امروز مدرسه یکم متفاوت گذشت.
دو زنگ اول هر دبیرا نیومده بودن و من زنگ دوم تصمیم گرفتم برم ازمایشگاه تا لااقل با نظارت روی کار تیم امسال مدرسه مفیدتر واقع بشم.
تا جایی که شریعتاحمدی به بچهها معرفیم میکرد و ازم راحع به مسابقات پارسال میپرسیدن همهچیز عادی بود.
اما شریعتاحمدی اصرار داشت بچهها ضربدری هم تیم بشن.
اونام مجبور شدن جابجا بشن و به محض درهم شکسته شدن ترکیبشون غرغر کردناشون شروع شد و حتی از کنترل خارج شدن ولی طبق معمول من مقاومت کردم و موفق شدم😂
دو زنگ اول هر دبیرا نیومده بودن و من زنگ دوم تصمیم گرفتم برم ازمایشگاه تا لااقل با نظارت روی کار تیم امسال مدرسه مفیدتر واقع بشم.
تا جایی که شریعتاحمدی به بچهها معرفیم میکرد و ازم راحع به مسابقات پارسال میپرسیدن همهچیز عادی بود.
اما شریعتاحمدی اصرار داشت بچهها ضربدری هم تیم بشن.
اونام مجبور شدن جابجا بشن و به محض درهم شکسته شدن ترکیبشون غرغر کردناشون شروع شد و حتی از کنترل خارج شدن ولی طبق معمول من مقاومت کردم و موفق شدم😂