نزدیک ده یازده سال پیش یه زوج میانسال همسایمون شدن که بچهدار نمیشدن.
بعد زنه خیلی بهم محبت میکرد، برام هدیه میخرید، میگفت تو جای بچه نداشتمی و منو خاله زهره صدا کن و از این حرفا؛ حالا بعد اینهمه سال هر وقت صبحا میخوام برم مدرسه، دخترشو میبینم با کولهای که از خودش بزرگتره خاله صدام میکنه و دستاشو برام تکون میده🥺🦋
خواستم بگم چقدر قشنگه وقتی میبینی چطور خدا انقدر دقیق زمان برآورده کردن حاجاتت رو برنامهریزی میکنه درحالیکه اگر صدسالم به علت و معلولش فکر کنی به نتیجه نمیرسی🥲
بعد زنه خیلی بهم محبت میکرد، برام هدیه میخرید، میگفت تو جای بچه نداشتمی و منو خاله زهره صدا کن و از این حرفا؛ حالا بعد اینهمه سال هر وقت صبحا میخوام برم مدرسه، دخترشو میبینم با کولهای که از خودش بزرگتره خاله صدام میکنه و دستاشو برام تکون میده🥺🦋
خواستم بگم چقدر قشنگه وقتی میبینی چطور خدا انقدر دقیق زمان برآورده کردن حاجاتت رو برنامهریزی میکنه درحالیکه اگر صدسالم به علت و معلولش فکر کنی به نتیجه نمیرسی🥲