در باب بخش دوم گزارۀ مذکور، یعنی این بخش که این نظام فلسفی همهٔ تأثیر خود در قوهٔ تخیل را از نظام فکری عامیانه کسب میکند، میتوان گفت که پیامد طبیعی و اجتنابناپذیر نتیجهگیری اخیر این است که نـظام فلسفی مذکور هیچ رهنمود مهمی برای قوۀ عقل یا قوهٔ تخیل ندارد. دلیل این موضوع آن است که چون بنا به تجربه درمییابیم که این نظام فلسفی برای آن است که بر بسیاری از اذهان — و به طور خاص، بر اذهان کسانی که در این موضوع بسیار کم فکر می،کنند — چیره شود، باید همۀ قدرت خویش را از نظام عامیانه اخذ کند، چون در نهاد خویش هیچ قدرتی ندارد. میتوانیم روشی را که طی آن این دو نظام که تناقض آشکار دارند با یکدیگر پیوند مییابند به صورت زیر تبیین کنیم.
قوهٔ تخیل به طور طبیعی در این مسیر تفکر پیش میرود. ادراکات آدمی تنها متعلقهای اویند. هرچند ادراکات مشابه هنگام نمایان شدن منقطع و گسستهاند با این حال همانند هستند: این انقطاع مطبوع در تناقض با اینهمانی قرار دارد. در نتیجه انقطاع به چیزی بیش از نمود تسری داده نمیشود، و ادراک یا متعلق مورد نظر واقعاً به وجود خویش ادامه میدهد، حتی زمانی که از ما غایب است. بنابراین، ادراکات محسوس ما واجد وجودى متصل و غیرمنقطع هستند. اما همانطور که اندکی تأمل نشان میدهد که ادراکات ما وجودی وابسته دارند، این نتیجهگیری سست میشود که ادراکاتمان وجودی مستمر دارند، طبیعتاً میتوان انتظار داشت که بـاید رویهمرفته این عقیده را رد کنیم که در طبیعت وجود متصلی هست که حـتی زمـانی که برای حـواس پـدیدار نمیشود همچنان برقرار است. اما مسئله جور دیگری است. انـدیشهٔ فلاسفه دور از آن است که عقیده به وجود متصل را بر مبنای رد عقیده به استقلال و اتصال ادراکات محسوس رد کنند. هر چند همه فرقههای فلسفی در باب رأی دوم اتفاقنظر دارند، رأی اول —که به نحوی نتیجهٔ قهری آن است — برای برخی از شکاکان عجیب بوده است، شکاکانی که بیش از همه آن عقیده را به زبان ابراز داشتهاند و هرگز نتوانستهاند از صمیم قلب بدان باور داشته باشند.
میان عقایدی که در پی تأمل دقیق و عمیق حاصل میآیند و عقایدی که صرفاً محصول نوعی غریزه یا تحریکاند، از حیث میزان مطابقت و مناسبت با ذهن تفاوت بزرگی وجود دارد. اگر این دو عقیده متناقض باشند، پیشبینی این امر که کدامیک برتری دارد دشوار نخواهد بود. مادام که توجه ما به مسئله معطوف است، اصل فلسفی و سنجیده غالب خواهد بود، اما لحظهای که فکر خویش را آسوده بگذاریم، طبیعت خود را آشکار خواهد ساخت و ما را به سمت عقیدهٔ پیشین خود خواهد برد. گاهی طبیعت چنان تأثیری دارد که میتواند پیشرفت تفکر ما را، حتی در میان عمیقترین تأملات خویش متوقف کند، و می،تواند ما را از همراهی با نتایج عقیدهای فلسفی بازدارد. پس، هرچند ما بـهوضوح وابستگی و انقطاع ادراکات خویش را ادراک میکنیم، در مسیر تفکر خویش اندکی توقف میکنیم و هرگز بر آن مبنا، مفهوم وجود مستقل و متصل را رد نمیکنیم این عقیده چنان ریشههای عمیقی در قوهٔ تخیل دارد که نابودی کامل آن ناممکن است و هیچ اعتقاد فلسفی محکمی به عدم استقلال ادراکات برای زدودن آن عقیده بسنده نیست. هرچند در این مورد اصول طبیعی و آشکار ما بر تأملات سنجیده غالب است، قطعاً باید ستیزه و تقابلی در این باب وجود داشته باشد، دستکم مادام که این ردیهها نیرو و وضوحی دارند.
#دیوید__هیوم
#رسالهای_درباره_طبیعت_آدمی
#کتاب_اول_در_باب_فهم_بشر
#ترجمه_جلال_پیکانی
قوهٔ تخیل به طور طبیعی در این مسیر تفکر پیش میرود. ادراکات آدمی تنها متعلقهای اویند. هرچند ادراکات مشابه هنگام نمایان شدن منقطع و گسستهاند با این حال همانند هستند: این انقطاع مطبوع در تناقض با اینهمانی قرار دارد. در نتیجه انقطاع به چیزی بیش از نمود تسری داده نمیشود، و ادراک یا متعلق مورد نظر واقعاً به وجود خویش ادامه میدهد، حتی زمانی که از ما غایب است. بنابراین، ادراکات محسوس ما واجد وجودى متصل و غیرمنقطع هستند. اما همانطور که اندکی تأمل نشان میدهد که ادراکات ما وجودی وابسته دارند، این نتیجهگیری سست میشود که ادراکاتمان وجودی مستمر دارند، طبیعتاً میتوان انتظار داشت که بـاید رویهمرفته این عقیده را رد کنیم که در طبیعت وجود متصلی هست که حـتی زمـانی که برای حـواس پـدیدار نمیشود همچنان برقرار است. اما مسئله جور دیگری است. انـدیشهٔ فلاسفه دور از آن است که عقیده به وجود متصل را بر مبنای رد عقیده به استقلال و اتصال ادراکات محسوس رد کنند. هر چند همه فرقههای فلسفی در باب رأی دوم اتفاقنظر دارند، رأی اول —که به نحوی نتیجهٔ قهری آن است — برای برخی از شکاکان عجیب بوده است، شکاکانی که بیش از همه آن عقیده را به زبان ابراز داشتهاند و هرگز نتوانستهاند از صمیم قلب بدان باور داشته باشند.
میان عقایدی که در پی تأمل دقیق و عمیق حاصل میآیند و عقایدی که صرفاً محصول نوعی غریزه یا تحریکاند، از حیث میزان مطابقت و مناسبت با ذهن تفاوت بزرگی وجود دارد. اگر این دو عقیده متناقض باشند، پیشبینی این امر که کدامیک برتری دارد دشوار نخواهد بود. مادام که توجه ما به مسئله معطوف است، اصل فلسفی و سنجیده غالب خواهد بود، اما لحظهای که فکر خویش را آسوده بگذاریم، طبیعت خود را آشکار خواهد ساخت و ما را به سمت عقیدهٔ پیشین خود خواهد برد. گاهی طبیعت چنان تأثیری دارد که میتواند پیشرفت تفکر ما را، حتی در میان عمیقترین تأملات خویش متوقف کند، و می،تواند ما را از همراهی با نتایج عقیدهای فلسفی بازدارد. پس، هرچند ما بـهوضوح وابستگی و انقطاع ادراکات خویش را ادراک میکنیم، در مسیر تفکر خویش اندکی توقف میکنیم و هرگز بر آن مبنا، مفهوم وجود مستقل و متصل را رد نمیکنیم این عقیده چنان ریشههای عمیقی در قوهٔ تخیل دارد که نابودی کامل آن ناممکن است و هیچ اعتقاد فلسفی محکمی به عدم استقلال ادراکات برای زدودن آن عقیده بسنده نیست. هرچند در این مورد اصول طبیعی و آشکار ما بر تأملات سنجیده غالب است، قطعاً باید ستیزه و تقابلی در این باب وجود داشته باشد، دستکم مادام که این ردیهها نیرو و وضوحی دارند.
#دیوید__هیوم
#رسالهای_درباره_طبیعت_آدمی
#کتاب_اول_در_باب_فهم_بشر
#ترجمه_جلال_پیکانی