#یادداشت
✍️ حسین ارشادی
📌 «اوج» اینجا، اوج اونجا، اوج همهجا
اینبار انگشت اتّهام فیلمهای سریالی سازمان اوج، به سمت حزب تودۀ ایران نشانه رفته است.
برخلاف فیلم «روز صفر» که نتوانسته بود آنطور که باید و شاید، پیچیدگیهای اطّلاعاتی را به تصویر بکشد، «لباسشخصی» توانسته این پیچیدگی را روی پرده بیاورد، امّا همین مسئله تبدیل به نقطهضعف اثر هم شده؛ زیرا در مواقعی که کار بسیار گره خورده و پیچیده میشود، با یک کات ناگهانی تمام گرههای کور باز میشود. به نظر میرسد شاید ترس از کشدار شدن فیلم، عامل اصلی اینکار باشد؛ امّا هر چه که هست، بسیار غیرقابلقبول مینماید. البته این پیچیدگی گاهی نیز تبدیل به رویهای سادهلوحانه میشود؛ تا حدّی که مخاطب از اثر فاصله میگیرد. این موضوع تا آنجا پیش میرود که در برخی سکانسها، به نظر میرسد شعور مخاطب نادیده گرفته شده. نکتۀ مثبتی که میتوان به آن اشاره کرد، این است که کارگردان از هیچ فیلتری برای پر کردن ضعفهایش در طراحی فضای آن دوران استفاده نمیکند و شجاعت آن را دارد که تصویرش را بدون فیلتر ارائه دهد تا توانایی طراحی صحنۀ خود را در معرض قضاوت بینندگان قرار دهد؛ نه مثل بعضی آقایان که با فیلتر روی ضعف خود سرپوش میگذارند.
ضعف شدید بازیگری و دیالوگها، سبب میشود که مخاطب با هیچکدام از شخصیتها همراه و همدل نشود، این درحالی است که کارگردان با گنجاندن سکانسهای احساسی پیرامون اتفاق تلخ رخداده برای شخصیت اصلی فیلم، دستوپا میزند که مخاطب را با او همدل سازد.
در نهایت، انتظاری جز این از فیلمهای سازمان اوج نمیتوان داشت؛ فیلمهایی اکثراً به لحاظ ماهیت هنری پر از اعوجاج، که سعی در ارائۀ دیدگاه ایدئولوژیک خود در حوادث مختلف دارند. چه بهشتی است اوج برای کارگردانان جوان، که خواسته یا ناخواسته مطابق منویات سپاه، به ساخت فیلم بدون دغدغه بودجه بپردازند.
🎥 لباس شخصی
نویسنده و کارگردان: امیرعباس ربیعی
#معرفی_فیلم
#جشنواره_فجر_۹۸
🆔 @Toranjsut
✍️ حسین ارشادی
📌 «اوج» اینجا، اوج اونجا، اوج همهجا
اینبار انگشت اتّهام فیلمهای سریالی سازمان اوج، به سمت حزب تودۀ ایران نشانه رفته است.
برخلاف فیلم «روز صفر» که نتوانسته بود آنطور که باید و شاید، پیچیدگیهای اطّلاعاتی را به تصویر بکشد، «لباسشخصی» توانسته این پیچیدگی را روی پرده بیاورد، امّا همین مسئله تبدیل به نقطهضعف اثر هم شده؛ زیرا در مواقعی که کار بسیار گره خورده و پیچیده میشود، با یک کات ناگهانی تمام گرههای کور باز میشود. به نظر میرسد شاید ترس از کشدار شدن فیلم، عامل اصلی اینکار باشد؛ امّا هر چه که هست، بسیار غیرقابلقبول مینماید. البته این پیچیدگی گاهی نیز تبدیل به رویهای سادهلوحانه میشود؛ تا حدّی که مخاطب از اثر فاصله میگیرد. این موضوع تا آنجا پیش میرود که در برخی سکانسها، به نظر میرسد شعور مخاطب نادیده گرفته شده. نکتۀ مثبتی که میتوان به آن اشاره کرد، این است که کارگردان از هیچ فیلتری برای پر کردن ضعفهایش در طراحی فضای آن دوران استفاده نمیکند و شجاعت آن را دارد که تصویرش را بدون فیلتر ارائه دهد تا توانایی طراحی صحنۀ خود را در معرض قضاوت بینندگان قرار دهد؛ نه مثل بعضی آقایان که با فیلتر روی ضعف خود سرپوش میگذارند.
ضعف شدید بازیگری و دیالوگها، سبب میشود که مخاطب با هیچکدام از شخصیتها همراه و همدل نشود، این درحالی است که کارگردان با گنجاندن سکانسهای احساسی پیرامون اتفاق تلخ رخداده برای شخصیت اصلی فیلم، دستوپا میزند که مخاطب را با او همدل سازد.
در نهایت، انتظاری جز این از فیلمهای سازمان اوج نمیتوان داشت؛ فیلمهایی اکثراً به لحاظ ماهیت هنری پر از اعوجاج، که سعی در ارائۀ دیدگاه ایدئولوژیک خود در حوادث مختلف دارند. چه بهشتی است اوج برای کارگردانان جوان، که خواسته یا ناخواسته مطابق منویات سپاه، به ساخت فیلم بدون دغدغه بودجه بپردازند.
🎥 لباس شخصی
نویسنده و کارگردان: امیرعباس ربیعی
#معرفی_فیلم
#جشنواره_فجر_۹۸
🆔 @Toranjsut