صد و خورده ای روز از انقلاب 1401 گذشته، نسبت به قبل بهتر شدم.
هنوز هم نصفه شب از ترس خبر اعدامی و حالی که اون محکوم به اعدام میتونه داشته باشه از خواب میپرم اما دیگ به دیوار زل و تو دلم زار نمیزنم؛ یه لیوان اب خنک میخورم و میخابم.
هنوزم موقع صبحونه خوردن به یاد خوشی های نیمه عمر عزیزان رفته میوفتم و بغض گلوم میگیره اما دیگ نمیزارم به گریه تبدیل شه؛ یه لقمه بزرگ دیگه توی دهنم میچپُونم و چایی شیرین داغ پایین میدم.
هنوزم نمیتونم روی مطالب درسی تمرکز کنم اما دیگ کتاب نمیبندم، سرمو تکون میدم و امیدوار میشم این فکر بی موقع از ذهنم بره و به درس خوندن ادامه میدم.
هنوزم نمیتونم بدون عذاب وجدان پیش دوستام برم اما خب گوشه نشین هم نشدم وپیششون میرم وسعی میکنم بحث انقلاب همیشه زنده نگه دارم.
هنوزم نمیتونم سرزنده و خوشحال خرید کنم و عذاب وجدان نگیرم اما سعی میکنم نقد خرید کنم و پول نویسی انجام بدم.
هنوز هم نصفه شب از ترس خبر اعدامی و حالی که اون محکوم به اعدام میتونه داشته باشه از خواب میپرم اما دیگ به دیوار زل و تو دلم زار نمیزنم؛ یه لیوان اب خنک میخورم و میخابم.
هنوزم موقع صبحونه خوردن به یاد خوشی های نیمه عمر عزیزان رفته میوفتم و بغض گلوم میگیره اما دیگ نمیزارم به گریه تبدیل شه؛ یه لقمه بزرگ دیگه توی دهنم میچپُونم و چایی شیرین داغ پایین میدم.
هنوزم نمیتونم روی مطالب درسی تمرکز کنم اما دیگ کتاب نمیبندم، سرمو تکون میدم و امیدوار میشم این فکر بی موقع از ذهنم بره و به درس خوندن ادامه میدم.
هنوزم نمیتونم بدون عذاب وجدان پیش دوستام برم اما خب گوشه نشین هم نشدم وپیششون میرم وسعی میکنم بحث انقلاب همیشه زنده نگه دارم.
هنوزم نمیتونم سرزنده و خوشحال خرید کنم و عذاب وجدان نگیرم اما سعی میکنم نقد خرید کنم و پول نویسی انجام بدم.