پارت ۹
****
- بچه ها من برم دستم و بشورم .. مهدیس : برو
از جام بلند شدم و از کنار میز پسرا رد شدم و رفتم سمت W.C
بعد از اینکه دستم و شستم خواستم از اتاقک سرویس بهداشتی بیام بیرون که باز دوباره سرم به یه چیز سفت خورد .
خدایاااا امروز همه چیزو جلوی راه من قرار دادی ؟؟؟ واقعا چراااا
سرمو اوردم بالا که با یه جفت تیله طوسی خوشگل بر خوردم ... ای... این .. اینکه همون پسر پرو اس .... پسره تا منو دید گفت : مثل اینکه تو کلا چشم و جزو اعضای بدن حساب نمی کنی .
- عه عه خدا یا من چرا امروز انقدر بدشانسی میارم ( البته به جزء صبح که جواب کنکورم اومد )هر دفعه به یه چیز برخورد می کنم اون یه چیزه هم همش تویی ااه .
- خانوم کوچولو خیلیا آرزوشونه که به جای تو به من برخورد کنن . حالا لطفا برو کنار تا من برم تو . (پوزخندی زدم اخه کی اینو با این اخلاقش می خواد من اینو یه بار دیدم دلم میخواد روش بالا بیارم اه )همینجوری وایساده بودم و نگاش میکردم ، یعنی کنار نرفتم که بره تو . ... اونم همینجوری با خونسردی منو نگاه می کرد . تصمیم گرفتم که برم کنار اخه حرصش نمی گرفت و وایسادن من اونجا بی فایده بود . اومدم سمت راست که اون بره تو که اونم اومد سمت راست ...
با تعجب بهش نگاه کردم و رفتم سمت چپ که رد بشه ولی بازم اومد سمت چپ و اونم با تعجب و یه کمی عصبانیت نگاهم می کرد . اومدم سمت راست اونم اومد . رفتم سمت چپ اونم اومد .
یه دفعه گفت : وایسا سرجات تکون نخور ،
منم یه خورده اخم کردم و همینجوری که بهش نگاه می کردم سر جام وایسادم . اونم از کنارم رد شد و رفت تو ... با اینکه گفت سر جام وایسم و تکون نخورم ولی رفتم سر میز پیش بچه ها نشستم ....
بیتا : چیشد ؟؟
-تو دستشویی چی میشه ؟؟ همون شد.
- بیتا : نه عقل کل منظورم اینه که پسره چی گفت ؟؟؟
- یه کم اخم کردمو گفتم : هیچی چی می خواست بگه ؟؟؟.....
بیتا : یعنی می خوای بگی شماره اش و نگرفتی ؟؟؟؟
بردیا : وقتی داداشش اینجاست مگه جرئت داره شماره بگیره؟؟؟ ...
مهدیس : اولا اگه شماره می گرفت تو که نمی فهمیدی دوما ( با اخم ) آوا اهل شماره گرفتن نیست داداش .....
#roman9
****
- بچه ها من برم دستم و بشورم .. مهدیس : برو
از جام بلند شدم و از کنار میز پسرا رد شدم و رفتم سمت W.C
بعد از اینکه دستم و شستم خواستم از اتاقک سرویس بهداشتی بیام بیرون که باز دوباره سرم به یه چیز سفت خورد .
خدایاااا امروز همه چیزو جلوی راه من قرار دادی ؟؟؟ واقعا چراااا
سرمو اوردم بالا که با یه جفت تیله طوسی خوشگل بر خوردم ... ای... این .. اینکه همون پسر پرو اس .... پسره تا منو دید گفت : مثل اینکه تو کلا چشم و جزو اعضای بدن حساب نمی کنی .
- عه عه خدا یا من چرا امروز انقدر بدشانسی میارم ( البته به جزء صبح که جواب کنکورم اومد )هر دفعه به یه چیز برخورد می کنم اون یه چیزه هم همش تویی ااه .
- خانوم کوچولو خیلیا آرزوشونه که به جای تو به من برخورد کنن . حالا لطفا برو کنار تا من برم تو . (پوزخندی زدم اخه کی اینو با این اخلاقش می خواد من اینو یه بار دیدم دلم میخواد روش بالا بیارم اه )همینجوری وایساده بودم و نگاش میکردم ، یعنی کنار نرفتم که بره تو . ... اونم همینجوری با خونسردی منو نگاه می کرد . تصمیم گرفتم که برم کنار اخه حرصش نمی گرفت و وایسادن من اونجا بی فایده بود . اومدم سمت راست که اون بره تو که اونم اومد سمت راست ...
با تعجب بهش نگاه کردم و رفتم سمت چپ که رد بشه ولی بازم اومد سمت چپ و اونم با تعجب و یه کمی عصبانیت نگاهم می کرد . اومدم سمت راست اونم اومد . رفتم سمت چپ اونم اومد .
یه دفعه گفت : وایسا سرجات تکون نخور ،
منم یه خورده اخم کردم و همینجوری که بهش نگاه می کردم سر جام وایسادم . اونم از کنارم رد شد و رفت تو ... با اینکه گفت سر جام وایسم و تکون نخورم ولی رفتم سر میز پیش بچه ها نشستم ....
بیتا : چیشد ؟؟
-تو دستشویی چی میشه ؟؟ همون شد.
- بیتا : نه عقل کل منظورم اینه که پسره چی گفت ؟؟؟
- یه کم اخم کردمو گفتم : هیچی چی می خواست بگه ؟؟؟.....
بیتا : یعنی می خوای بگی شماره اش و نگرفتی ؟؟؟؟
بردیا : وقتی داداشش اینجاست مگه جرئت داره شماره بگیره؟؟؟ ...
مهدیس : اولا اگه شماره می گرفت تو که نمی فهمیدی دوما ( با اخم ) آوا اهل شماره گرفتن نیست داداش .....
#roman9