https://t.me/Arcaneaeجلسهی سوم دادگاههم به نفع موکلت تموم شد.
این تَبَحُر در مسائل حقوق خانواده داره اسمت رو جهانی میکنه. درست از زمانی که عجیبترین پروندهی لندن رو به عهده گرفتی و موفق به انجامش شدی ورق به سمتت برگشت.
اما شهرت کار رو سختتر کرده. توقعها ازت بالا میره و مشغلهی کاریِ زندگی دیگران از زندگیِ خودت دورت میکنه.
امروز ۲۸ سپتامبره نه؟ پروندهی همون خانواده که پدر مضنون به قتل همسرش شد. دخترِ اون خانواده ازت کمک میخواد. این قتل بیشتر شبیه به یک توطئهست. امکان نداره اون مردِ عاشق دستهاش رو به خون همسرش آلوده کنه!
به هرحال همه چیز امروز مشخص میشه و باید هرطور شده با اون مرد ملاقات داشته باشی.
چرا به چشمهات خیره میشه؟ حرفهاش طبیعی نیست. حتی ضرب گرفتنِ انگشتهاش روی میزهم غیرعادیه.
بیشتر سوال بپرس. باید به جواب برسی. حرکاتش رو زیر نظر بگیر و-
نه! جلوتر نرو! نباید سرت رو نزدیکتر کنی این مرد یک روانیه و امکان داره-
نباید اتفاق میافتاد. صدای آژیرها هم دیر به صدا دراومدن برای نجات دادنت. اون مردِ قاتل توی جلسهی توجیهی با دستهاش نفست رو گرفت و خفت کرد.