یک دفعه با به یادآوردن چیزی خم شد و از داخل کشوی کنار تخت گردنبند نقرهای قلبیشکلی رو بیرون آورد. گردنبند کوچیکی که یک طرف اون " پرپل مون " و طرف دیگه " دارک چاکلت " با حروف لاتین و خیلی ریز حکاکی شده بود.
از زنجیر بلند گردنبند گرفت و اون رو جلوی چشمهای بسته کوک تکون داد.
" میبینی کوک؟ برای تو گرفتمش... روش هم اسمامون رو دادم نوشن."
طرفی که " پرپل مون " نوشته شده بود رو سمت لبهاش برد و نرم بوسیدش.
" تازه یه چیز جالب دیگه هم داره، ببین."
گفت و با کشیدن دو طرف گردنبند، گردنبند تیک صدا داد و درش باز شد.
" دیدی؟ باز میشه... بعد میتونی داخلش عکس دوتامون رو بذاری... قشنگ نیست؟"
چه مکالمه دلگیر و بیهودهای وقتی خودش با ذوق حرف میزد و کوک در کمال بیخبری تو خواب عمیقی فرو رفته بود. مائوسانه سرش رو پایین انداخت، و زنجیر گردنبند رو به بازی گرفت... .
#Love_me_again
#Review_memories
از زنجیر بلند گردنبند گرفت و اون رو جلوی چشمهای بسته کوک تکون داد.
" میبینی کوک؟ برای تو گرفتمش... روش هم اسمامون رو دادم نوشن."
طرفی که " پرپل مون " نوشته شده بود رو سمت لبهاش برد و نرم بوسیدش.
" تازه یه چیز جالب دیگه هم داره، ببین."
گفت و با کشیدن دو طرف گردنبند، گردنبند تیک صدا داد و درش باز شد.
" دیدی؟ باز میشه... بعد میتونی داخلش عکس دوتامون رو بذاری... قشنگ نیست؟"
چه مکالمه دلگیر و بیهودهای وقتی خودش با ذوق حرف میزد و کوک در کمال بیخبری تو خواب عمیقی فرو رفته بود. مائوسانه سرش رو پایین انداخت، و زنجیر گردنبند رو به بازی گرفت... .
#Love_me_again
#Review_memories