یه روز میرم سراغ همه کسایی که میشناسی. همه کسایی که دوسِت دارن و دوستشون داری. تعدادشون زیاده، ولی من مشکلی ندارم. یکیشون رو با سیم خفه میکنم. خنجرم رو توی قلب اون یکی فرو میکنم. چند نفرشون رو مسموم میکنم. توی صورت یکیشون شلیک میکنم. با ماشین از روی چندتاشون رد میشم. اونایی که مقاومت بکنن رو با شکنجه و درد میکشم.
و در آخر، وقتی دیگه هیچکس برات نموند، تو رو در آغوشم میگیرم. میذارم راحت توی بغلم اشک بریزی و خودت رو خالی کنی. عزیزم؛ اون وقته که من همه کس و تنها کست خواهم بود!
و در آخر، وقتی دیگه هیچکس برات نموند، تو رو در آغوشم میگیرم. میذارم راحت توی بغلم اشک بریزی و خودت رو خالی کنی. عزیزم؛ اون وقته که من همه کس و تنها کست خواهم بود!