگویند تمام افکار و خیالات و حالات ذهنی ما چیزی نیستند مگر اتفاقات خاص فیزیکی و شیمیایی که در مغز رخ میدهد. تامس نیگل، فیلسوف معاصر آمریکایی، در مقاله مهمی زیر عنوان «خفاش بودن چگونه است؟» به سال ۱۹۷۴ ترسایی، کوشید تا بر این انگارهی فروکاستگرایانه، خط بطلان بکشد.
فرض کنید شما بدانید که خفاش به مدد پردههایی که میان دستان و بدناش دارد پرواز میکند، نیز بدانید خفاش فضای پیرامون خویش را نه به کمک نور و نه از رهگذر قوهی بینایی بلکه به یاری امواج صوتیای که به فضا میفرستد و بازتابش آنها مشاهده میکند، نیز بفهمید که در طول روز بهطور وارونه در غار آویزان میماند و از حشرات تغذیه میکند و خلاصه هرآنچه یک خفاش انجام میدهد را کشف کرده باشید. دراینصورت آیا میشود بگویید خفاش بودن چگونه است؟ بهعبارت دقیقتر میشود بگویید خفاش بودن از منظر خود یک خفاش چگونه است؟
خیر نمیتوان گفت!
بگذارید یک قدم پیشتر رویم و ترتیبی دهیم که خودمان مانند خفاش به پرواز درآییم، با اصوات محیط را بشناسیم، حشرات را شکار کنیم و وارونه در غار آویزان شویم، آیا خواهیم دانست خفاش بودن چگونه است؟ باز هم پاسخ منفیست زیرا باز هم ما خفاش نیستیم!
بهعبارت دیگر ما فاقد تجربهی خفاشبودگی هستیم، ما فقط اطلاعاتی درباره عملکرد خفاش داریم یا نهایتاً حالات جسمی او را به شیوهای آفاقی (Objective) تقلید کردهایم اما هیچ دسترسیای به احوال انفسی (Subjective) خفاش نداریم؛ بدین ترتیب نمیدانیم خفاش بودن از درون چگونه است! در اینصورت بهنظر میرسد فروکاست حالات ذهنی به وضعیتهای فیزیکی و مادی نادرست باشد و اگر اینطور باشد آنگاه فیزیکباوری و نیای فلسفیاش یعنی مادهباوری مردود خواهند بود. حال بگذارید این استدلال را در قالب مقدمات ذیل از نظر بگذرانیم:
۱. ما همه چیز را درباب دستگاه شنوایی و ساختار زیستشناختی خفاش میدانیم (بنابر دانشهای فیزیک و زیستشناسی).
۲. گیریم تمام واقعیتهای مربوط به خفاش محدود به همین حالات زیست-فیزیکی باشد (فرض فیزیکباوری).
۳. بنابر قانون اینهمانی لایبنیتس، اگر X و Y یک چیز باشند آنگاه صفت q که در X دیده میشود، در Y هم خواهد بود (به بیان منطقی
∀ F(Fx ↔️ Fy) → x=y
؛ به زبان ساده دو چیز که از هر حیث مانند هم هستند، نه دو چیز بلکه یک چیز اند).
۴. بنابراین باید خفاشبودگی نیز به تور دانش فیزیک بیفتد و اینکه خفاش بودن از دید یک خفاش چگونه است هم دقیقاً در قالب فیزیکی توصیف شود (از ۲و۳).
۵. ولی بهنظر نمیرسد ما بدانیم خفاش بودن از دید خود خفاش چگونه است لذا دانش تجربی درکی از وضعیت ادراکی خفاش ندارد!
۶. پس ۴ مردود است. اما از آنجا که ۴ نتیجهی ۲و۳ بود پس حداقل یکی از آنها باطل است ولی ۳ یک اصل عقلیست لذا ۲ مردود خواهد بود.
۷. فیزیکباوری نادرست است (از ۶).
البته ماهیت مناقشات فلسفی چنان نیست که با یک استدلال فیصله پیدا کند خصوصاً که موقف فیزیکباور نیز متکی بر پیروزیهای بزرگ دانشهای تجربی جدید است و خالی از حکمت نیست. در آینده بیشتر این موضوعات را خواهیم کاوید.
برگرفته از آثار ذیل:
⚫️ Dupré, Ben. (2007). 50 philosophy ideas you really need to know. Chapter 8.
♦️ یکی از کهنترین معضلات مابعدالطبیعی که ذهن کثیری از اندیشمندان را در درازنای تاریخ و در پهنهی جغرافیا به خود مشغول داشته همانا مسئلهی نسبت میان نفس و بدن است. این مسئله، نیای فلسفی پرسش معاصر فلسفهی ذهن درباب نسبت ذهن و تن است. یکی از گرایشهای موجود در فلسفهی ذهن فیزیکباوری (Physicalism) است. فیزیکباوران که عمدتاً قدم در دانش تجربی استوار کردهاند مدعی هستند که با تکیه بر دستاوردهای عظیم این دانشها قادر خواهیم بود تا پرده از چهرهی ذهن و ذهنیت برداریم. مراد ایشان آن است که کافیست فعل و انفعالات الکتروشیمیایی مغز را تحلیل کنیم و از متخصصان علوم اعصاب بخواهیم تا کارکرد مغز را برایمان شرح دهند و مشخص سازند که نواحی گوناگون مغز چه وظایفی برعهده دارند تا قادر شویم به تبیینی خردپسند درباب سرشت ذهنیت دست یابیم. بهدیگرسخن آنان معتقدند که با توسل به روشی فروکاستگرایانه (reductionist) خواهیم توانست سر از کار ذهن دربیاوریم. روزگاری سرشت آب بر ما پوشیده بود اما امروز میدانیم آب چیزی نیست مگر ترکیبی از اتمهای دو عنصر هیدروژن و اکسیژن؛ روزگاری آدمیان از وقوع رعد و برق به وحشت میافتادند و انگشت حیرت به دندان میگزیدند و چهبسا آن را ناشی از خشم خدایان قلمداد میکردند اما امروزه روز میدانیم که این پدیدهی طبیعی چیزی نیست مگر تخلیهی بار الکتریکی ابرها. فیزیکباوران با تکیه بر این رویکرد «هیچ نیست مگر!» تلاش دارند تا بگویند تمام افکار و خیالات و حالات ذهنی ما چیزی نیستند مگر اتفاقات خاص فیزیکی و شیمیایی که در مغز رخ میدهد. تامس نیگل، فیلسوف معاصر آمریکایی، در مقاله مهمی زیر عنوان «خفاش بودن چگونه است؟» به سال ۱۹۷۴ ترسایی، کوشید تا بر این انگارهی فروکاستگرایانه، خط بطلان بکشد.
فرض کنید شما بدانید که خفاش به مدد پردههایی که میان دستان و بدناش دارد پرواز میکند، نیز بدانید خفاش فضای پیرامون خویش را نه به کمک نور و نه از رهگذر قوهی بینایی بلکه به یاری امواج صوتیای که به فضا میفرستد و بازتابش آنها مشاهده میکند، نیز بفهمید که در طول روز بهطور وارونه در غار آویزان میماند و از حشرات تغذیه میکند و خلاصه هرآنچه یک خفاش انجام میدهد را کشف کرده باشید. دراینصورت آیا میشود بگویید خفاش بودن چگونه است؟ بهعبارت دقیقتر میشود بگویید خفاش بودن از منظر خود یک خفاش چگونه است؟
خیر نمیتوان گفت!
بگذارید یک قدم پیشتر رویم و ترتیبی دهیم که خودمان مانند خفاش به پرواز درآییم، با اصوات محیط را بشناسیم، حشرات را شکار کنیم و وارونه در غار آویزان شویم، آیا خواهیم دانست خفاش بودن چگونه است؟ باز هم پاسخ منفیست زیرا باز هم ما خفاش نیستیم!
بهعبارت دیگر ما فاقد تجربهی خفاشبودگی هستیم، ما فقط اطلاعاتی درباره عملکرد خفاش داریم یا نهایتاً حالات جسمی او را به شیوهای آفاقی (Objective) تقلید کردهایم اما هیچ دسترسیای به احوال انفسی (Subjective) خفاش نداریم؛ بدین ترتیب نمیدانیم خفاش بودن از درون چگونه است! در اینصورت بهنظر میرسد فروکاست حالات ذهنی به وضعیتهای فیزیکی و مادی نادرست باشد و اگر اینطور باشد آنگاه فیزیکباوری و نیای فلسفیاش یعنی مادهباوری مردود خواهند بود. حال بگذارید این استدلال را در قالب مقدمات ذیل از نظر بگذرانیم:
۱. ما همه چیز را درباب دستگاه شنوایی و ساختار زیستشناختی خفاش میدانیم (بنابر دانشهای فیزیک و زیستشناسی).
۲. گیریم تمام واقعیتهای مربوط به خفاش محدود به همین حالات زیست-فیزیکی باشد (فرض فیزیکباوری).
۳. بنابر قانون اینهمانی لایبنیتس، اگر X و Y یک چیز باشند آنگاه صفت q که در X دیده میشود، در Y هم خواهد بود (به بیان منطقی
∀ F(Fx ↔️ Fy) → x=y
؛ به زبان ساده دو چیز که از هر حیث مانند هم هستند، نه دو چیز بلکه یک چیز اند).
۴. بنابراین باید خفاشبودگی نیز به تور دانش فیزیک بیفتد و اینکه خفاش بودن از دید یک خفاش چگونه است هم دقیقاً در قالب فیزیکی توصیف شود (از ۲و۳).
۵. ولی بهنظر نمیرسد ما بدانیم خفاش بودن از دید خود خفاش چگونه است لذا دانش تجربی درکی از وضعیت ادراکی خفاش ندارد!
۶. پس ۴ مردود است. اما از آنجا که ۴ نتیجهی ۲و۳ بود پس حداقل یکی از آنها باطل است ولی ۳ یک اصل عقلیست لذا ۲ مردود خواهد بود.
۷. فیزیکباوری نادرست است (از ۶).
البته ماهیت مناقشات فلسفی چنان نیست که با یک استدلال فیصله پیدا کند خصوصاً که موقف فیزیکباور نیز متکی بر پیروزیهای بزرگ دانشهای تجربی جدید است و خالی از حکمت نیست. در آینده بیشتر این موضوعات را خواهیم کاوید.
برگرفته از آثار ذیل:
⚫️ Dupré, Ben. (2007). 50 philosophy ideas you really need to know. Chapter 8.