#دسخوش
تو چشم منه، یه نور وحشی
که میگه برس، یه حس ، یه حس سنگین
دور و بر همه، نمه اَ ناله لبریز
این خود منه، ستون سلول سنگی
مشتی بار اومدم و ندیدنم هنو توی حوالی بدی
سنگین صاف اومدم و طبیعتا منظره ویو رو به کجی
عجیب، گستاخ، پر نور تر از همیشه
پر رو و رگه چاق شده اَ ریشه
ناموس شده پول مایه غریزه
هر روز داره قضیه که پول داره غنی و اراده کنه نرخ میذاره میره سر تا پاتو میخره میره خلاصه دنیای بدیه
دسخوش
همه خنجر ها فرو اَ پشت
خشونت، جهاد، ماشه، انگشت
دسخوش
رفاقت ها همه بوی گوه،اوه،همه درگیر سود مُفت، تُف
در همو میمالن همونایی که معرفتی مرام و می پاچیدن
داره اُفت، پُف
درشو بذار با، انسانیت هم همه لای داستان
لفظ کارما و قوانین بازتاب
سیس فِس همه ذغالی و چاکدار
داف دنبال پسرای مارک دار که بتیغه بکشه بعدم بپیچه به بازار
زمین گرده و یا یجورایی آسفالت
سلامتی همه برادرا پاسکار
باس بدویی بیس و چاری آنلاین
پر گاز بری نری نخوری به داستان
بده بره بده بره همین فرمون و بده بره ، هه
یه لِول هم یه لِولِ ، لایی دایی بده بره
تو چشم منه، یه نور وحشی
که میگه برس، یه حس ، یه حس سنگین
دور و بر همه، نمه اَ ناله لبریز
این خود منه، ستون سلول سنگی
شدی محاط تو محیط ، لای مته تئوریت
تو این خط تولید، همه ختنه اُریب
واسه مف بری همه سلاخ
دسخوس حاجی کفه برید
به روز های روشنم ابداً بنده اُمید
ندارم نمیشه بمونی لا رنده و تیغ
دیگه هیچ داوری نی ، اول و آخری نی
خیابونم جا بدی نی، همه ایستگاه گرفتن و باوری نی
لایی کشی، لا جدول و رفیق، لای باریک جیب
داری که چی میگم، همه نخ حاشیه تیغ
جنگل همه معتل لاشه ی شیر
آه ، شش دنگ فک کف بازار
حلال وار تو دیواره و همه لا کار
ایال وار که میناله اَ قانون کار
پشم یه عمر رفت که می دونه نداره بازگشت
دسخوش دلاورا همه لای کار فنگ
صندوق جا نمیده همه لای باربند
دسخوش برادرا نمه نمیدن رو
دسخوش لاتی پر کنی میگیرن روت اَ پشت
برکت همه دنبال معرفت ته خط
جیب چاق باشه همه صف دم در
پشت پات زدن بشی چپ همه عَر
بزنن و یه سری هر روز مایه تر
کندن، شرطی زدن و زد و بندم ندارن اَ دم اینا همه مردن
آمار گوهی میشه اَ جلو رو میبندن
دیوار حاشا و علی چپ و همه اَ بر
دلخور ، پی بردم به همه اینا
همه ریا و تصویرا نمه بیراه
ناشتا آشنا میشی تو با شب سیاه
ولی ولی نباس وا بدی
بدی زدی به کاهدون
کمیاب شده رفیق و یاقوت
انبار کنی تهش تابوت
بود، بود، نبود نری تو لاک زود
آه نری تو لاک زود
تو چشم منه، یه نور وحشی
که میگه برس، یه حس ، یه حس سنگین
دور و بر همه، نمه اَ ناله لبریز
این خود منه، ستون سلول سنگی
بریدم، از زمین و از زمان نا اُمیدم و، میدم به راه ادامه دایره رو میرم
رسیدم ، وقتی جز جلو همه جا رو دیدم
همینن همینن، همه شدن شبیه هم وا نمیدن
وا نمیدن آره خوب آره دیدم
تو چشم منه، یه نور وحشی
که میگه برس، یه حس ، یه حس سنگین
دور و بر همه، نمه اَ ناله لبریز
این خود منه، ستون سلول سنگی
مشتی بار اومدم و ندیدنم هنو توی حوالی بدی
سنگین صاف اومدم و طبیعتا منظره ویو رو به کجی
عجیب، گستاخ، پر نور تر از همیشه
پر رو و رگه چاق شده اَ ریشه
ناموس شده پول مایه غریزه
هر روز داره قضیه که پول داره غنی و اراده کنه نرخ میذاره میره سر تا پاتو میخره میره خلاصه دنیای بدیه
دسخوش
همه خنجر ها فرو اَ پشت
خشونت، جهاد، ماشه، انگشت
دسخوش
رفاقت ها همه بوی گوه،اوه،همه درگیر سود مُفت، تُف
در همو میمالن همونایی که معرفتی مرام و می پاچیدن
داره اُفت، پُف
درشو بذار با، انسانیت هم همه لای داستان
لفظ کارما و قوانین بازتاب
سیس فِس همه ذغالی و چاکدار
داف دنبال پسرای مارک دار که بتیغه بکشه بعدم بپیچه به بازار
زمین گرده و یا یجورایی آسفالت
سلامتی همه برادرا پاسکار
باس بدویی بیس و چاری آنلاین
پر گاز بری نری نخوری به داستان
بده بره بده بره همین فرمون و بده بره ، هه
یه لِول هم یه لِولِ ، لایی دایی بده بره
تو چشم منه، یه نور وحشی
که میگه برس، یه حس ، یه حس سنگین
دور و بر همه، نمه اَ ناله لبریز
این خود منه، ستون سلول سنگی
شدی محاط تو محیط ، لای مته تئوریت
تو این خط تولید، همه ختنه اُریب
واسه مف بری همه سلاخ
دسخوس حاجی کفه برید
به روز های روشنم ابداً بنده اُمید
ندارم نمیشه بمونی لا رنده و تیغ
دیگه هیچ داوری نی ، اول و آخری نی
خیابونم جا بدی نی، همه ایستگاه گرفتن و باوری نی
لایی کشی، لا جدول و رفیق، لای باریک جیب
داری که چی میگم، همه نخ حاشیه تیغ
جنگل همه معتل لاشه ی شیر
آه ، شش دنگ فک کف بازار
حلال وار تو دیواره و همه لا کار
ایال وار که میناله اَ قانون کار
پشم یه عمر رفت که می دونه نداره بازگشت
دسخوش دلاورا همه لای کار فنگ
صندوق جا نمیده همه لای باربند
دسخوش برادرا نمه نمیدن رو
دسخوش لاتی پر کنی میگیرن روت اَ پشت
برکت همه دنبال معرفت ته خط
جیب چاق باشه همه صف دم در
پشت پات زدن بشی چپ همه عَر
بزنن و یه سری هر روز مایه تر
کندن، شرطی زدن و زد و بندم ندارن اَ دم اینا همه مردن
آمار گوهی میشه اَ جلو رو میبندن
دیوار حاشا و علی چپ و همه اَ بر
دلخور ، پی بردم به همه اینا
همه ریا و تصویرا نمه بیراه
ناشتا آشنا میشی تو با شب سیاه
ولی ولی نباس وا بدی
بدی زدی به کاهدون
کمیاب شده رفیق و یاقوت
انبار کنی تهش تابوت
بود، بود، نبود نری تو لاک زود
آه نری تو لاک زود
تو چشم منه، یه نور وحشی
که میگه برس، یه حس ، یه حس سنگین
دور و بر همه، نمه اَ ناله لبریز
این خود منه، ستون سلول سنگی
بریدم، از زمین و از زمان نا اُمیدم و، میدم به راه ادامه دایره رو میرم
رسیدم ، وقتی جز جلو همه جا رو دیدم
همینن همینن، همه شدن شبیه هم وا نمیدن
وا نمیدن آره خوب آره دیدم