Репост из: سمفونیِ آکاردئونِ قلبم
موسیو کیم؛
حال دلتان چطور است؟
این روزها را به خوبی سپری میکنید یا باز هم با پیچک های دلتنگی و افکار ناسالم خود را محاصره کردهاید؟
شمار روزها از دستم در رفته و نمیدانم چندوقت است برایتان نامه ننوشتم.
امروز که در امتداد رود سن قدم میزدم مردی را دیدم که از پشت بسیار شبیه شما بود.
همان پالتوی بلند قهوهای و کلاه فرانسوی.
با قدمهای کوتاه و نگاه کنجکاوی که وجب به وجب خیابان را میکاوید.
میدانید...نزدیک نرفتم.
خجالت کشیدم بیمعرفتی و حواسپرتیام را به رویم بیاورید و من پاسخی برای گلایههایتان پیدا نکنم.
در عوض تصمیم گرفتم با نامهای این فاصله اجباری را کاهش دهم.
دلم برای لبخندهای درخشانتان تنگ شده.
هنوز هم پیانو مینوازید؟
اگر از این کار هم دست کشیدهاید به خودم حق میدهم ملامتتان کنم.
آخر شما نمیدانید وقتی دستان ماهرتان روی کلاویه حرکت میکند چه منظره زیبایی خلق میشود.
همیشه فکر میکنم باید سر انگشتهایتان بوسه زنم و عطر شیرین دستهایتان را در ریههایم ذخیره کنم.
اما خجالت چنین اجازهای نمیدهد.
خستهتان نکنم...
دفعه بعد که به دیدنم آمدید بیشتر نگاهم کنید.رنگ چشمهایتان دارد از خاطرم محو میشد.
20 اکتبر 2021
حال دلتان چطور است؟
این روزها را به خوبی سپری میکنید یا باز هم با پیچک های دلتنگی و افکار ناسالم خود را محاصره کردهاید؟
شمار روزها از دستم در رفته و نمیدانم چندوقت است برایتان نامه ننوشتم.
امروز که در امتداد رود سن قدم میزدم مردی را دیدم که از پشت بسیار شبیه شما بود.
همان پالتوی بلند قهوهای و کلاه فرانسوی.
با قدمهای کوتاه و نگاه کنجکاوی که وجب به وجب خیابان را میکاوید.
میدانید...نزدیک نرفتم.
خجالت کشیدم بیمعرفتی و حواسپرتیام را به رویم بیاورید و من پاسخی برای گلایههایتان پیدا نکنم.
در عوض تصمیم گرفتم با نامهای این فاصله اجباری را کاهش دهم.
دلم برای لبخندهای درخشانتان تنگ شده.
هنوز هم پیانو مینوازید؟
اگر از این کار هم دست کشیدهاید به خودم حق میدهم ملامتتان کنم.
آخر شما نمیدانید وقتی دستان ماهرتان روی کلاویه حرکت میکند چه منظره زیبایی خلق میشود.
همیشه فکر میکنم باید سر انگشتهایتان بوسه زنم و عطر شیرین دستهایتان را در ریههایم ذخیره کنم.
اما خجالت چنین اجازهای نمیدهد.
خستهتان نکنم...
دفعه بعد که به دیدنم آمدید بیشتر نگاهم کنید.رنگ چشمهایتان دارد از خاطرم محو میشد.
20 اکتبر 2021