جمع های مفرد~


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


#جمع‌های‌مفرد قرار بود یه اسمِ کتاب باشه..
اما اینجاست؛ چون شاید سرنوشت‌ش اینه که یه کتابِ نانوشته باشه؛)◇
-از اونجایی که همه مقلدیم: https://t.me/BChatBot?start=sc-90216-vp1ellh

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


کسی اینجا نمی پرسه اصلا حالمو..
#🎵


🌈🎄.




@-------@


-می دونی جای عجیبش کجاست؟
وقتایی که دورم شلوغه دلم بیشتر برات تنگ می شه!♡
انگار آدما می خوان بهم بگن اگه همه مردم دنیا هم کنارم باشن، تو اینجا نیستی!




امیدوارم هفته خوبی برای هممون باشه!✨
صبح بخیر!🔥💤


اهمیتی نمی‌دادم! ساعت.. حتی دقیق یادم نیست اون شب ساعت چند بود! دو؟!.. سه؟!.. شایدم چهار.. هنوز پنج نشده بود و این یعنی ما وقت داشتیم. می دونستم هرشب ساعت پنج همه چیز تموم می‌شه. توی خیابونای خلوت می دویدیم. سیگاری که از دستم افتاده بود رو له کردم و سریعتر دویدم. بلندتر خندیدم. اشک توی چشمام پر شد. برگشتم و نگات کردم که آروم قدم می‌زدی. آروم آروم از سیگارت کام می گرفتی؛ طوری که انگار داشتی تقاص بوسه های ناکامت رو ازش می گرفتی. لبخندم روی لبم ماسید. به انگشتم نگاه کردم و شکلکی که به جای اسم تو روش هک شده بود. یادم افتاد که هیچوقت قرار نبود چیزی رو روی تنم تتو کنم. هیچوقت قرار نبود سیگاری بشم. نه تا وقتی که بخوایم شبارو باهم قدم بزنیم. به بقیه فکر کردم. طوری که بهم نگاه می کردن. می دونستم دربارم چی فکر می کردن اما اهمیت نمی دادم. فقط دلم می خواست تورو ببینم. فقط تو! طوری که به هر جا نگاه می کردم، نشونه های تو رو می دیدم. همه جا.. هر لحظه.. همیشه.. یه بار دیگه به چشمای سردت نگاه کردم. می تونستم از چشمات بخونم که دوباره به خاطر اون سیگارای کوفتی و گشنگیت سر درد گرفتی. نه! تو با نگاهت با من حرف نمی زدی ولی من می خوندمشون. همیشه.. نمی‌دونستی زبون چشماتو بلدم. هیچوقت نمی فهمیدی.. هیچوقت نفهمیدی منو! همه دنیا هم جمع می شدن و می گفتن من بهترینم، می گفتن من خاص ترینم، می گفتن من زیباترینم یا هر برچسب مضخرف دیگه ای.. تو.. تو قبول نداشتی! من همیشه می فهمیدم که منو نداشتی. منو.. قبول.. نداشتی! من اونی نبودم که باید. هر لحظه که برگشتم و نگات کردم، فکر می کردم که پشتمی! فکر می کردم سیاهی چشمات قراره منو ببلعه ولی.. نه! تو همیشه به اون دختری نگاه می کردی که پشت من بود. قرار بود اونو توی خودت غرق کنی اما.. یادت رفت! یادت رفت این منم که بهتر از هر کس دیگه ای چشاتو می فهمم. این منم که بیشتر از هر کس دیگه ای قلبش برات می تپه!
یادت رفت!
به همین راحتی و الان.. خیلی وقت گذشته که حبس شدم. توی یه جای سیاه و تاریک.. انگار قبلا هم اینجا بودم. یادم نمیاد چجوری اومدم اینجا.. یادم نمیاد چجوری توی این تاریکیا گم شدم. ولی.. این سیاهیا.. بوی تورو می دن.
بوی تو..
بوی بارونِ اونشب..
بوی سیگارت..
بوی خاطراتم..
بوی قول و قرارام..



یه روزی سیگارو ترک می کنم.

#یادداشت‌های‌ناخوانده
🌙


~Wherever I may go, your voice echoes so loud!
#🎵


مجنونِ من، باری دگر،
بی من نرو، گم می شوم!

از درد آشوبم ولی
با یادت آرام می شوم!

جانان من، رفتی کجا؟
من چشم دوختم ولی..

این چشم ها خشک می شوند!
از درد بی جان می شوم..

در ذهن، طرح رویِ تو..
در دل هوای کوی تو..

در دیده ام ردی از اشک..
هر دم که بی تاب می شوم!

بغضی شبیه خاطره،
چشمی شبیه کهکشان،

نبضی شبیه معجزه،
هر آن که بیدار می شوم!

غوغای ابر در دیده ات..
دستانِ سرد و لمسِ تو!

آن گام های استوار..
آرام، آب می شوم!..

در دست من، دستانِ تو..
بر صورتت نقشی نژند..

از چشمِ تو افتاده ام!
دارم فراموش می شوم!
#شعر‌های‌دوست‌نداشتنی


She said: "you were a HERO!...."
#🎵


-اگه بخوام برای آخرین بار یه آرزوی خوب برات بکنم، آرزو می کنم که یه نفر مثل من پیدا کنی!
البته نه کسی که "شبیه" من باشه! کسی که همونقدر که من دوست داشتم و نگرانت بودم، دوسِت داشته باشه..♡


🌱✨○
-when a house, ain't a home-🎶


💖✨.


صدای پای سکوت که بعد از بامداد لابه‌لای صفحه شب می پیچد، تداعی کننده نغمه قدم های سبز توست! شهر کمابیش غرق در خواب شبانگاهی‌ست و گوش های کسی جز من، پذیرای بانگ حضورت در میان برگ های پاییز نمی‌باشد! البته هر دو خوب می دانیم که کفش هایت غبار تن کوچه را پاک نمی کنند. تو فقط در میان وهم های شبانه ام پرسه می زنی. در رگ هایم می دوی و من بی‌نیاز از مورفین و آرام‌بخش! به آغوش بازِ من نمی رسی! و من نمی دانم سودای چه معشوقی در سر توست! رایحه تنت را نمی توان خیال کرد! فقط عطر خاک باران خورده و گرد به پا خواسته از هیاهوی باران را استشمام می کنم. دلم می خواهد یکبار، فقط یک بار دیگر فاصله بین دست هایم، پر شود از "تو". آنقدر ببویمت تا دیگر اکسیژنی در ریه هایم نماند و من پُر شوم از عطر خیال انگیزت که در جای جایِ بدنم، از یاس و نرگس یادگاری بگذارد! و من گلستان شوم!
و نسیمی که نمی تواند از میان جسم من و تو بگریزد...
گیسوانی که در این مهلکهء شب به پرواز در می‌آیند و مردانی که در اقیانوس مَواج موهایت غرق می شوند و جان می سپارند.
انگشتان‌ ظریفی که زینت آسمان را نقاشی می کنند. و همان دم که تو مشغول رنگ آمیزی آسمان با ستارگان و ابر ها هستی، من نگرانِ شکنندگیِ بند بند انگشتانت هستم!..
اما مگر این رویا تا چه هنگامی دوام دارد؟
رشته افکار پاره می شود. دستی مرا می گیرد و در میان طوفان حوادث روزانه پرت می کند. مردم به این می گویند "زندگی". آن ها سرگرم کارهایشان می شوند. فریاد می زنند و می دوند. اما هیچکدام به سوی تو نمی آیند. و من به یاد می آورم شبی را که برای آخرین بار به سویت دویدم و زمین خوردم...

و تاکنون از جای برنخواستم!
#یادداشت‌های‌یک‌کتابچه


•Sunflower~🌻
#در‌ستایش‌آفتابگردون


~فقط می خوام بگم.. خوشالم که اینجایید و خوش اومدید:)✨
قلب به همه‌تون.💗


~
رفتی و برگشتی و من، چشم انتظارت مانده ام..

اما نه تب دارم نه درد، تنها کمی درمانده ام!

دیوار ها ریخته اند، این شب تاریک است ولی....

فردا صبح می شود، من بی طلوعت مانده ام!

از لحظه تنهایی ات، از گریه ها و زاری ات،

از آن شبای بی کسی، من بی هوا جا مانده ام!

زود است امشب ای عزیز! زود است برای رفتنت..

با من شبی را صبر کن.. این شب ها گمگشته ام!

#شعر‌های‌دوست‌نداشتنی


Cause "I'm going back to 505"!
#🎵


🚶🏻.

Показано 20 последних публикаций.

45

подписчиков
Статистика канала