« فراز و نشیب »


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


فراز و نشیب. [ ف َ زُ ن ِ / ن َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب )
نوشته های یک ذهن در جستجوی تجربه.
#ثبت_در_تاریخ

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


فکر فکر فکر فکر فکر فکر فکر فکر فکر فکر فکر


Репост из: توییتی
‏فرهنگ یعنی جنگو زود شروع کنی قبل دوازده تموم شه صداش همسایه هارو اذیت نکنه



@TweetyChannel | Dr


آزمودم عقل دوراندیش را
بعد از این دیوانه سازم خویش را

‎مولانا


🎲 تاس؛

منم مثل بهزاد اعتقاد دارم بالاخره یه روزی اون اتفاق لعنتی میفته و شبانه روز برای اون اتفاق لعنتی تلاش می‌کنم؛ البته خب این جمله‌ی بهزاده اگ بخوام به ادبیات خودم بگم من همیشه اینجوری میگم که:

« بالاخره یه روزی توی زمین قمار هر دوتا تاسم جفت شش میاد »

به قول نیک داریم سخت به سخت زندگی کردن سخت عادت می‌کنیم! و به قولی آخرش سخت می‌میریم خلاصه خواستم بگم با تنبلی و اینا کار درنمیاد باید یه سختیی رو تحمل کرد تا یه اتفاقی بیفته و لعنتی این امید داشتن آخرم به کشتنم میده


Репост из: توییتی
بغل کن مرا
چنان تنگ که هیچکس نفهمد
زخم
روی تن من بود
یا تو ..


@TweetyChannel | sobhan


‏یه مقداری خسته‌ام همین مقداری خسته‌ام
جسمی
روحی
روانی
فکری
دغدغه‌ای
عاطفی
درسی
کاری
ایده‌ای
لایف استایلی
دوستی
پروژه‌ای
و...

در همه این ابعاد خسته می‌باشم؛ به این فرد کاری نداشته باشید.

راستشو بگم ؟! دیگه تسلیمم :))
هر چه بادا باد ...


جالبه نه ؟!؟! :))))


چاوشی اخر یه کاری میکنه که من تو یه غروب پاییز برم یه کافه قدیمی دور افتاده ی تاریک ..یه قهوه سفارش بدم توش سیانور بریزم بخورم تموم شه بره

“meow”

☑️ @mohsenchavoshifc


‏می‌خوام یه ‎#رشتو بنویسم از امروز تا الان؛ باورش هم برای خودم سخته شاید شما ها هم باور نکنید اما تا الان اشک ۴ نفر رو درآوردم یعنی از ۸ صبح که بیدار شدم تا الان ۴ نفر گریه کردن برای گفت‌وگویی که باهاشون داشتم؛ دغدغه‌هامو خیلی صریح بهشون گفتم و تو این ‎#رشتو می‌خوام بنویسم چی شد :))

‏نفر شماره ۱:
سرم داد زد پشت تلفن و قطع کرد بعد از یک ساعت و نیم زنگ زد با یه ترکیب گریه و خنده برگشت گفت تو دوست داشتنات هم احمقانه است پسر رفتم فکر کردم دیدم هیچ کس اینقدر تا حالا دغدغه منو نداشته تو سن ۳۰ سالگی و تو فوق‌العاده ای پسر منم پسرم تو هم پسری من کجا تو کجا دمت گرم ❤️

‏نفر شماره ۲:
همین الان اومد دم شرکت بغلم کرد با هق هق گفت پسر تو خالق گریه ها و خنده‌های عجیبی و یه مدل خاصی خوشحالم می‌کنی یه مدل خاصی هم اشکمو درآوردی و به حرفات ساعت‌ها فکر کردم حق با توعه اون ساید رو من باعث شدم اون فرد اذیت بشه فقط مهربون باش باهام اخم عجیبی داشتی صبح :))))

‏نفر شماره ۳:
دعوامون شد رسما و با اشک گفت بهم گفت تو دوستم نیستی یه دشمنی و از اولم دشمن بودی و رفت! فقط لبخند زدم!

بعد چند ساعت گفت تو دوست ترین دوستی اما دستتو گذاشته بودی روی زخمم و داشتم درد می‌کشیدم واقعا درد داشت اما تازه حس می‌کنم میتونم نفس بکشم و حالم خوبه

‏نفر شماره ۴:

خییییییییییییییلی زیااااااااااد احتمالا ازم دلخوره و شاید عصبی و میخواد سرم رو بزنه :))

و هنوزم خبری ازش نیست فقط امیدوارم مثل سه نفر دیگه حالش خوب بشه بعدش همین. :))))))))))

ولی واقعاً اشک ۴ نفر رو رسما درآوردم خیلی حس بی رحمی دارم اما نمیدانم اطلاعی ندارم 🤷🏻🚶🏻‍♂️🫠


بیانش بده 😐🫥😬😬
عذرمیخوام برای بیانش اما مفهوم درسته 👌🏻


Репост из: توییتی
واسه بز گرسنه همه علفا شیرینه
واسه علف هرز فرقی نمیکنه خوراکه کدوم بز میشه.‌.

میدونی که چی میگم؟
.

@TweetyChannel | 𝕭𝖆𝖗𝖆𝖓


Репост из: HeroG🌱
نصفِ ما مردا
حرفاییه که نمیگیم ، درد دلامونه
نصفه دیگه‌مون ، غمه
دردهایی که نمیگی
غمایی که میخوری
هر دو تاش با هم آدم میکشن

🌿 @Herochnl


احساسات آدمم مثل آثار هنری ان
میشه جعلشون کرد! کاملاً هم شبیه به اصل هستند، ولی بَدلی ان!


🎥 The Best Offer
  


آماده آماده و مشتاق !
توی دست نوشته‌های مسیح دیشب می‌خوندم نوشته بود:

« می‌گویند خواب برادر مرگ است، من هر شب به دیدار خواب می‌روم به امید اینکه شبی این دو برادر همدیگر را ملاقات کنند »

زیباست و فوق‌العاده 🤌🏻


📌 حسین منزوی میگه:


خیال خام پلنگ من، به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را از بلندایش به روی خاک کشیدن بود



پلنگ من، دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من، ورای دست رسیدن بود



گل شکفته خداحافظ، اگرچه لحظۀ دیدارت

شروع وسوسه‌ای در من، به نام دیدن و چیدن بود



من و تو آن دو خط ایم آری، موازیان به ناچاری

که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود



اگرچه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما

بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود



چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود


🤿 ادامه بده ...

امروز داشتم با یکی دوستام تلفنی حرف می‌زدم یهو نمی‌دونم چی شد بحث حیوانات و اینا شد، گفت آره خیلی من می‌ترسم از حیوانات و خوشم نمیاد یاد روزایی افتادم که بچه‌های کوچولو از حیوون‌ها می‌ترسیدن و من باهاشون وقت میگذروندم که اوکی بشن، وقتی اینو گفتم گفت وا خب انتخابشون این بوده که دست نزنن، یه کوچولو اولش اینجوری بودم نکنه راست میگهههههه انتخاب اونا بوده که دست نزن!🙄

اما یه دقیقه نشد که یهو بلند گفتم پشت تلفن نه نه نه نه انتخابشون نبوده و از روی ترس بوده، انتخاب وقتیه که تو نترسی و اون موقع انتخاب کنی به حیوانات دست نمیزنم بعد یاد ویلیام گسلر و تئوری انتخاب افتادم و در کنارش یاد داستان میمون نرم و میمون سفت که الان میخوام اینو براتون تعریف کنم؛

خب یه بچه میمون بوده که یه مامان استخونی و سفت و اینا داشته که میتونسته ازش تغذیه کنه و شیر بخوره و بزرگ بشه در ادامه میگم بهش مامان سفت منظورم اینه، یه ماده میمونم بوده نرم و تپلی و بالشتی طور که اتفاقا نمیتونسته ازش تغذیه کنه.

آزمایش اینجا باحال میشه بچه میمونه چند ماهه رو میذارن تو یه قفس جدید با یه عالمه وسایل رنگی و عجیب و غریب و خوراکی های عجیب و غریب و خلاصه پر از وسیله های جدید، بچه میمون میره رو یه شاخه میشینه خودش رو بغل می‌کنه بعد مامان سفت رو می‌فرستن تو قفس بازم بچه میمون از جاش تکون نمی‌خوره و جم نمیخوره از جاش و یک ساعتی هست و خوابش میبره حتی اون گوشه، دفعه بعد مامان نرم رو می‌فرستن داخل بچه میمون خییییییلی تند از شاخه میپره پایین و میره تو بغل مامان نرم و بعد از یه چند دقیقه‌ای که تو بغل مامان نرم می‌مونه شروع می‌کنه تست کردن وسایل و خوراکی ها انتخاب می‌کنه که با کدوم بازی کنه با کدوم بازی نکنه و از کدوم خوراکی بخوره و از کدوم خوراکی نخوره!

هزاران هزار نتیجه گیری میشه از این داستان داشت ولی من دوست دارم برداشت خودم رو بنویسم این‌جا؛

۱. اهمیت بغل :))))))))

۲. اینکه انتخاب و رشد و شکوفایی در یک محیط امن صورت میگیره نه در محیطی که پایین تر نیاز های مارو برآورده می‌کنه یعنی خورد و خوراک و پوشاک و اینا با اینکه مامان سفته میتونست بهش شیر بده و میتونست ازش تغذیه کنه اما تکون نخورد اما اون مامانی که با خودش امنیت و آرامش خاطر رو آورد باعث شد شکوفایی اتفاق بیفته و حتی ریسک پذیر باشه بچه میمون و بره تست کنه و رشد کنه!

اجازه هست مثل همیشه تعمیم بدم ؟!؟ :))

ما تو زندگی اون بچه میمونه هستیم با احترام، جایی خودمونیم که امنیت باشه و آرامش باشه جایی رشد می‌کنیم که حس کنیم یه آدم امنی هست که بیفتم ته چاه هم میاد ته چاه نه اینکه بزنه تو سرم که چرا افتادی ته چاه به اصطلاح من میاد کنارم قرار میگیره در خوشی و ناخوشی و نه روبروی من و نه بالای من و نه پایین تر از من کنارم!

دیدین بعضی وقتا دوستامون نزدیک تر از خانواده میشن برامون ؟ چون اون دوست اومده کنارت قرار گرفته ولی خانواده بخاطر هزار موضوع و دغدغه و... نتونستن کنارت قرار بگیرن و تو حس کردی روبه‌روی تو هستن.

پس انتخابی سالمه که در شرایط امن اتفاق بیفته! و نه در شرایط ترس و...

اینو میشه به رابطه هم تعمیم داد دیگه حال ندارم بنویسم خودتون تعمیم بدین 🙂




‏«أحبك مرفوعة الرأس مثل قباب دمشق...
ومثل مآذن مصر..
»
دوستت دارم با افتخار و سری بالا گرفته همچون گنبدهای دمشق...
و چون مناره‌های مصر...

- نزار قبانی؛ فارسیِ الهه شیرین.
@monadchannel


Репост из: Open Your Mind
«شب بخیر» گفتن و «صبح بخیر»گفتن معنیش واقعا شب بخیر و صبح بخیر نیست!
معنیش خیلی قشنگه. صبح بخیر یعنی من تا بیدار شدم ب ت فکر کردم و شب بخیر یعنی آخرین نفری ک بهش فکر کردم ت بودی.
همینقدر کوتاه، همینقدر قشنگ.

@open_your_mind


حال و هوای جهانگیر نزدیک مرگش >>>>>>>>>>>>>>

Показано 20 последних публикаций.