چنان به گرد انگشت خیره شده بود انگار
میخاست جای زخم های صورتش را با نگاه بیرون بکشد:((توراهم میشناسم،تو بهترین شخصیت داستانش هستی،گرد انگشت،کسی که اتش را به رقص در میاورد!
کی تورو از کتاب بیرون کشونده؟به جایی که میونه همه داستان ها دلگیرترین داستانه؟
اوه لازم نیست چیزی بگی! میخای برگردی درسته؟
ولی در رو پیدا نمیکنی همون دری که لابلای حروف پنهان شده.
ولی مهم نیست خودم با کلمه های مناسب و لجا برات یه در میسازم،در ازای پاداشی دوستانه
..البته اگر همون کسی باشی که فکر میکنم!
کورنلیا فونکه .سیاه خون
@Callle_Henituse