«اگر کسی چهرههای ما را هنگام سفر از آشویتس به اردوگاه باواریا میدید، هنگامی که کوههای سالزبورگ را با آن قلههای سرکشیده زیر اشعهی خورشید از پشت همان اندک دریچهها و میلهها میدیدیم اصلا باور نمیکرد این چهرهی همان کسانی است که پیشتر همهی امید خود را به زندگی و آزادی از دست داده بودند.
اما علی رغم آن، زیبایی طبیعت دل ما را در مدتی کوتاه به تسخیر خود در آورده بود...
یک شب در حالی که لیوانهای سوپمان را در دست داشتیم و از خستگی روی کف کلبه ولو شده بودیم ناگهان یکی از زندانیان هیجان زده وارد شد و از ما خواست سریع به زمین دور و بر کلبه برویم تا منظرهی عجیب غروب خورشید را ببینیم...
بیرون از کلبه ایستادیم و ابرهای روشن در غروب را تماشا کردیم. همهی آسمان پر از ابرهایی بود که پی در پی در حال تغییر بودند، از آبی مایل به خاکستری تا سرخ خونی... یکی از زندانیان گفت: چقدر دنیا میتواند زیبا باشد» (به نقل از ویکتور فرانکل)
زندانی چشمان دیگری دارد که جهان را با آن میبیند. کسی که زندان را تجربه نکرده از فهم تجربهی آنان ناتوان است.
[محمد الاحمری: نبت الارض وابن السماء، الحریة والفن عند علی عزت بیجوفیتش].
چقدر بد است عادت کردن به این همه چیز عجیب، زمین، گیاهان، آسمان و غروب... و مهتاب.
https://goo.gl/wF7fZY
t.me/akseMahtab
instagram.com/akseMahtab
اما علی رغم آن، زیبایی طبیعت دل ما را در مدتی کوتاه به تسخیر خود در آورده بود...
یک شب در حالی که لیوانهای سوپمان را در دست داشتیم و از خستگی روی کف کلبه ولو شده بودیم ناگهان یکی از زندانیان هیجان زده وارد شد و از ما خواست سریع به زمین دور و بر کلبه برویم تا منظرهی عجیب غروب خورشید را ببینیم...
بیرون از کلبه ایستادیم و ابرهای روشن در غروب را تماشا کردیم. همهی آسمان پر از ابرهایی بود که پی در پی در حال تغییر بودند، از آبی مایل به خاکستری تا سرخ خونی... یکی از زندانیان گفت: چقدر دنیا میتواند زیبا باشد» (به نقل از ویکتور فرانکل)
زندانی چشمان دیگری دارد که جهان را با آن میبیند. کسی که زندان را تجربه نکرده از فهم تجربهی آنان ناتوان است.
[محمد الاحمری: نبت الارض وابن السماء، الحریة والفن عند علی عزت بیجوفیتش].
چقدر بد است عادت کردن به این همه چیز عجیب، زمین، گیاهان، آسمان و غروب... و مهتاب.
https://goo.gl/wF7fZY
t.me/akseMahtab
instagram.com/akseMahtab