رمز و راز اسلحه #مباهله: بر هم زدن نقشه حریف (#ملاهای_کلیسا)
مباهله براى اين نيست كه قرآن بخواهد حق و باطل را با دعا و نفرين اثبات و نفى كند. پیامبر با #تاکتیک مباهله، زمینه بحث منطقی را فراهم کرد.
شیوه مبارزه با #تبلیغات_اغفالگرانه_احساسی
با مردمى كه نمىشود با# منطق با ايشان حرف زد و اسير يك سلسله تلقينات متكى بر احساسات گذشته هستند، بايد با #شيوههاى_احساسى روبرو شد. شيوه احساسى چيست؟ #بيم_و_اميد. اينها را به ميدان بيم و اميد بياور. اگر آنها دنبال مطلب را رها كردند كه هيچ؛ اما اگر با اين همه دنبال مطلب را رها نكردند آنها را به نفرين دعوت كن. ... اگر پيروانِ پروپاقرص اينكه #مسيح_پسر_خداست و خدا متجسد شد و تبديل به گوشت شد (تعبير تبديل شدن به گوشت در متن عبارات امروزى مسيحيت هم وجود دارد) بر اين مطلب پافشارى كردند، بگو بسيار خوب، حالا كه كُميت شما در ميدان منطق و استدلال لنگ است، به ميدان دعا و نفرين درآييد. بياييد #نزديكترين_كسانى را كه دوست داريم #نفرين كنيم. خودمان، پسرانمان، زنانمان، و كسانى كه #وابسته_مستقيم ما هستند، جمع شويم و بگوييم بارالها، لعنت تو، دورى از رحمت تو، عذاب تو، بر آن گروهى باد كه در اين داستان راه دروغ مىروند. پيغمبر، آنها را به اين كار دعوت كرد و آنها هم، كه بيشتر #اسير_احساس بودند تا دنبالهرو منطق، سنگر را خالى كردند و عقبنشينى كردند. گفتند: نه، ما جرأت نمىكنيم. اين#تاكتيك بسيار مناسب بود، براى اينكه #تبليغات_مسيحيت قبل از شروع اسلام آرامآرام در شبه جزيره شروع شده بود و پايگاههاى كوچك مسيحى در اين طرف و آن طرف به وجود آمده بود و مسيحيت داشت مشركين را از شرك#بتپرستى به يك نوع شرك #سهگانهپرستى سوق میداد. اسلام آمد تا اين مردم را به سوى #يكتاپرستى واقعى دعوت كند، اما مسيحيت بر سر راهش قرار داشت. تبليغات مسيحى، گيرايىهاى خاصى دارد. بايد بر سر اين گيراييها ايستاد. اول با منطق، و اگر منطق كارگر نيفتاد با چنين تاكتيكى. به محض اينكه مسيحت در برابر چنين دعوتى عقبنشينى مىكرد، همان عقبنشينى افكار ديگران را براى توجه بيشتر به منطق اسلام آماده مىكرد. همينطور هم شد. گروه مبلّغان ورزيده مسيحيت كه به مدينه آمده بودند تا با پيامبر مباحثه كنند و او را در زمينه اعتقاد مذهبىِ صحيح در نظر ديگران محكوم كنند و گسترش اسلام را از طريق اين #مباحثههای_جدالآميز متزلزل كنند، در برابر چنين صحنه احساسانگيزى به ناچار عقبنشينى كرد. و اين عقبنشينى پيروزى بسيار ارزندهاى براى نهضت اسلام بود.
شما دوستان در همين عصر خودمان ببينيد، چند درصد از مردم در بحثها دنبالهرو #حرف_حسابى و منطقى هستند؟ به خصوص در زمينه مسائلى كه مىشود با الفاظ كمى به آن آب و رنگ داد و احساسات را برانگيخت، كُميت منطق واقعاً لنگ مى شود و حربه منطق واقعا از كار مىافتد… در اينگونه شرايط مگر مىشود با منطق سخن گفت؟ گوش كسى به منطق بدهكار نيست! فكرش براى تحليل آماده نيست. در اينجا جز استفاده از تاكتيكهاى تبليغى احساسى در مقابل آن تاكتيكهاى اغفالگرانه احساسى هيچ راه ديگرى وجود ندارد. پيغمبر در برابر رهبران مسيحيت بخشى از عربستانِ زمان خودش (#ملاهاى_كليسا) در وضعى قرار مىگيرد كه هرچه با منطق با آنها روبرو مىشود، آنها بر احساسات مخالف انگشت مىگذارند و تحريك مىكنند. پيامبر بايد كارى مىكرد كه اينها در يك ميدان احساسى جا خالى كنند. پيامبر به فرمان خدا، باقاطعيت آنها را به ميدان لعن و لعنت دعوت مى كند: نفرين خدا بر آنها باد كه به راه دروغ مى روند! آنوقت اينها مىترسند و جا خالى مىكنند. توجه داريد كه جا خالى كردن ناشى از ترس در چنين صحنهاى چه تأثيرى دارد. وضع حريف را بر هم مىزند. او را شكست مىدهد و زمينه را براى منطق آماده مىسازد.
مكرر از من سؤال شده است كه مگر، پيغمبر اسلام و قرآن هم براى اثبات حق و باطل خواسته از دعا و نفرين استفاده كند؟ هرگز! شما ببينيد سابقه اين صحنه چيست. ببينيد قرآن و پيغمبر، اول با چه زبانى به ميدان آمده و پيامبر چرا و تحت تأثير چه شرايطى سراغ اين#اسلحه رفته است. در شرايطى كه حريف، يا #ناجوانمردانه يا #جاهلانه، زمينههاى فكرى را براى كاربرد منطق از بين برده است. در چنين شرايطى شما چه توصيهاى مى فرماييد؟ ... مباهله براى اين نيست كه قرآن بخواهد حق و باطل را با دعا و نفرين اثبات و نفى كند .
داستان مباهله براى آن است كه نقشه حريف را به هم بزند و استعدادهاى انسانى را از دام حريف برهاند و آزاد كند و به ميدان تأثير منطق بياورد و البته همين طور هم شد.
منبع: #شهیدبهشتی ولایت رهبری روحانیت (1390) صص56-60
مباهله براى اين نيست كه قرآن بخواهد حق و باطل را با دعا و نفرين اثبات و نفى كند. پیامبر با #تاکتیک مباهله، زمینه بحث منطقی را فراهم کرد.
شیوه مبارزه با #تبلیغات_اغفالگرانه_احساسی
با مردمى كه نمىشود با# منطق با ايشان حرف زد و اسير يك سلسله تلقينات متكى بر احساسات گذشته هستند، بايد با #شيوههاى_احساسى روبرو شد. شيوه احساسى چيست؟ #بيم_و_اميد. اينها را به ميدان بيم و اميد بياور. اگر آنها دنبال مطلب را رها كردند كه هيچ؛ اما اگر با اين همه دنبال مطلب را رها نكردند آنها را به نفرين دعوت كن. ... اگر پيروانِ پروپاقرص اينكه #مسيح_پسر_خداست و خدا متجسد شد و تبديل به گوشت شد (تعبير تبديل شدن به گوشت در متن عبارات امروزى مسيحيت هم وجود دارد) بر اين مطلب پافشارى كردند، بگو بسيار خوب، حالا كه كُميت شما در ميدان منطق و استدلال لنگ است، به ميدان دعا و نفرين درآييد. بياييد #نزديكترين_كسانى را كه دوست داريم #نفرين كنيم. خودمان، پسرانمان، زنانمان، و كسانى كه #وابسته_مستقيم ما هستند، جمع شويم و بگوييم بارالها، لعنت تو، دورى از رحمت تو، عذاب تو، بر آن گروهى باد كه در اين داستان راه دروغ مىروند. پيغمبر، آنها را به اين كار دعوت كرد و آنها هم، كه بيشتر #اسير_احساس بودند تا دنبالهرو منطق، سنگر را خالى كردند و عقبنشينى كردند. گفتند: نه، ما جرأت نمىكنيم. اين#تاكتيك بسيار مناسب بود، براى اينكه #تبليغات_مسيحيت قبل از شروع اسلام آرامآرام در شبه جزيره شروع شده بود و پايگاههاى كوچك مسيحى در اين طرف و آن طرف به وجود آمده بود و مسيحيت داشت مشركين را از شرك#بتپرستى به يك نوع شرك #سهگانهپرستى سوق میداد. اسلام آمد تا اين مردم را به سوى #يكتاپرستى واقعى دعوت كند، اما مسيحيت بر سر راهش قرار داشت. تبليغات مسيحى، گيرايىهاى خاصى دارد. بايد بر سر اين گيراييها ايستاد. اول با منطق، و اگر منطق كارگر نيفتاد با چنين تاكتيكى. به محض اينكه مسيحت در برابر چنين دعوتى عقبنشينى مىكرد، همان عقبنشينى افكار ديگران را براى توجه بيشتر به منطق اسلام آماده مىكرد. همينطور هم شد. گروه مبلّغان ورزيده مسيحيت كه به مدينه آمده بودند تا با پيامبر مباحثه كنند و او را در زمينه اعتقاد مذهبىِ صحيح در نظر ديگران محكوم كنند و گسترش اسلام را از طريق اين #مباحثههای_جدالآميز متزلزل كنند، در برابر چنين صحنه احساسانگيزى به ناچار عقبنشينى كرد. و اين عقبنشينى پيروزى بسيار ارزندهاى براى نهضت اسلام بود.
شما دوستان در همين عصر خودمان ببينيد، چند درصد از مردم در بحثها دنبالهرو #حرف_حسابى و منطقى هستند؟ به خصوص در زمينه مسائلى كه مىشود با الفاظ كمى به آن آب و رنگ داد و احساسات را برانگيخت، كُميت منطق واقعاً لنگ مى شود و حربه منطق واقعا از كار مىافتد… در اينگونه شرايط مگر مىشود با منطق سخن گفت؟ گوش كسى به منطق بدهكار نيست! فكرش براى تحليل آماده نيست. در اينجا جز استفاده از تاكتيكهاى تبليغى احساسى در مقابل آن تاكتيكهاى اغفالگرانه احساسى هيچ راه ديگرى وجود ندارد. پيغمبر در برابر رهبران مسيحيت بخشى از عربستانِ زمان خودش (#ملاهاى_كليسا) در وضعى قرار مىگيرد كه هرچه با منطق با آنها روبرو مىشود، آنها بر احساسات مخالف انگشت مىگذارند و تحريك مىكنند. پيامبر بايد كارى مىكرد كه اينها در يك ميدان احساسى جا خالى كنند. پيامبر به فرمان خدا، باقاطعيت آنها را به ميدان لعن و لعنت دعوت مى كند: نفرين خدا بر آنها باد كه به راه دروغ مى روند! آنوقت اينها مىترسند و جا خالى مىكنند. توجه داريد كه جا خالى كردن ناشى از ترس در چنين صحنهاى چه تأثيرى دارد. وضع حريف را بر هم مىزند. او را شكست مىدهد و زمينه را براى منطق آماده مىسازد.
مكرر از من سؤال شده است كه مگر، پيغمبر اسلام و قرآن هم براى اثبات حق و باطل خواسته از دعا و نفرين استفاده كند؟ هرگز! شما ببينيد سابقه اين صحنه چيست. ببينيد قرآن و پيغمبر، اول با چه زبانى به ميدان آمده و پيامبر چرا و تحت تأثير چه شرايطى سراغ اين#اسلحه رفته است. در شرايطى كه حريف، يا #ناجوانمردانه يا #جاهلانه، زمينههاى فكرى را براى كاربرد منطق از بين برده است. در چنين شرايطى شما چه توصيهاى مى فرماييد؟ ... مباهله براى اين نيست كه قرآن بخواهد حق و باطل را با دعا و نفرين اثبات و نفى كند .
داستان مباهله براى آن است كه نقشه حريف را به هم بزند و استعدادهاى انسانى را از دام حريف برهاند و آزاد كند و به ميدان تأثير منطق بياورد و البته همين طور هم شد.
منبع: #شهیدبهشتی ولایت رهبری روحانیت (1390) صص56-60