پنجم) رابطۀ عشق و دوستی
تفاهم محبتآمیز که اساس زندگی مشترک و ضامن بقای آن است، با دوستی و رفاقت پیوندی استوار دارد. دوستی دارای مفهومی عام است که در ادب فارسی حال و هوای عاشقانه و عارفانه هم پیدا میکند و دوست بر معشوق خاکی و افلاکی نیز اطلاق میشود. در این ابیات که از گلستان سعدی است تامل کنیم:
دوست نزدیکتر از من به من است
وین عجبتر که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت که او
در کنار من و من مهجورم!
بیگمان در این ابیات دوستْ معشوق افلاکی، یعنی خداوند است و ابیات اشاره دارد به آیۀ «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید»؛ یعنی خدا میفرماید: ما از رگ گردن بندگان به آنان نزدیکتریم. چنین است این بیت که آن نیز از سعدی است:
گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
در برابر این گونه ابیات دهها و صدها بیت در ادب فارسی هست که چون بیتی که از سعدی در ادامهء سخن نقل میشود توصیف هنرمندانۀ دوست در معنای معشوق خاکی است:
گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است؟!
اما وقتی از «دوستی» با تعبیر مصدری (دوستی: حاصل مصدر) سخن میگوییم سخنمان ناظر بر پیوند محبتآمیزِ مبتنی بر اعتماد دوسویه است. چنین است تعبیر «رفاقت» و «رفیق» که بیگمان بیانگر ارتباط متقابل محبتآمیزی است که بر اعتماد دوسویه بنیاد شده است. باز هم بشنویم از استاد سخن، سعدی:
دنیا خوش است و مالْ عزیز است و تنْ شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است
زندگی مشترک با رفاقت معنی مییابد، با رفاقت شیرین میشود و با رفاقت متعادل میگردد و دوام مییابد، که رفیق اگر بهراستی رفیق باشد، به گفتۀ حافظ، «شفیق» (= دلسوز) است و در همه حال همراه است و موافق:
اگر رفیق شفیقی درستپیمان باش
حریف خانه و گرمابه و گلستان باش
و رفیق اگر رفیق باشد باز هم به گفتۀ خواجه کیمیای سعادت است:
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود، رفیق
و زندگی مشترک اگر بر بنیاد رفاقت بنا شود و با اصول رفاقت ادامه یابد زندگی واقعی است و درست و راست نقطۀ مقابل زندگیهایی است که بر اساس عشق، عشق سوزان، بنیاد میشود که زندگی نیست؛ مرگ تدریجی است که آکنده از انحصارطلبی ها و یکسونگری هاست و بیت معروف فرخی یزدی از جمله توصیف چنین زندگیای تواند بود:
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم
@a_daadbeh
تفاهم محبتآمیز که اساس زندگی مشترک و ضامن بقای آن است، با دوستی و رفاقت پیوندی استوار دارد. دوستی دارای مفهومی عام است که در ادب فارسی حال و هوای عاشقانه و عارفانه هم پیدا میکند و دوست بر معشوق خاکی و افلاکی نیز اطلاق میشود. در این ابیات که از گلستان سعدی است تامل کنیم:
دوست نزدیکتر از من به من است
وین عجبتر که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت که او
در کنار من و من مهجورم!
بیگمان در این ابیات دوستْ معشوق افلاکی، یعنی خداوند است و ابیات اشاره دارد به آیۀ «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید»؛ یعنی خدا میفرماید: ما از رگ گردن بندگان به آنان نزدیکتریم. چنین است این بیت که آن نیز از سعدی است:
گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
در برابر این گونه ابیات دهها و صدها بیت در ادب فارسی هست که چون بیتی که از سعدی در ادامهء سخن نقل میشود توصیف هنرمندانۀ دوست در معنای معشوق خاکی است:
گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است؟!
اما وقتی از «دوستی» با تعبیر مصدری (دوستی: حاصل مصدر) سخن میگوییم سخنمان ناظر بر پیوند محبتآمیزِ مبتنی بر اعتماد دوسویه است. چنین است تعبیر «رفاقت» و «رفیق» که بیگمان بیانگر ارتباط متقابل محبتآمیزی است که بر اعتماد دوسویه بنیاد شده است. باز هم بشنویم از استاد سخن، سعدی:
دنیا خوش است و مالْ عزیز است و تنْ شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است
زندگی مشترک با رفاقت معنی مییابد، با رفاقت شیرین میشود و با رفاقت متعادل میگردد و دوام مییابد، که رفیق اگر بهراستی رفیق باشد، به گفتۀ حافظ، «شفیق» (= دلسوز) است و در همه حال همراه است و موافق:
اگر رفیق شفیقی درستپیمان باش
حریف خانه و گرمابه و گلستان باش
و رفیق اگر رفیق باشد باز هم به گفتۀ خواجه کیمیای سعادت است:
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود، رفیق
و زندگی مشترک اگر بر بنیاد رفاقت بنا شود و با اصول رفاقت ادامه یابد زندگی واقعی است و درست و راست نقطۀ مقابل زندگیهایی است که بر اساس عشق، عشق سوزان، بنیاد میشود که زندگی نیست؛ مرگ تدریجی است که آکنده از انحصارطلبی ها و یکسونگری هاست و بیت معروف فرخی یزدی از جمله توصیف چنین زندگیای تواند بود:
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم
@a_daadbeh